قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

باغ بهادران



سفرنامه بهمن ماه ما هم خیلی یهویی رقم خورد. قبل از اینکه بفهمم 22 بهمن یکشنبه است و با گرفتن یه روز مرخصی،4 روز تعطیل میشم، همکارا زحمت کشیدن و همه مرخصی گرفتن. این بود که حتی فرصت فکر کردن بهش هم نداشتم. تا اینکه مرخصی یکی از همکارا کنسل شد و برنامه سفر به اصفهان به سرمون زد. خیلی یهویی عازم شدیم. ما و مامان و بابا. پنجشنبه صبح 19 بهمن 96، با ماشین بابا حرکت کردیم و یکی از بهترین روزهای عمرمون رقم خورد. عکس بالا مربوط به اشترانکوه استان لرستانه.



نویان به شدت خوشحال و ذوق زده بود و خدا رو شکر اذیتمون نکرد. سینا عزیزم تو یه منطقه 30 کیلومتری اصفهان، به اسم"باغ بهادران" ویلا گرفته بود. بهشتی بود برای خودش. روی تراس ویلا که میرفتی بهشت زیر پات بود. آب جاری زاینده رود و درخت های بلند و برگ های زرد. بینهایت زیبا بود.



شب فوق‌العاده ای بود. کلی خندیدیم و خوش گذشت. ساعت 5 صبح از سرما بیدار شدیم و دیدیم بعلههه کپسول گاز بخاری تموم شده. آقایون هم خواب بودن و من و شراره دلمون نیومد بیدارشون کنیم و با پتو سر کردیم تا خودشون بیدار شدن. اینو گفتم که بگم برای شاد بودن و خندیدن نیاز نیست همه چی بر وفق مراد باشه!!!کافیه بخوای تا لذت ببری.



تا ساعت 5 جمعه 20 بهمن 96 تو اون ویلای دوست داشتنی بودیم و بعد رفتیم اصفهان خونه آبجی شراره عزیزم. سفرمون خیلی مختصر و صددرصد مفید بود. چون به نویان قول داده بودیم ببریمش نقش جهان تا کالسکه سوار شه، شنبه صبح 21 بهمن راهی نقش جهان شدیم. ولی متأسفانه خبری از اسب ها نبود!!!از پلیس گردشگری سوال کردیم، گفت به خاطر راهپیمایی فردا، امروز و فردا نیستن!!!!چرا آخه؟!امروز چه ربطی به راهپیمایی  فردا داره؟!!!خلاصه نشد قولمون عملی بشه ولی پسرم کلی لذت برد. نویانی عاشق مسجد و صدای اذانه. کلی ذوق کرد و خندید.



بعد از لذت بردن ازمساجد نقش جهان، یه تنبک خرید و شروع به نواختن کرد!!!مردم هم کلی براش ذوق کردن. خلاصه پسر ماهمه فن حریفه خخخخ



شراره یه ساعتی مرخصی ساعتی گرفت و همگی راهی سیتی سنترشدیم. سیتی سنتر رفتن تاریخی!!! گفتیم غذا بخوریم و بریم ولی سینا گفت اونجا رستوران داره!!! و رستوران هم داشت ولی ناجوانمردانه گرون بود!!! این شد که رفتیم از غرفه های سیتی سنتر غذا خریدیم و رفتیم تو پارک خوردیم خخخخ

مدیونین فکر کنین جزغرفه غذاجای دیگه ای رو دیدیم!!!آخه عصری هم افتتاحیه نمایشگاه دکوراسیون داخلی سینا بود، شام هم خونه مامان سینا دعوت بودیم. همه دست به دست هم دادن تا سیتی سنتر رفتن ما این مدلی بشه.یکشنبه صبح 22 بهمن1396 هم سفرنامه ما بسته شد. عالی بود. جزو بهترین سفرهای زندگیم بود و ممنون ازسینا و شراره عزیزم که خیلییییی بهشون زحمت دادیم.



از سخنان جالب نویان بگم. تو راه برگشت از باغ بهادران به سمت اصفهان بودیم که به نویان یه شکلات دادم، یکی هم خودم خوردم. گفتم نویان بازم میخوای؟!جوابی دادکه کلی بهش خندیدیم!گفت نه دندونام درد میگیره!!!!اینقدر فهمیده است این پسرمن...

پ. ن: بعد ازشکست ترک پوشک، کتاب"من دیگه کوچولو نیستم چون خودم به توالت میرم" رو زیاد برای نویان میخونم. اونم عاشقشه و خیلی وقتا میگه کتاب توالت بخون!!چند باریه بهم گفته رو لگنم جیش کنم!!!و جایزه گرفته. کتاب رو شبیه سازی میکنه!!!یه بار بهم گفت جایزه ماشین کوچولو قرمز بهم بده!!!دقیقا مثل کتابش. منم براش خریدم و بهش دادم.یه بارم خرس کوچولو شو بغل کرد و با اون رفت رو لگنش. البته من فعلا پوشکش میکنم و شکل بازی شده براش. بعد از عید ایشالا دوباره اقدام میکنم.

ممنون حوای عزیزم.معرفی کتاب، پیشنهاد خوبی بود.

امروز 25 بهمن 1396 نویانی چند دقیقه ای اومد اداره ما. صبح منو رسوندن اداره و قرار بود ماشین رو برای من بذارن و به سفارش  نویان، خودشون با اتوبوس برگردن. منم اجازه گرفتم و چند دقیقه ای بردمش بالا. بچم کلی خجالت میکشید و ساکت بود. حتی همکارا بهش خوراکی دادن، نمیگرفت!!!زود هم گفت بریم پیش باباجون، اتوبوس سوار شیم.

بعدنوشت: اومدم خونه و شوکه شدم!!ظاهرا نویان به صورت کاملا خودجوش داره ترک پوشک میکنه!!!مامان گفت از صبح باز بوده و هم جیش هم پی پیشو تو لگن کرده!!خودش خواسته که دستشویی بره !!داشتم با خودم فکر میکردم بچه ها چقدر باشعورن!!! انگار ما باید خودمون رو باهاشون وفق بدیم!!!اونا خودشون راهشون رو پیدا میکنن!!!

شاید ما بچه ها رو دست کم میگیریم!!!در صورتی که  خیلی جلوتر از اون چیزین که ما فکر میکنیم!!!

راستییییی:

Happy Valentine's Day

از اینستاگرام ملیکا شریفی نیا:

"می دانم ولنتاین یک مناسبت ایرانی نیست!

ولی من دوستش دارم.

چون عشق ایرانی و فرنگی نمیشناسد!

عشق زیباترین اتفاق جهان شمول است

و ما

همه مردم دنیا

سخت نیاز داریم

به یاد آوریم

و به یاد بیندازیم عشق ورزیدن را

پس چه چیزی بهتر

ازین بهانه جذاب قرمز..."

حرفاش خیلی به دلم نشست چون کاملا باهاش همنظرم.


نظرات 10 + ارسال نظر
sevda یکشنبه 26 فروردین 1397 ساعت 17:57 http://www.sevda2006.blogfa.com

داشتم خاطرات از بچه دار شدن و غیره و غیره رو میخوندم خدا خیلی دوست داشته که نویان رو بهت داده دعا کن منم بچه دار بشم

عزززیزم ایشالا که میشه

باران یکشنبه 29 بهمن 1396 ساعت 20:21

به خاطر این گفتم عضو کانال نیستی چون چند تا جای دیدنی کردستان رو گذاشته بودم چون اهل سفر هستی گفتم شاید دوست داشته باشی
خوب میکنی اهل هیچ کانالی نیستی

خیلی هم عالی

حوا یکشنبه 29 بهمن 1396 ساعت 10:42

سلام
به سلامتی و دل خوش
همیشه به سفر و شادمانی
خدا رو شکر که کتابها مفید بودن
برای دختر منم که خیلی خوب بودن...
دخترم قبلا میگفت دستشویی ولی الان دیگه میگه اینجا چیه؟ بهش میگم دستشویی... آرام خانم میگه نه اینجا توالته

دقیقا نویان هم میگه کتاب توالت بخون دیروز داشت مینشست رو لگنش خورد به توالت فرنگی، میگه خوردم به توالت آدم بزرگا

ماری یکشنبه 29 بهمن 1396 ساعت 00:21

خوشحالم که خوش گذشته . من هر جا باشم برام بهشته اگه کسانیکه دوستشون دارم پیشم باشن !
از پوشک گرفته شدن هم جالبه . اینه که میگن باید ببینی بچه ت کی از خودش آمادگی نشون میده ....

آره واقعا برام جالب بود. نویان خودش داره خودشو از پوشک میگیره

باران شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 23:49 http://hezaro1shabebarane.mihanblog.com/

از بس تعریف کردی وسوسه شدم یه بار حتما برم من اصلا اصفهان نرفتم
همیشه خوش باشی عزیزم دیدی گفتم به این نویان ما اینقدر سخت نگیر خودش داره ترک میکنه هر چی بیخیال تر زندگی به کام تر
هپی ولنتاین نسیم جان
کادو چی دادی چی گرفتی ؟
راستی عضو کانال من نیستی؟

ما شب رفتیم یه پیتزا خوردیم و یه گل رز گرفتیم. به همین سادگی به همین قشنگی. ببخشید تقریبا عضو هیچ کانال نیستم چون واقعا وقت ندارم

sara جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 11:33 http://www.sarayekta.mihanblog.com

دم همکارات گرم

sara جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 11:33 http://www.sarayekta.mihanblog.com

روز پدر به بابات جوراب هدیه میدى بعد ولنتاین به عشقت ساعت رولکس؟؟
اوف بر تو، همانا از زیانکارانى
===============================
هیچی بدتر از یه دوست پسر شکاک نیست
بیشعور اینقد گیر میده که مجبور میشی با دو تای دیگه کات کنی...
خب نفهم درک کن…
یکیتون پولدارین
یکیتون خوشگله
یکیتون هم مهربون دیگه
همتون همه چیو با هم ندارین که

جااااان؟!!!

الهه پنج‌شنبه 26 بهمن 1396 ساعت 12:43

سلام اجی خوبی امیرحسین هم فعلا حرف نمیزنه مامان یا ماما رو میگه اجی تو خانواده شون نوه ها دیر حرف زدن طبیعیه امیرحسین هم دیر حرف بزنه اجی

اصلا نباید بچه‌ها رو با هم مقایسه کرد. هر بچه ای یه جوره. زنده باشه

الهه چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 23:22

سلام اجی خوبی خداروشکر خداروشکر بابت سفرت اجی و همینطور بابت نویان در مورد پوشک ان شاءالله همیشه همینطور باشه و ترک کنه اجی بچه ها خیلی باهوشن واقعا اجی راستی نویان از چندسالگی حرف زد؟؟؟

ممنون عزیزم اینکه کامل حرف بزنه و جمله بگه از دو سالگی. ولی خیلی زودتر از اون کلمه کلمه حرف میزد

لیلا چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 17:33

سلام
خوشحال از باغبهادران خوشتون اومده. واقعا بهشته! تابستونا روزهای تعطیلش جای سوزن انداختن نیست! منطقه‌ی خوش آب و هوای مادریمه

من که عاشقش شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد