قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

گنجنامه یخی



استارت سفرنامه همدان ما از اونجا خورده شد، که گوش جرم ساز مهدی (هر چند سال یکبار جرم میگیره و نیاز به شستشو داره) دوباره کیپ شد و چون هدا جون (خواهرزادش) متخصص گوش و حلق و بینیه، تصمیم گرفتیم بریم همدان. هم فال و هم تماشا. از مرداد ماه هم همدان نرفته بودیم و خیلی اصرار میکردن که بریم. به اصرار بچه ها، مامان و بابا هم با ما همراه شدن. شبنم و سعید هم دعوت بودن، ولی به خاطر دوره ای که شبنم داشت نتونستن بیان. چهارشنبه 22 دی 1395 ،ساعت 1 از اداره بیرون اومدم و راهی خونه شدم تا بار و بندیلم رو ببندم. اشتباهم این بود که به مامان نگفتم مرخصی گرفتم! دنبال نویان هم نرفتم که بتونم سریع جمع و جور کنم. ما ساعت 3:30 حاضر، رفتیم خونه مامان که حرکت کنیم، دیدیم ای دل غافل هیچ کس حاضر نیست!!! مامان پیش خودش فکر کرده بود اداره، کار پیش اومده و من هنوز برنگشتم! اونم وسایلش رو جمع نکرده بود! خلاصه تا جمع و جور کردیم و راه افتادیم ساعت نزدیک 6 شد! نویان خان هم که ماشین ما رو به رسمیت نمیشناخت و گریه گریه که بره تو ماشین پدرجون. منم دلم نمیخواست تو سفر نویان پیشم نباشه. به هر زوری بود آرومش کردم. تازه از شهر بیرون اومده بودیم که مهدی گفت کارت ماشین نیست(کارت ماشین، گواهینامه مهدی، بیمه و ...)!!!! وایییی این دیگه آخر اعصاب خوردی بود! نویان هم که دوباره بابا رو دیده بود، بهونه و گریه که بره پیش اونا! منم نویان رو به مامان سپردم تا خودمون بریم سراغ کارت ماشین. دور زدیم به سمت خونه که حسم بهم گفت تو ساک نویان رو نگاه کنم و خدا رو شکر حسم درست راهنماییم کرد و چیز زیادی برنگشته بودیم که کیف مدارک ماشین تو ساک نویان پیدا شد!  تا کنگاور نویان پیش مامان اینا بود و خوابش برده بود! کنگاور توقف کردیم و نویان رو پیش خودمون آوردیم. نمیدونم چرا وقتی پیشم نبود، اینقدر دلم شور میزد. بالاخره رسیدیم همدان. شب اول خونه ندا جون بودیم (دخترعمه نویان). جای جدید و شیطونی های نویان شیطون. من که مدام دنبال نویان بودم و ای یه کمی هم خسته و عصبی شده بودم. بالاخره نویان خوابید و لحاف پیچ مهمونی رو ترک کرد. پنجشنبه 23 دی 1395 با شهناز و عمو حسین و باران کوچولو (خواهر و شوهر خواهر مهدی و نوه شون) رفتیم آبشار گنجنامه. هوا عالی بود و نویان کلی پله بالا پایین کرد و بازی کرد. رسیدیم به آبشار و با منظره فوق العاده ای مواجه شدیم. آبشار یخی و زیبای گنجنامه. خیلی قشنگ شده بود. و جالب اینکه اصلا هوا سرد نبود!
نهار خونه هدا جون دعوت بودیم و عصر هم مهدی با هدا رفت بیمارستان و گوشش رو ساکشن کرد و دوباره شنوا شد دم غروب نویان هوای ددر به سرش زد و به سفارش مهدی (شوهر هدا جون) منو نویان رفتیم تو حیاط. حیاطشون خیلی با صفاست. پر از گل و درخت. با یه حوض قشنگ آبی رنگ وسط حیاط و یه تاب بزرگ کنارش. نویان بعد از اینکه حسابی شیطونی کرد کنار من رو تاب نشست. منم دستامو دورش حلقه کردم، سرم رو روی سرش گذاشتم و براش لالایی خوندم و نازنینم خوابید. قربون این فرشته کوچولو برم من.
شب هم خونه حامد (خواهرزاده مهدی) دعوت بودیم. تولد 31 سالگی حامد عزیز بود و الهه جون (خانومش)خیلی زحمت کشیده بودن و خوش گذشت. در پی تدارکات هم دستشو برید و 6 تا بخیه خورد!!! نویان هم کلی برای پسرعمه جونش قر داد.



