قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

تب و اشک

خدا میدونه که این روزها چه بر من گذشت.  سه شنبه صبح 23 شهریور 1395 نویان رو پیش مامان گذاشتم و طبق معمول راهی اداره شدم. همه چی عادی بود و فکر میکردم فقط نویان خوابش میاد!  حوالی ساعت 3:30 که برگشتم، دیدم نویان بغل بابا خوابه و بابا و مامان با نگرانی گفتن انگار تب داره!  درجه رو گذاشتم، 38،37، 39 همین طور درجه بالا میرفت و اضطراب من رو بالا میبرد. بالاخره رو 39.2 از زیربغل واستاد!!!  به کمک شیاف و 22 قطره استا تا 38 پایین اومد! دلم مثل سیر و سرکه میجوشید.  مهدی سریع وقت گرفت و رفتیم دکتر.  دکتر گفت چیزی نیست و ویروسه!  پسرم جدیدا موقع معاینه اینقدر گریه میکنه که انگار کتکش زدن!  فکر کنم چشمش کردم!  دکتر پرسید بدداروه؟! و پیرو تایید من براش شیاف و قرص کلرفنیرامین و اندانسترون که برای تهوع بود داد(اگه تهوع داشت)  و گفت هر 8 ساعت نصف قرص رو تو آب حل کنین و بهش بدین!  تب نویان با شیاف و استا پایین میومد ولی نزدیک 4 ساعت دوباره بالا میرفت! چهارشنبه رو مرخصی گرفتم و چون مهدی چهارشنبه نبود و باید سنندج میرفت، شب خونه مامان موندیم. شب که تنش رو چک کردم دیدم دونه های قرمزی که برجسته هم نبودن،  رو دست و پاش هست.  مثل همیشه مزاحم هدا جون شدیم و گفت یا رزولا است یا بیماری دست پا دهان که فقط هم باید صبر کرد تا دورش بگذره  !تقریبا میتونم بگم شب تا صبح نویان  نخوابید و ناله کرد!پاهاشو به تندی حرکت میداد و حس کردم که جوش هاش خارش دارند.  و من هم بیدار بودم و مهدی هم به طبع بیدار میشد و دوباره میخوابید!  شب طولانی ای بود.  بالاخره سپیده دمید. اول صبح نویان بد نبود ولی هرچی میگذشت بیتابتر میشد!  تا جاییکه نویان من، که به ندرت گریه میکنه، 10 دقیقه ای پشت هم اشک ریخت و گریه کرد و من که نمیدونستم دردش چیه و تو ساکت کردنش عاجز شده بودم،  باهاش اشک ریختم!  تا بابام رسید و بغلش کرد و عجیب بود که آروم شد!

غذا خوردنش بد نبود ولی با شیر خوردن مشکل داشت!  انگار میک که میزد اذیت بود! چون یه میک که میزد ول میکرد و گریه!!!  حسم میگفت گلوش درد میکنه  و من که از زمان تجویز ویتامین D بی دلیل، اعتمادم رو به دکتر منصوری از دست داده بودم، و هدا جون هم گفت چرا به بچه قرص داده؟!،  تصمیم گرفتم پیش دکتر دیگه ای ببرم که همکار قدیمم معرفی کرده بود.  ساعت 8 شب نوبت داد. مطب آرومی داشت. دکتر میترا همتی،  متخصص کودکان و استادیار دانشگاه.  چهره مهربونی داشت و به آدم آرامش میداد.  نویان که بیتاب و کلافه بود،  باز هم موقع معاینه کلی گریه کرد و اینقدر منو گرفت که نذاشت وزنش کنیم.  خانوم دکتر گفت گلو و گوشش متورمه و همون ویروس بیماری دست پا دهان ولی خفیفه!  و چون ویروسیه، آنتی بیوتیک نمیخواد. شربت دیفن هیدرامین روزی دو قاشق مرباخوری،  شربت تایلوفن هر 6 ساعت 2.5 سی سی و شیاف استا بهش داد و گفت ممکنه دونه های تنش بیشتر شه،  نترس و پماد کالامین -ناژو براش بمال.  نویان هنوز گریه میکرد و نمیدونم چی شد که جلو خانوم دکتر بغضم ترکید!  آرومم کرد و گفت نگران نباش فقط اگه تا شنبه تبش قطع نشد دوباره بیارش!  ما راهی خونه شدیم. نویان هنوز بیتاب بود! نگاه مظلومش قلبم رو به درد میاورد!  داروها رو بهش دادیم. نویان عادت داشت موقع شیر خوردن میخوابید و حالا که شیر نمیخورد به شدت از کمبود خواب رنج میبرد!  تا بالاخره مهدی به فکر خوابوندن تو پتو افتاد.  دو طرف پتو رو گرفتیم و تابش دادیم و زود خوابش برد!  وقتی خواب بود شیر خورد و تب هم نداشت.  تا 4 صبح راحت خوابید ولی 4 بیدار شد و دوباره به زحمت و با روش پتو خوابوندیمش! صبح پنجشنبه سلام گفت و ظاهرا نویان من بهتر بود! دوباره مشغول بازی و شیطونی شد.  طبق حرف خانوم دکتر دونه های تنش زیاد شد و قدیمی ها اول برجسته و بعد زخم شدن!  کم کم حس کردم بدون شربت و شیاف هم تب نداره و امروز جمعه شربت استا و شیافش رو قطع کردم و ظاهرا بیماری رو به بهبوده... فقط چیزی که نگرانم میکنه اینه که باز هم حوالی 4 صبح نویان بیدار شد و ساعت 5 به زحمت خوابوندیمش!  دو شبه که نیمه های شب بیدار میشه و نمیخواد دوباره بخوابه و اگه ادامه داشته باشه برامون سخته! و همچنین عاشق تاب خوردن تو پتو شده و وقتی پایین میذاریم گریه میکنه و این شد که این روش رو فراموش کردیم و خدا کنه نویان هم فراموش کنه!

امروز بالاخره  آرومم. الان دلبندم خوابیده و من هم رو مبل دراز کشیدم و مینویسم و خدا رو التماس میکنم که همه بچه ها رو حفظ کنه که هیچ مادری تاب بیتابی فرزندش رو نداره...



پانوشت: بابا مهدی بازم آرایشگر شد و موهای نویانی رو کوتاه کرد. قربون تار تار موهات بشم من.
و اینکه وروجک تا حالش بهتر شد شیطونی رو از سر گرفت. خیلی سعی میکنه مستقل راه بره و رورویکش و صندلی و هرچی که سرراهشه حکم واکر رو براش داره....
نظرات 5 + ارسال نظر
زاهارا یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 23:07

هیچ وقت طاقت دیدن مریضی هیچ بچه ای روندارم حتی اگه یه تب مختصربرای دندان دراوردنش باشه خداروشکرکه بهترشد

ممنون واقعا سخته

marzi یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 09:06 http://rozegaremarzi.blogsky.com

سلام عزیزم.
خداروشکر که داره بهتر میشه. فکر کنم آبله مرغون بود.آره؟؟
خدا شفا بده پرتقال دوست داشتنی رو و همه بچه ها رو سلامت در پناه خودش حفظ کنه.

نه عزیز، ویروسی بود به اسم دست، پا، دهان!!! سخت بود

آبگینه شنبه 27 شهریور 1395 ساعت 11:22 http://abginehman.blogfa.com

خداروشکر حال گل پسرت خوب شد
خدا همه بچه ها رو سلامت نگه داره. الهی آمین

الهی آممین

miss_kh جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 22:31 http://fars.fr.cr/

سعادت و خوشبختی رو براتون آرزومندم... خوشحال میشم به منم سر بزنین نیومدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی
67558

ممنون لطف دارین. فرصت شه چشم حتما میام ولی کار و بچه داری و... فرصت زیادی برام نمیذاره بازم ممنون که اومدین

الهه جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 19:00 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی ان شاءالله خیلی زود خوب میشه اجی اون دکترم اشتباه کرده قرص داده

مرسی آجی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد