قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

نامه اول به فرزندم

سلام عشق مامان. حالت خوبه عزیزم؟ این اولین نامه ایه که برات مینویسم. برای تویی که هنوز به من و بابایی افتخار حضور ندادی و شاید هم هیچوقت نخوای بیای پیشمون!!!! دیشب اولین نشونه های نبودت اومد سراغم و بدجور حالم رو گرفت. خیلی سعی کردم به خودم مسلط باشم، حداقل به خاطر بابایی. سرم که به بالشت رسید اشک امونم رو برید.

کوچولوی نازم نمیخوام ناراحتت کنم. عزیز مامان، میدونم که تو آسمونا جات راحته، میدونم که دوست نداری بیای تو دنیای آدما. میدونم دلت میخواد یه فرشته کوچولو باقی بمونی. دنیای آدما پر از نیرنگه، پر از قتل و غارت، پر از بدی!!! نمیدونم شایدم خودخواهی منو باباییه که به خاطر خودمون میخوایم تو رو وارد این دنیای زشت کنیم!!! حق داری مامان. حق داری که نخوای پاتو تو دنیای زشت ما آدما بذاری. آدما خیلی نامهربون شدن. آدما خیلی وقته که جز خودشون دیگه هیچی براشون مهم نیست. خیلی وقته که آدما از آدما دور و دورتر شدن

ولی مامان، دل منو بابا خیلی برات تنگه میدونم که تو این دنیای پر از بدی نمیتونم بهت قولی بدم!!!ولی مطمئنم با همه وجودم ازت مراقبت میکنم. برات میجنگم و نمیذارم زشتی های این دنیا باعث آزارت بشه. عزیز دلم شاید مامانت خیلی خودخواهه ولی تو باهاش مهربون باش. مامانی 7 ماهه که انتظارت رو میکشه. دلت میاد هر ماه اشکاشو ببینی؟! مامانی خسته شده و ناامیده. احساس میکنه باهاش قهری!!! عزیزدلم نمیدونی که چقدر دوست دارم. نمیدونی که چقدر حسرت روزی رو میکشم که تو شکمم حست کنم. تو باشی، خود خودت، نه توهمت!!! امروز آسمون دل مامانی بدجوری ابریه. ببخش اگه با درد و دلام ناراحتت کردم. میدونم تو آسمونا همه چی خوبه ولی دلم میخواد بهت بگم مواظب خودت باش گلم. میبوسمت و خدانگهدار

 شکلک دوستی

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

این ماه زودتر از همیشه، 25 سیکلم، وقتی که اصلا منتظرش نبودم، همه چی تموم شد.

اربیعین و انتظار

دیروز اربعین بود و برای من دلگیرتر از سال های قبل.مامانم مثل هر سال نذر شله زرد داشت. مادربزرگم پای دیگ بود و دعا میخوند و همه مون رو صدا میکرد. با اینکه نمیدونه من منتظر بچه ام ولی از خدا برام بچه میخواست، به حساب خودش الان دیگه ما باید بچه دار بشیم

دوستای خوبم اگه قابل باشم، برای همه دعا کردم، برای همه منتظرا و همه مادرا.

وقتی شله زرد پخت، طبق رسم همیشه زعفرون روش ریختیم، زیر دیگ رو خاموش کردیم و درش رو گذاشتیم. مادربزرگم میگفت باید 10 دقیقه ای ما دور دیگ نباشیم و بعد درش رو برداریم. وقتی در دیگ رو برداشتیم روش "الله" افتاده بود مادربزرگم میگفت خیلی خوبه و یعنی حاجت روا میشین. اشک تو چشمام حلقه زده بود و به زور خودم رو کنترل کردم. نمیدونم چرا ولی دلم میخواست با همه وجودم حرف های مامانی رو باور کنم.گاهی اوقات با خودم میگم به خاطر کدوم گناهم دارم اینجوری مجازات میشم

خدا جونم به حق همین روز عزیز، به مظلومیت امام حسین (ع) قسمت میدم این انتظار رو کوتاه کن، دل همه منتظرا رو شاد و دامنمون رو سبز کن

و اما عشق

سلام. امروز 4 آذره، خبری هم از پری نیست!!!!!!!!!!!!!! امروز بی بی چک گذاشتم و همون جور که حدس میزدم جوابش منفی بود انتظارش رو داشتم و بابت همین هم خیلی غصه نخوردم. اوج ناراحتیم یه آه بود، حیف شد، اگه نی نی بود چقدر خوب میشد

من خیلی تو زندگیم سختی نکشیدم. خونه بابام تو رفاه زندگی کردم، وقتی با مهدی آشنا شدم هر دوتامون دانشجو لیسانس بودیم، مهدی هیچ پشتوانه ای نداشت، پدر و مادرش رو تو بچگی از دست داده بود و یاد گرفته بود رو پاهای خودش وایسه، عشق همه چی رو درست کرد، خدا درست لحظاتی که فکرش هم نمیکردیم دستمونو گرفت، من ازش خیلی معجزه دیدم. مهدی اینقدر اراده اش قوی بود که همه چی براش محیا میشد، بدون پول، بدون پارتی، بدون پشتوانه. سختی زیادی میکشید ولی بالاخره صبح امید طلوع میکرد، خدا رو شکر الان از زندگیمون راضی هستیم. من ارشدم رو گرفتم و مهدی الان دانشجو دکتراست(همه مقاطع هم سراسری و روزانه)، عشق بزرگترین موهبتی بود که خدا بهمون داد، امید که همیشه دستای پر مهرش نوازشگر زندگیم باشه. الان فقط ازخدا یه نی نی سالم میخوایم. مهدی میگه خدا هیچ وقت هیچی رو راحت بهش نداده!!!!!!!!!!!! بابت همه چی جون کنده، ولی بالاخره دستشو گرفته. الانم هر وقت من غر میزنم که چرا نی نی نمیشه، میگه اینا همش واسه اینه که وقتی اومد قدرشو بدونیم.

خلاصه راضیم به رضای خودت خدای مهربونم. امروز قرار شد واسه جواب نمونه برداری به آزمایشگاه زنگ بزنم و اگه حاضر بود و پری هم نیومد، پیش دکترم برم.سردرگمم. خدایا خودت کمکم کن امروز هم هوا بارونیه، خدایا به حق این برکت پاکت صدامو بشنو و دامنم رو سبز کن


نگرانی از نوع امید

سلام امروز 2 آذره و من باید 5 شنبه 29 آبان پریود میشدم. یه حس عجیبی دارم. هنوز بی بی چک استفاده نکردم. یه ترس و استرس خاصی دارم. میترسم نی نی در کار نباشه و کارم به دکتر و آمپول و ... برسه. شاید هم به خاطر لکه بینی هایی که داشتم اینجوری شدم. گیجم، نمیدونم باید چی کار کنم

یه وقتایی دلم درد میکنه و کمرم گاهی اوقات کوفته میشه، تخم دان هام درد میکنن، بببخشید یبوست هم شدم و به خاطر بواسیری هم که دارم خیلی اذیتم، کلا بدنم قاطی کرده

خدایا یعنی ممکنه باردار باشم این ماه همش ممنوع اقدام بودم، فقط 10 و 12 سیکلم!!!!!!!!!!! یعنی ممکنه باردار باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

اگه خدا بخواد همه چی امکان داره، امیدم به خودته خدای مهربونم. یعنی منم مادر میشم

شام غریبان


دیشب شام غریبان بود. با اینکه سرماخوردگی شدیدی داشتم ولی احساس کردم تو خونه بمونم دیوونه میشم. خیلی هوا سرد بود، ولی رفتیم و قدم زدیم. امسال تنهایی هم به تموم غصه هام اضافه شده بود، احساس میکردم شدیدا احتیاج دارم که پدر و مادر و خواهرام کنارم باشن ولی افسوس که این روزا فقط من بودم و مهدی.....چند تا شمع روشن کردیم که شاید یکی از فرشته های کوچیک آسمون صدامونو بشنوه و با قدم های درخشانش زندگیمون رو روشن تر کنه.

امروز تصمیم گرفتم دیگه غصه نخورم. نمیدونم میتونم یا نه.... وقتی هیچکدوممون مشکلی نداریم، شاید واقعا همین استرسه که دنیامون رو تیره کرده.لعنت به این استرس...

همش فکر میکنم ما با هم خوشبختیم و این خودش به کل دنیا می ارزه. خدایا حداقل کمکم کن که غصه رو از زندگیم دور کنم تا روزی که خودت فرشته کوچولومون رو بهمون ببخشی