صبح جمعه 24 دی 1395 به سمت کرمانشاه حرکت کردیم. مهدی باید صبح میرفت دانشگاه و امتحان میگرفت. به همین خاطر اون زود حرکت کرد و من و نویان یک ساعتی بعد با مامان و بابا به سمت کرمانشاه راه افتادیم. سفر خوب و مختصر مفیدی بود. خدا رو شکر کسایی دور و برمون هستن که وقتی دلت گرفت بتونی کنارشون شاد باشی. ممنون از لطف خواهرزاده های دوست داشتنی مهدی و شهناز خواهر عزیزش که بچه ها نذاشتن نوبت مهمونی بهش برسه و ما فقط خونش مستقر بودیم
راستی نویان جدیدا وقتی بای بای میکنه میگه : "بابای" قربون بابای گفتنت بشم نفس.

نظرات 8 + ارسال نظر
marzi سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 13:48 http://rozegaremarzi.blogsky.com

حالا همون شمالی هم یادش بدی خوبه.
کلا بچه اگه چند زبانه بار بیاد خیلی خوبه. مغزشون تکاملش بیشتر از بقیه صورت میگیره.

شوهر من تعصب خاصی روی لری حرف زدن داره. اخیرا مد شده لرها با بچه هاشون فارسی حرف میزنن. شوهرمن خیلی مخالفه. میگه زبان و فرهنگمون داره از بین میره.

والا بدبختی شمالی هم من زیاد بلد نیستم! چه کردی چه گیلکی رو متوجه میشم ولی بلد نیستم خوب صحبت کنم. گیلکی که حرف میزنم خالم میگه همون فارسی بگو با این لهجت و علتش اینه به خاطر شرایط پدر و مادرم، تو خونمون فارسی حرف میزدن. البته مامانم تو این مورد وارده چون مامانم اینا با همدیگه گیلکی حرف میزنن. شوهرت راست میگه. منم باهاش موافقم. البته به نظرم بچه باید فارسی رو هم خوب بلد باشه که تو جامعه دچار مشکل نشه. مثلا ما یه دوست ترک داریم بچه هاش تو ارتباط گیری با غیر ترک خیلی خیلی ضعیفن! چون فارسی بلد نیستن و این به نظر من وحشتناکه

marzi دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 14:35 http://rozegaremarzi.blogsky.com

راستی نسیم یه سوال :
تو با نویان کردی حرف میزنی یا فارسی؟

متاسفانه من زیاد خوب کردی بلد نیستم مامانم شمالیه تو خونه ما کردی صحبت نمیشده بمونه که چون مامان بزرگمم کرد نیست بابامم خیلی خوب کردی یاد نگرفته! مهدی هم که پدر و مادرش همدانی بودن و کردی بلد نیست این شده که ما این افتخار رو نداریم که کردی صحبت کنیم البته میفهمم چی میگن ولی اعتماد به نفس حرف زدنش رو ندارم

marzi دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 11:21 http://rozegaremarzi.blogsky.com

عزیزم همیشه به سفر و شادی بگذره اوقاتتون.
دلم برای خانواده ام و گشت و گذار تو طبیعت اونم دسته جمعی تنگه

ممنون خانومی. الهیییییی حق داری والا. دوری سخته. یه دایی دارم همیشه میگه زندگی صد ساله اولش سخته بعدش میمیری و خلاص

غریبانه دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 10:15

همیشه باید دنبال مدارک اقایون باشی

گفتی!!! البته تو این مورد منم مقصر بودم. ماشین دست من بود منم کیف مدارکو گذاشته بودم تو ساک نویان. البته راننده باید قبل حرکت مدارک رو چک کنه! منم زیر بار نرفتم که مقصر بودم

غریبانه دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 10:12

خوش به حالتون اینقدر برف دوست دارم بخورم که نگوووو

آخییییی شهر ما که بهاریه برفی نباریده متاسفانه

آبگینه دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 09:43 http://abginehman.blogfa.com

همیشه به گشت و سفر
واااس ساکشن گوش چقد ترسناک باید باشه
میبینم به نویان جان حسابی خوش گذشته

ممنون گلم نه اتفاقا مهدی میگه خیلی راحته

الهه یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 12:04 http://elahesong.blogsky.com

ان شاءالله که خوب میشه نگران نباش اجی سیرابی هم فکر ونم واسه تهوع خوب باشه اجی اگه براش خوبه بهش بگو بخوره اجی ان شاءالله که خوب میشه

الهه یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 11:41 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خداروشکر که در سفری که داشتی بهت خوش گذشته ان شاءالله که همیشه شاد و سلامت باشی کنار خانواده ات اجی دفعه بعد سفر رفتی همه چی رو چک کن اتفاقی نیفته اجی بعضی از اتفاق ها باعث میشه ما ادما ازش درس عبرت بگیریم مثل ما اجی که شهریور رفته بودیم شمال یعنی از اردبیل رفتیم اونجا هوا خیلی دم بود اجی تا جایی که یادمه فکر کنم نریم اما خانواده ام رفتن اجی
اجی از دوستت سمیرا چه خبر نی نیش خوبه؟؟؟؟

خدا رو شکر نی نیش خوبه خودش درگیر تهوع شدیده دعا کن حالش بهتر بشه خیلی اذیته ممنون که یادشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد