قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

خاطرات سیاه

چرا اینجوری میشه نمیدونم. چرا همیشه همه چی طبق برنامه ریزی هات پیش نمیره نمیدونم. چرا روز خوب زندگیمون تو آخرین لحظاتش تبدیل به خاطره سیاه میشه نمیدونم. تنها چیزی که خوب میدونم اینه که هیچ کس و هیچ چیز رو به اندازه تو دوست ندارم.

میدونم نوشتنم فایده ای نداره، ولی چون خودم احتیاج دارم مینویسم تا یکم آروم شم. واقعا احتیاج به یه سنگ صبور دارم یه گوش شنوا که گوش بده و یه آغوش گرم که پناهم بشه. 

می نویسم از وقتی تصمیم گرفتم بیشتر با نویان باشم و بهش حس خوب بدم. وقتی خواستم یه خاطره دو نفره خوب بسازم و آخرش شد هوارهای من و هق هق های اون. وقتی حس کردم هیچوقت نمیتونم مادر خوبی باشم. وقتی دلم شکست و حس کردم تنهام.وقتی اشک هام روون بود و بغضم بی پایان.

 هیچوقت نمیتونم حسم رو بهت بفهمونم دیشب خیلی سعی کردم ولی درست اون وقتی که فکر نمیکردم ورق برگشت!

از همون اولش که از ترامپولین پایین نمیومدی و به بهونه ساندویچ  و سرسره سرت رو گرم کردم.بعدش که میخواستی با پسر بچه های بزرگ فوتبال بازی کنی و گیر دادی که تو بهشون بگو بامن بازی کنن و حتی یکیشون عصبانی شد که توپ بخوره تو دماغش تقصیر ما نیست! و من قول ماشین شارژی بهت دادم و دورت کردم. بعدش که از ماشین شارژی پیاده نمیشدی و با تابلوهای تبلیغاتی سرت رو گرم کردم.وقتی گیر داده بودی فرمون ماشینم رو تو بگیر و کلی از مسیر گرفتم و کمرم خورد شد.و بالاخره  ماجرای آخر. وقتی جلوی سوپری از ماشینت پیاده شدی و گفتی ماشین شنی برام بخر و من گفتم وقتی جدول ستاره هات پر شد میخرم. وقتی گیر دادی شیر کاکائو بخر و شیر کاکائو نداشتن و شیر معمولی خریدم و تو کوتاه نیومدی و کاسه صبر من لبریز شد. کاش بیشتر صبوری میکردم کاش اونجوری داد نمیزدم و به سمت خونه راه نمیوفتادم که تو اینقدر گریه کنی و بگی مامان چرا داد زدی من میلرزم!!!!خیلی ناراحتم خیلی زیاد.گرچه سریع بعدش بغلت کردم بوست کردم گفتم اشتباه کردم داد زدم، منو ببخش ولی دیگه فایده ای نداشت!دل تو شکسته بود و من با یه دنیا ادعا و یه عالمه کتاب و نکته ای که خونده بودم، اشتباه ترین مسیر رو رفته بودم. گفتی بغلم کن، بغلت کردم ولی افسوس که نمیتونستم تو بغلم ببرمت خونه. آخه با اون ماشین گندت چی کار میکردم؟!و تو با اشک چشم و بغض تو گلوت، به محض رسیدن به خونه تو بغل باباجونت خوابت برد و من موندم و یه دنیا اشک و  حسرت و عذاب وجدان که دیگه هیچ فایده ای نداشت.با اینکه میدونستم داد زدن هم مصداق خشونت علیه کودکانه ولی داد زدم و تو رو ترسوندم و دل کوچیکت رو شکستم. هق هق و بغضت یک لحظه از جلو چشمم کنار نمیره. افسوس که بوسیدنت، بوییدنت و اشک های من دیگه فایده ای نداشت. اتفاقی که نباید میوفتاد، افتاده بود و من وحشت دارم از اینکه تو فکر کنی من دوستت ندارم. خدایاکمکم کن من دیگه کم آوردم. احساس شکست میکنم. احساس تنهایی. بین محبت و تربیت بدجوری گیر کردم. خودت کمکم کن خدااااا

1397/06/18

بعد نوشت: لازم دیدم یه توضیحاتی رو بنویسم.
داد زدن سر بچه به هر دلیلی بده و مصداق خشونت علیه کودک!ولی این به این معنی نیست که به خواستش تن بدی!اتفاقا تو تمام مواردی که نوشتم حواسش رو پرت کردم و کاری که میخواست رو انجام ندادم.من کاملا معتقدم که نباید تسلیم خواسته های الکی بچه‌ها شد و بچه هایی لوس و پرتوقع تحویل جامعه داد. ولی داد و بیداد راهش نیست!باید حواسشون رو پرت کرد و گذشت. آخر داستان، هم من خسته بودم هم نویان. این شد که نتیجه خروجی دوتامونو اذیت کرد.

نظرات 5 + ارسال نظر
marzi سه‌شنبه 10 مهر 1397 ساعت 01:50 http://rozegaremarzi.blogsky.com

نسیم خودتو سرزنش نکن. دیگه اتفاقیه که افتاده. نباید اینطوری میشد ولی شد.
سن نویان سن لجبازی و کشف و تجربه است. اونم با تحکم و زورگویی و گریه و جیغ و داد. واقعا پدر و مادرها کم میارن جلوی این رفتارهای بچه ها. آدم میمونه چه کنه که کار درست باشه.
شاید بجای عصبی شدن و داد زدن باید بی محلش میکردی. مثلا برای اصرار به بازی با بچه ها یا خرید شیر کاکائو محلش نمیدادی. شاید بهتر میشد کنترل کرد خواسته هاشو. نمیدونم.
بهرحال هرچی بوده گذشته. نویان بزرگ میشه و محبت تو بیشتر میشه و اون روز رو هر دوتون فراموش میکنید. سخت نگیر.

تنم میلرزه. من غلط بکنم بچه بخوام!!

واقعا درست بچه بزرگ کردن سخت ترین کار دنیاست!

نهال چهارشنبه 21 شهریور 1397 ساعت 15:16

سلام.واقعا بعضی وقتا اعصاب پولادین میخواد که وقتی بچه بی دلیل گریه میکنه خونسردی حفظ بشه .من سعی میکنم بیخیال بشم اگه گریه بی علت باشه بلاخره هیچ بجه ای با گریه نه گلوش پاره شده نه اتفاق بدی براش افتاده.بعضی موقع ها هم خندم میگیره از گریه بی خودی.البته تو دلم میخندم.ولی خوب ادم واقعا همیشه هم موفق نیست.
شما خیلی خودت رو سرزنش نکن خیلی مادر با احساسی هستید به نظرم ولی من در این حد احساسات رو نمیپسندم البته در مورد خودم

من کلا معروفم که خیلی حساس و احساساتیم تو همه چی، نه فقط در مورد بچم. البته قبول دارم اصلا خوب نیست خیلی اذیت میشم معمولا

آوا سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 06:19

من هم هر کاری میکنم نمیتونم داد زدن رو ترک کنم خیلی خیلی بهم میریزم بعدش اما چه فایده ،نتیجه سعیم کم کردنشه فقط، متاسفانه.
دلم آتیش میگیره وقتی بعد داد زدنه برای آروم شدن به بغل خودم پناه میاره

کاملا حستو میفهمم کاش یاد گرفته بودیم با داد زدن مشکلی حل نمیشه

الهه دوشنبه 19 شهریور 1397 ساعت 22:42

سلام اجی خوبی تو مادر خیلی خوبی واسه نویان هستی و نویان هم خیلی دوست داره اجی ان شاءالله که همیشه کنار هم شاد و سلامت باشین اجی هر وقت خواستی داد بزنی صلوات بفرست اجی ارومت میکنه

قربونت عزیزم تو به من لطف داری

سمانه دوشنبه 19 شهریور 1397 ساعت 10:29

چرا ناراحتی خوب داد زدن سر بچه به نظر من بعصی وقتا باید باشه و هی اطاعت از بچه و خواسته هاش بچه رو لوس میکنه و پر توقع
حال کاش از یه سوپری دیگه براش شیر کاکاو میخریدی زیادی هم طبق کتاب پیش رفتن خوب نیست برای بچه سخته

ببین داد زدن سر بچه به هر دلیلی بده و مصداق خشونت علیه کودک!ولی این به این معنی نیست که به خواستش تن بدی!اتفاقا تو تمام مواردی که نوشتم حواسش رو پرت کردم و کاری که میخواست رو انجام ندادم.من کاملا معتقدم که نباید تسلیم خواسته های الکی بچه‌ها شد ولی نه با داد و بیداد!باید حواسشون رو پرت کرد و گذشت. آخر داستان هم من خسته بودم هم نویان. این شد که نتیجه خروجی دوتامونو اذیت کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد