قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

بازی سرخ و زرد



دستت را به من بده

نترس !

با هم خواهیم پَرید .

امید و علاقه ی من از تو ،

اندوه و اضطرابِ تو از من ...





چهارشنبه سوری 1395 هم گذشت. چیزی به پایان سال 1395 نمونده و من با تمام وجودم سعی میکنم از آخرین روزهای  این سال لذت ببرم.
دیشب 24 اسفند 1395 مثل هرسال، جشن چهارشنبه سوری  با چاشنی آش رشته خوشمزه مامان پزمون به راه بود. امسال برای اولین بارباغ بابا جمع شدیم و کلی خوش گذروندیم. جای آبجی های نازم خیلی خیلی خالی بود. شراره که اصفهانه، شبنم هم چون سعید دوهفته پیش، کیسه مویی جراحی کرده و نمیتونه هنوز خوب بشینه، نیومد.
 نویان نازنینم با دقت به همه چی نگاه میکرد و من براش رسم و رسوم رو توضیح میدادم. دلم میخواد تمام رسوم ایرانی ملکه ذهنش بشه. حرکات موزون آقا نویانی هم که مثل همیشه به راه بود.طبق روال هر سال، هیچ وسیله خطرناکی همراهمون نبود.در کنار آتیش سرخ با فشفشه، بالن آرزوها، منور، ترقه های پیازی (که حتی روشن کردن نمیخواد و با زمین زدن صدایی در حد "بشکن" ایجاد میکردن)دور هم آوازخوندیم و جشنمون رو برگزار کردیم. یه شب مهتابی فوق العاده.
نویانی جذب بازی های نور و آتیش شده بود و همه چی براش تازگی داشت. خداروشکر پسرم نمونه بود و اصلا کسی رو اذیت نکرد.
بغل بابا مهدی و پدرجون از رو آتیش پرید و براش "زردی من از تو .... سرخی تو از من" خوندن.
البته دم غروب که هنوز تو خونه بودیم و صدای گرومب ترقه ها شنیده میشد، نویان ترسیده بود. اخم هاش تو هم بود و با انگشت به بیرون اشاره میکرد و توضیحات من که نترس، من پیشتم و خطری برات وجود نداره هم آرومش نمیکرد! واقعا نمیدونم مردم از این همه آلودگی صوتی و صداهای وحشتناک چه لذتی میبرن؟! واقعا حیفه رسم و رسوم زیبای ایرانی نیست که با به خطر انداختن سلامت خودتون و اطرافیان گذرونده شه؟!
جمعه بعدازظهر نویان رو برده بودیم پارک. یه پسر نوجوون از خدا بیخبر، با دوچرخه رد شد و ترقه انداخت وسط بچه ها!!!! واقعا چی فکر میکنین شما؟! یه درصد فکر نمیکنین بلایی سر این بچه های کوچولو بیاد؟! ای کاش سنت ایرانی به همون شیوه زیبا و اصیلش برگرده.
چهارشنبه سوریتون مبارک و سرشار از شادی
پ ن1: پسرم ریموت شناسی شده که نگووو. باید در پارکینگ رو حتما خودش باز کنه و نکته جالب بازی اینه که حتما بعدش ریموت رو میندازه زمین و میخنده!!! حتی اگه دستت رو زیرش بگیری از جایی که دستت نباشه ریموت رو زمین میندازه
پ ن2: جدیدا دایره لغاتش بیشتر شده . به قطار میگه :وووو ووووو.
برای عیدیش ماشین خریدیم که موزیکاله. توش میشینه و ما حرکتش میدیم(دستش با فرمونش درارتباطه ). بزرگ بودن عیدی و کوچیک بودن دل باباش باعث شد زودتر از عید عیدیش رو بگیره. عاشقش شده. نگاش میکنه میگه: ماع ماع. بهش میگیم آره ماشینه . کی برات خریده؟ جواب میده "بابا"
ماشین بابام و باباشو خوب میشناسه و تا میبینه تکرار میکنه : ماع ماع.
- آره ماشینه
-دجون ( بابا)
-آره ماشینه پدر جونه(باباعه).
پ ن3: دندون دوازدهم هم جوونه زد. نیش بالا سمت راست. دندون تازه مبارک عشق مامان.


اندر احوالات نویان مهربون من و خرس مهربونش. در مورد خرس مهربونش قبلا توضیح داده بودم. این همون خرسیه که عمو رامینش وقتی متولد شد، براش خرید. عاشق این خرسیه. اینم همون ماشین عیدی آقا نویانه که گفتم.درواقع این عکس مجموعه ای از عشقولیای نویانن خخخخ

زود بزرگ نشو!




تقدیم به فرزندم :
زود بزرگ نشو مادر
کودکیت را بی حساب میخواهم و در پناهش جوانیم را!
زود بزرگ نشو فرزندم 
قهقهه بزن،  جیغ بکش،  لوس شو،  بچگی کن، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام!
آرام آرام پیش برو،  آن سوی سن و سال هیچ خبری نیست گلم!  هرچه جلوتر میروی همه چیز تندتر از تو قدم برمیدارد!
حالا هنوز دنیا به پای تو نمیرسد از پاکی. الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز!  همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش،  یک قدم، دو قدم،  ولی زود بزرگ نشو مادر!
آرام آرام پیش برو گلم.  آنجا که عمر وزن میگیرد، دنیا به حدی سبک میشود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.  
آن سوی سن و سال خبری نیست.  کودکی کن.  از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشویم. بزرگ که شدی از نگاه دلقک ها گریه ات میگیرد،  میدانم.
عشق من کودک بمان دنیا بزرگت میکند...
پ.  ن : دیروز 20 اسفند، تولد بابام بود و یه جشن تولد ساده اما صمیمی، خونه دوست قدیمی بابا،  عمو بهرام عزیز،  که اون هم متولد 20 اسفنده،  گرفتیم و جاتون خالی خیلی خوش گذشت... 

نویان نماز میخواند.





باورم نمیشه این کوچولوی شیرین و دوست داشتنی نویان کوچولوی منه که استعداد یادگیریش عالیههههه هزار ماشاا....

من عاشق نماز خوندنت شدم مامان. عاشق دو سجده رفتن و حرکات لب هات. زنده باشی همه زندگی من

(این توضیح رو هم اضافه کنم که این جانماز و مهر و تسبیح سالیان ساله سالمه سالمه از وقتی پسری نمازخون شده به این روز افتادن!)

مهمون ناخونده!




این نویان کوچولو منه که تو مرتب کردن باغ پدرجونش کم نمیذاره خخخخ 
پیش ترها اعتقاد چندانی به چشم زدن نداشتم ولی الان کاملا مطمئن شدم که نویان رو چشم میزنم! هربار که چیزی درموردش میگم، برعکس میشه! پا به اسفند ماه گذاشتیم و من با خودم مرور میکردم که خدا رو شکر فصل بیماری گذشت و نویان رو گرفتار نکرد و به شیرمادری بودن نویان ربطش میدادم!  فردای همون روز بود که حس کردم تنش گرمه و نیمه های شب تبش تا 38.2 از زیربغل رسید و با شیاف کنترل شد! پسرم بیتاب و بی قرار هم شده بود.  همزمان دندون هاشم شروع به فعالیت کردن و سفیدی لثه هاش خبر از دندون های تازه میداد!  سه شنبه دهم اسفند 1395 راهی مطب دکتر میترا همتی شدیم و تشخیص دکتر تورم گوش چپ و گلو و سرماخوردگی بود.  ایزیترومایسین ( روز اول 3 سی سی و از روز دوم تا پنجم 1.5 سی سی)  شربت سرماخوردگی هر هشت ساعت 5 سی سی و قطره استامینوفن (26 قطره  هر 6 ساعت یکبار)  داروهای تجویزی نویان بود. یه آز ادرار هم براش نوشتن که بعد از تموم شدن آنتی‌بیوتیک و رفتن اثرش از بدن نویان باید انجام بشه. 
تو خوردن داروها کمی بدقلقی میکرد ولی در کل بد نبود. تبش دو روزی طول کشید تا کامل رفع بشه،  ولی خیلی بالا نرفت.
سیزده اسفند 1395 تعداد دندون های شیری نویان به 11 تا رسید (دو دندون جدید،  آسیاب ،  پایین سمت راست و نیش پایین سمت چپ بودن)  هنوز جای 4 دندون دیگه هم سفید رنگه!  مبارکت باشه عزیزدلم گرچه میدونم خیلی بابت دندون دار شدن اذیت میشی و شب نخوابی و شیر خوردن مداوم شبونت، هم تورو و هم منو خسته کرده! 
 جمعه شب سیزده اسفند 1395 در کل  سه ساعتی بیشتر نخوابیدم و حالم خیلی بد بود!  حتی خوابیده هم شیر نمیخورد و باید حتما بغلش میکردم! نویان هم که کل روز رو به بهونه گیری و گریه کردن گذرونده بود! 
این هم از مهمون ناخونده خونه ما که گردن بابا مهدی و دخترعمو کیمیا رو هم گرفت! 
کیمیا جون، برادرزاده مهدیه، که  با همسرش آلمان زندگی میکنه و بعد 8-7 سال اومده بود ایران و دوشنبه و سه شنبه 9 و 10 اسفند 1395 با خواهرش گلشید، اومد کرمانشاه و مهمون ما بود.یه پیرهن و ژیله شلوار نازم برای آقا نویان ما آورده که البته فعلا بهش خیلی بزرگه! کیمیا جون یه تب و سرماخوردگی هم از نویان به یادگار برد خخخخ 
پ.  ن 1: پسرم سلفی گیر قهاری شده و اینو خاله هاش کشف کردن!  گوشی رو که جلوش میبری سلفی بگیری کاملا نگاه گوشی میکنه و وقتی صدای گرفتن عکس رو میشنوه بلند میخنده خخخخ دردت به جونم شیرینم.  



قربون این پیشی ملوس سلفی گیر برم من آخه که اینقدر این تم ها بهش میاد. عاشقتم مامان. این عکس ها رو با نرم‌افزار B612 گرفتم. تم هاش جالب بود برام. گوشی رو که جلوی نویان میگرفتم خودشو تشخیص نمیداد، فکر میکرد پیشیه  و "میو میو " میکرد. 
پ.  ن 2: تقریبا تمام گروه های تلگرامیم رو حذف کردم!  نظر مهدی این بود که وقتی این همه خودمون گوشی دستمونه،  چه طور میتونیم از نویان بخوایم گوشی دست نگیره!  این بود که هر دو تصمیم گرفتیم گروه هامونو حذف کنیم و بیشتر وقتمون رو برای نویان و زندگیمون بذاریم.  من خیلی موافق این حرف مهدی نبودم چون به نظرم باید دنیای مجازی رو مدیریت کرد و این جوری ما صورت مساله رو پاک کردیم!  ولی منم این کار رو انجام دادم که ببینم خودم چقدر وابسته شدم!  و خدا رو شکر همون طوری بود که فکر میکردم اصلا سختم نبود.
پ. ن 3: نویان گوشی یا هرچیزی شبیه گوشی رو که دستش میگیره،  دقیقا شبیه به حرف زدن بابام با گوشی،  شروع به راه رفتن میکنه و حرف میزنه و بعد یه کم به جلو خم میشه و قاه قاه میخنده  شیطون بلا وقتی هم بهش میگیم الکی بخند به جلو خم میشه و قاه قاه میخنده!  اینقدر بلاس این وروجک
پ. ن4 : عاشق عکس و آلبوم دیدنه. نفرات تو آلبوم رو معرفی میکنه و با دقت تمام دنبال دجون و بابا و ماما و ننمش میگرده  

سینمای ایران معادلات جهان را به هم ریخت.


در مراسم اسکار 2017، فیلم «فروشنده» برای دومین بار جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار را برای اصغر فرهادی و سینمای ایران به ارمغان آورد و ثابت کرد هنر قدرت عجیبی در شکستن مرزها دارد.

تبریک تبریک تبریک به هرکی که نام پرافتخار ایرانی رو یدک میکشه. خیلی لذت بخشه خیلیییی.اشک امونم رو برید، اشک شوق. دمت گرم اصغر خان فرهادی. بهت افتخار میکنیم. تو مراسم جات خالی ولی گرم بود.به افتخارش...

"متن سخنان اصغر فرهادی  در غیاب او توسط انوشه انصاری در مراسم اسکار خوانده شد:

«افتخار بزرگی‌ست که برای دومین بار این جایزه با ارزش را دریافت می‌کنم. از اعضای آکادمی، گروهم در ایران، تهیه‌کننده‌ام «الکساندر ماله‌-گی» و پخش‌کنندگانم «کوهن مدیا» و «آمازون» تشکر می‌کنم. همچنین سپاسگزارم از همبستگی دیگر کاندیداهای بهترین فیلم خارجی.

متاسفم که امشب در کنار شما نیستم، من به احترام مردم کشورم و شش کشور دیگر که با قانون غیرانسانی منع ورود مهاجران مورد بی‌احترامی واقع شدند به آمریکا نیامدم.

تقسیم‌بندی جهان به ما و دشمنان ما توسط سیاستمداران افراطی، باعث ترس می‌شود، ترسی که توجیهی‌ست دروغین برای خشونت‌ها و جنگ‌ها. جنگ‌هایی که مانع بزرگی بوده‌اند برای رسیدن به دموکراسی و رعایت حقوق بشر در کشورهایی که مورد تهاجم واقع شده‌اند.

سینماگران می‌توانند با چرخش دوربین‌هایشان به مشترکات انسانی، کلیشه‌هایی که از ملیت‌ها و ادیان مختلف ساخته شده است را بشکنند و زمینه‌ همدردی و به دنبال آن همبستگی مردمان جهان را فراهم کنند. همدردی چیزی‌ست که ما امروز بیشتر از هر زمان به آن نیازمندیم.»


"