قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

یکسالگی


(عکس های بالا رو گلشید جون، دختر عمو نویان که عکاسی خونده و آتلیه داره، اومد کرمانشاه و ازش گرفت و زحمت درست کردنش رو کشید. دستش درد نکنه )

جونم براتون بگه که در عین ناباوری بابت گذر عمر، نویان من یکساله شد! انگار دیروز بود که منتظر اومدنش بودم و چقدر زمان بیرحمانه میگذره و هر روز که میگذره، حس میکنم که ثانیه ها چه گنج باارزشی هستند و چه ناجوانمردانه روزهای کودکم میگذرن و علیرغم سعیی که بابت لذت بردن از این دوران دارم، باز هم حس میکنم اونطور که باید از این لحظه ها استفاده نکردم! 

یک هفته ای هست که نویان پا به اولین روزهای دوسالگی گذاشته. روز تولدش دوشنبه بود و فرداش عید قدیر بود و تعطیل رسمی. بهداشت هم گفت اولین سه شنبه بعد یکسالگی، اول وقت، برای واکسن بیارینش و چون سه شنبه پیش تعطیل بود ما دیروز ششم مهر 1395 نویانی رو برای زدن واکسن به بهداشت بردیم. صدای گریه بچه ها، نویان رو ترسونده بود و مدام با "ایه ایه" کردن و خم کردن خودش سعی میکرد از اونجا دور بشه. خدا رو شکر وضعیتش نرمال بود. دور سر 48.5، قد 80 و اما وزن! نویان که اصلا نمیذاره بقیه وزنش کنن!!! رو ترازو نمیمونه و منو ول نمیکنه! خودم تو خونه وزنش میکنم با ترازو دیجیتال. یه بار با نویان میرم رو ترازو و یه بار بدون نویان و با کم کردن اینا از هم وزن نویانم 11200 ای هست. حالا اگه ترازو خونه دقیق باشه البته! برای گرفتن قدش هم به زور خوابوندمش! نمیدونم چرا اینقدر بدقلق شده! کلا وقتی غریبه ای هست از ما جدا نمیشه! کلی گریه کرد تا قدش رو گرفتیم! خدا رو شکر بهداشت از روند رشد نویان راضی بود و برای زدن واکسن به اتاق بغلی رفتیم. پسری رو پام نشست و واکسن MMR (سرخک، سرخجه، اوریون) تو دست راستش تزریق شد. گریه کرد ولی گریش طولانی نبود و خدا رو شکر فعلا مشکلی نداره. البته بهداشت هم گفت که نه تب داره و نه مراقبت دیگه ای میخواد.

بعدازظهر هم رفتیم خرید و برای نویان تاب و کفش و کاپشن شلوار خریدیم که البته اومدیم خونه و تنش کردیم کاپشن شلوارش خیلی فیت تنش بود و ترسیدیم تا زمستون دیگه اندازش نباشه و پسش دادیم.

بابت آزمایش های چکاپ یکسالگی (آزمایش خون شامل CBC  و ویتامین D و UV و UC که شامل آزمایش ادار از نظر عفونت ادراریه) هم رفتیم همون آزمایشگاه "میلاد" تو خیابون "حاج محمد تقی" و جالبه براتون بگم که اینقدر سری قبل نویان عالی خون داده بود و گریه نکرده بود،پرسنل  آزمایشگاه شناختنش و کلی قربون صدقه اش رفتن! بمونه که ایندفعه اینقدر گریه کرد که نگوووو!!!! مشکل بزرگ نویان اینه که میذارمش رو تخت  میترسههههه!!!! نمیخواد از من جدا بشه!!!! اگه میشد رو پای خودم ازش خون بگیرن، مطمئنم که اینهمه گریه نمیکرد. اول از دست چپش گرفتن و خدایی هم خوب رگش رو پیدا کردن ولی تکون خورد و رگش گم شد!!!! مجبور شدن دوباره از دست راست بگیرن!!! البته خداروشکر پرسنلش واردن و همون بار اول رگ رو پیدا میکنن. بچم اینقدر گریه کرد که تا مدت ها بعدش بغض داشت و آروم نمیشد.میمیخیش راه گرفته بود و با بغض گریه میکرد و بردمش بیرون تا یکم آروم شد.  با اینکه تو آزمایش 7 ماهگیش گفتن فاویسم نداره ولی من هنوز مراقبت هاشو رعایت میکنم و اینبار هم محض احتیاط خودمون گفتیم فاویسم رو هم چک کنن. ایشالا که اون دفعه هم درست بوده و با خیال راحت بعد مدت ها یه باقالی پلو با گوشتی بخوریم

پسر یکسال و یک هفته ای من :

80 سانت قد و 11کیلو و 200 گرم وزن داره. 4 تا دندون داره 2تا پایین و 2 تا بالا، به راحتی میشینه و بلند میشه. مستقل می ایسته ولی هنوز مستقل راه نمیره و تو راه رفتن دیوار و میز و مبل و ... باید کمکش کنن. کلا خیلی محتاطه. با سرعت تمام چهاردست و پا میره، بالا و پایین رفتن از پله ها رو خوب یاد گرفته. کلا دوست داره از همه جا بالا بکشه خوب دس دسی و سر سری میکنه. بای بای رو حسابی بلده و به وقت مناسب هم استفاده میکنه، یه زمانی وسط بازی هاش میخندید و با دست میزد تو سر خودش و ما نوچ نوچ میکردیم که کار بدیه و انجام نده، جالبه که الان هرکی میگه "نچ نچ" میزنه تو سر خودش!!! فکر میکنه بازیه وقتی بهش میگیم ماهیه چی میگه؟ لباشو به هم میچسبونه و باز میکنه و صدای ماهی درمیاره عاشق دنده بازیه! دست باباش که رو دنده است رو بلند میکنه و دست خودشو میذاره رو دنده! و این بازی بین پدر و پسر با صدای بلند خنده هاشون ادامه داره عاشق هندونه و پسته خام  و نون پنیر گردوه. فرنیش هم خیلی دوست داره که بعد از یکسالگی به جای شیرخشک، با شیر پاستوریزه درست میکنیم و به جای شکر هم شیره خرما میریزیم.حسابی ددریه و حتما باید هر روز ددرش رو بره. اگه تلویزیون خاموش باشه، کنترل رو دستش میگیره و سمت تلویزیون بلند میکنه که یعنی روشنش کنین، "خندوانه"، "ویتامین خ"،  آهنگ آخر "دورهمی" و پیام بازرگانی هم خوراکشه.کلا هم تو آشپزخونه و در حال بهم ریختن کابینت های من، مخصوصا کابینت قابلمه هاست! قابلمه ها رو بیرون میریزه و میشینه توشون! یا بهم میزنه و صدا میده. همسایه پایینیمون از مهدی پرسیده بود بالا کارگاه دارین؟! مهدی هم که نویان بغلش بوده، اشاره ای به نویان کرده و گفته آره، سرپرست کارگاهمونه اونم گفته اگه کار بچه است ایرادی نداره


پانوشت: اگه خدا بخواد، پنجشنبه هفته بعد میریم شمال و یه هفته ای شمالیم.

نظرات 6 + ارسال نظر
فافا شنبه 10 مهر 1395 ساعت 14:42

راستی یادم رفت بگم سفربی خطرانشاله
لباس گرم یادت نره عزیزدلم

ممنون گلم چشم حتما

فافا شنبه 10 مهر 1395 ساعت 14:40

فدای پسر1سالمون
کارخوبی میکنی که همه کارهاشو می نویسی
من شایدباشم حوصلم نیاد
دست دخترعموی هنرمنددرد نکنه خیلی عالیه

حوا شنبه 10 مهر 1395 ساعت 13:15 http://arameshejaanam.blogsky.com/

دختر منم اینجوریه قبلش اینطوری نبود
از 12 تا 18 ماهگی بچه ها به حس ترس آشنا میشن
و باعث میشه که بیشتر به مامانا بچسبن
نگران نباش این دوره هم باید بگذره
فقط نباید شما ها بهش دامن بزنید باید با صحبت کردن و بغل کردن آرومش کنید
مطمئنش کنید که شما هواستون بهش هست...
مرکز بهداشت ما ترازوی دیجیتالش توی اتاق تغذیه است که معمولا خلوته
زمانی که خیلی خلوته ببریدش که احساس ترس نکنه
دختر منم وقتی توی یه جمع غریبه وارد میشیم اینجوری میشه و میچسبه بهم و اجازه نمیده هیچکس بهش دست بزنه حتا اونایی که میشناسه و باید کمی بگذره تا به قول خودمون یخش وا بشه....

ممنون از راهنماییت عزیزم میپرسم ببینم دارن یا نه

حوا شنبه 10 مهر 1395 ساعت 09:07

سلام
...ما شاء الله به این گل پسر
دختر منم از تخت معاینه می ترسه
هرچند ما بزرگتر ها هم وقتی این تخت رو میبینیم یه حس خاصی داریم ...
راستی این طرز وزن کردن شما اشتباهه و وزن دقیق نویان رو نمیتونی به این روش بگیری
من بارها امتحان کردم... موقعی که بچه به بغل میری روی ترازو گاهی کمتر و گاهی بیشتر نشون میده...
ما هم ترازوی خونمون با ترازوی مرکز بهداشت اندازه هم نشون میده ولی وقتی با دخترم روی ترازو میرم وزنش رو صحیح نشون نمیده

اگر مرکز بهداشتتون ترازوی دیجیتال مخصوص بزرگتر ها داره روی اون بگذارش... دیگه گل پسرت میتونه سرپا بایسته

والا میذارمش ولی نمیذاره ولش کنم!!!! منو میچسبه خب وزنش دقیق درنمیاد دیگه!!!! کلا غریبه ای باشه و ازدحام ازم جدا نمیشه!!!! از دکتر و تخت معاینه هم اصلا نمیترسید، نمیدونم یه دفعه چی شد!!!اصلا نمیدونم باید چی کار کنم.

صبا پنج‌شنبه 8 مهر 1395 ساعت 12:14

ماشاالله به نویان شیرینم
نسیم جون حواست باشه حدود یک هفته تا ده روز بعد از واکسن یکسالگی ممکنه بعضی بچه ها علایم خفیف سرماخوردگی یا دونه زدن رو بدن و تب خفیف رو تجربه کنن علایمش بعد از ده روز نشون میده ولی چیز خاصی نیست
این آزمایش چکاپ یکسالگی رو بهداشت میگه انجام بدین یا دکترش؟ چون مهدیار تاحالا آزمایش خون نداده

آره عزیزم تو نت خوندم حواسم هست، آره دکترش میده البته بهداشت هم پرسید که آز دادین یا نه

الهه چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 19:20 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خداروشکر که همه چی به خوبی و خوشی گذشته اجی ان شاءالله مسافرت هم خوش بگذره اجی اما چرا تو ایام ماه محرم اجی البته همینجوری گفتم اجی ان شاءالله همیشه شاد و سلامت باشی کنار خانواده ات اجی

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد