قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

باران

امروز هوا بارونیه و من عاشق بارونم. عاشق پاییز زرد و قرمز و نارنجی، عاشق برگ ریزون، عاشق بارون.

و چه زیباست پاییز.

اربیعین و انتظار

دیروز اربعین بود و برای من دلگیرتر از سال های قبل.مامانم مثل هر سال نذر شله زرد داشت. مادربزرگم پای دیگ بود و دعا میخوند و همه مون رو صدا میکرد. با اینکه نمیدونه من منتظر بچه ام ولی از خدا برام بچه میخواست، به حساب خودش الان دیگه ما باید بچه دار بشیم

دوستای خوبم اگه قابل باشم، برای همه دعا کردم، برای همه منتظرا و همه مادرا.

وقتی شله زرد پخت، طبق رسم همیشه زعفرون روش ریختیم، زیر دیگ رو خاموش کردیم و درش رو گذاشتیم. مادربزرگم میگفت باید 10 دقیقه ای ما دور دیگ نباشیم و بعد درش رو برداریم. وقتی در دیگ رو برداشتیم روش "الله" افتاده بود مادربزرگم میگفت خیلی خوبه و یعنی حاجت روا میشین. اشک تو چشمام حلقه زده بود و به زور خودم رو کنترل کردم. نمیدونم چرا ولی دلم میخواست با همه وجودم حرف های مامانی رو باور کنم.گاهی اوقات با خودم میگم به خاطر کدوم گناهم دارم اینجوری مجازات میشم

خدا جونم به حق همین روز عزیز، به مظلومیت امام حسین (ع) قسمت میدم این انتظار رو کوتاه کن، دل همه منتظرا رو شاد و دامنمون رو سبز کن

برف نو

برف نو برف نو

سلام سلام

بنشین خوش نشسته ای بر بام

پاکی آوردی ای امید سپید

همه آلودگی است این ایام

امروز اولین برف زمستونی چند ساعتی شهرمون رو سفید کرد. من عاشق برف و برف بازیم. چنان بارش برف از خود بیخودم کرده بود که مدام به مهدی میگفتم وایییی برففففف

یادش به خیر قدیما کل زمستون برف میومد و همیشه با مامان بابا و آبجیا میرفتیم برف بازی. وقتی میومدیم خونه دست و پاهامونو جلو بخاری میگرفتیم و گریه میکردیم بس که سوزن سوزن میشدن و درد میکردن. ولی بازم توبه نمیکردیم و برف بعدی دوباره روز از نو روزی از نو با مامان تو حیاط آدم برفی درست میکردیم و روزها  از پشت پنجره نگاش میکردیم و باهاش حرف میزدیم. یادش بخیر.

یه سال هم برف اونقدر اومده بود که قدم میزدیم تا نزدیکای زانو تو برف فرو میرفتیم و هنوز هم بند نیومده بود و میبارید. دوره عشق و عاشقی های منو مهدی بود. یادش بخیر یه مسیر 1 ساعته رو پیاده رفتیم و اصلا احساس سرما نکردیم، بمونه که فرداش هر دو مریض شدیم یادش بخیر.اون روزا مثل یه نگینی تو خاطرات ما میدرخشه.

الان چند سالی هست که تو کل زمستون یکی دوبار بیشتر برف نمیاد و حتی نمیشینه خدایا آسمون شهرم رو پاک و پر از دونه های سفبد برف کن

و باز هم دارو

سلام، برای ادامه درمان، طبق دستور پزشکم دوشنبه شب (14 سیکلم ) اقدام کردم و صبح رفتم مطب(کیت تخمکگذاری هم مثبت شد).دکتر گفت ترشحات زنانه ات کمه!!! من متوجه منظورش نشدم.گفت رحمت خشکه!!!! دستگاه معاینه رو خارج کرد و گفت ببین، دیشب اقدام داشتی، باید دستگاه خیس باشه و دستگاه خشک و تمیز بود گفت از ماه بعد واسش بهت دارو میدم دکتر از ترشحات رحمم برداشت و زیر میکروسکوپ نگاه کرد، ازش پرسیدم اسپرم وارد شده یا نه؟ گفت کارت به این کارا نباشه!!!! فکر میکنم وارد نشده بود و خواست روحیه ام خراب نشه!!!! بهم گفت تا 20 سیکلم اقدام کنم. گفت هم وضع خودت و هم شوهرت خوبه، فقط یه کمی عفونت تو ترشحاتت هست که با دارو برطرف میشه.بهم کپسول داکسی سیکلین داد که روزی دو تا خودم و همسرم بخوریم، ویتامین E هم داد که خودم و همسرم روزی یکی بخوریم، و قرص duphaston که گفت از 18 سیکلم دو تا صبح بخورم دوتا شب. نمیدونم این قرص duphaston واسه چیه.آخرش هم گفت پری اومد یا نیومد خبرم کن

این روزا مدام دارم قرص و کپسول میخورم. شکمم پر از دارو شده. همش باید مواظب باشم که کدومو کی بخورم. یه جورایی خسته شدم همش با خودم میگم اینبار که برم دکتر دیگه مشکلی ندارم ولی باز هم یه چیزی هست، عفونت، کم بودن ترشحات زنانه...

کسی میدونه کم بودن ترشحات زنانه یعنی چی؟!! اینم واسه بارداری مشکل ایجاد میکنه؟

خدا جونم منو ببخش اگه گاهی اوقات ازت دلگیر میشم و گله میکنم. خودت خوب میدونی که من چه آدم عجولی بودم کمکم کن خدا جون و بهم تحمل بده

استرس

سلام، امروز 17 آذره و دیروز کیت تخمک گذاری من مثبت شد. دکترم گفته امشب اقدام داشته باشم و صبح برم مطب تا ببینه اسپرم وارد شده یا نه نمیدونم چم شده، یه اضطراب عجیبی دارم، تو تموم این ماه ها هیچوقت اینجوری نبودم یه وسواس خاصی گرفتم. میترسم استرس کار دستم بده من نمیدونم باید چی کار کنم که این اضطراب لعنتی دست از سرم برداره. همیشه استرس دارم، موقع امتحان، موقع عروسی، موقع رانندگی، تو جلسات اداره....

دیگه خسته شدم. دلم میخواد آروم باشم و بیخیال. دوست دارم دغدغه هامو از خودم دور کنم ولی چه جوری، نمیدونم.

دوستای خوبم برام دعا کنین. دعا کنین یه کم آروم بشم، دعا کنین همه چی خوب پیش بره و بالاخره فرشته کوچولوی منم به بودن با من رضایت بده