قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

حلالی به نام طلاق!

خدا رو شکر میکنم.  امروز خدا رو هزار بار شکر کردم که طلاق رو سر راه ازدواج های نافرجام گذاشت.  هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی،  طلاق باعث اشک شوق من بشه!  امروز دخترعموم بعد از 8 سال و دو روز زجر خودش و خونوادش،  بالاخره با رای قاضی،  غیابی طلاق گرفت و رسما آزاد شد.

  تاریخ اسارت 11 تیر 88، تاریخ آزادی 13 تیر 96!

روز عقدش رو خوب یادمه! انگار از همون روز،  امروز رو میدیدیم!!!  همه ناراضی بودن.  عموم،  پسرعموم،  بابام،  بابابزرگم و... 

دختر عموم 16 سال بیشتر نداشت و فکر میکرد عاشق شده!!!  عاشق مردی پر ادعا که 9 سال از خودش بزرگتر بود!!!  حتی ثانیه ای از این مرد خوشم نیومد!!  حتی یک ثانیه!!!  با ادعای ثروت توخالی!!!  و مسخره کردن خونواده ما که تماما تحصیل کرده ان!! عقده هاشو با مسخره کردن تحصیل کرده ها خالی میکرد.من،  پسر عموم،  شوهرامون و... 

 سعی میکردم همیشه ازش دور باشم،  چون طاقت نمیاوردم و باهاش بحثم میشد!!!  مهدی منو با تمسخر دکتر صدا میزد و از اموالش میپرسید!!!!  به شوهر خواهرم میگفت مگه برق هم دکتر میخواد!!!  سیم هارو آتل میگیرین!!!! با پسرعمو و عموم تا گلاویز شدن و کتک کاری پیش رفت! عمو و خالمو (خالم زن عموم هم هست)  یک شبه پیر کرد. خلاصه که یه لکه ننگ بود. 

بعدها فهمیدیم که ادعای پولدار بودنش هم طبل توخالیه که از نظر من حتی اگه واقعی هم بود، پول به تنهایی مشکلی رو حل نمیکرد چون اخلاق نداشت... 

همه مشکلات از همون شب عروسی شروع شد که دخترعموم تو جیب شوهرش شیشه پیدا کرد!!! البته سال ها بعد به بقیه گفت چون فکر میکرد خودکرده را تدبیر نیست! عموم که تحمل نداشت حرف ها و کارها و محدودیت گذاشتن های مثلا دامادش رو ببینه،  رفت شمال و به قول خودش بدترین سال های زندگیش رو در دوری از بچه هاش تجربه کرد. پسرش تهران بود و دخترعموم حتی اجازه نداشت به پدر مادرش زنگ بزنه!!!  گاهی که مامان بابای من میرفتن بهش سر بزنن،  شوهرش مثلا تیکه مینداخت که اومدین ببینین تنش کبوده یا نه!!!!؟  اومدین جاسوسی؟!!! برین بگین ما با هم خوشیم!!! جالب اینکه ما ندیدیم ولی پگاه بعدها گفت که همیشه کتک خورده! حتی وقتی ناخواسته باردار بوده!!!!  آیلین کوچولو دنیا اومد و بهونه ای شد برای برگشتن عمو اینا ولی هیچ چی تغییر نکرد!!!  دعوا،  کتک کاری و... یه روانی به تمام معنا بود!  هیچ ابایی از بی آبرو کردن دیگران،  حتی پاپوش ناموسی درست کردن برای زنش نداشت!!!  تهدید به مرگ!!!  تعقیب!!!  کتک کاری!!! تا جاییکه وکیل پگاه گفت دوربین مداربسته بذارین و فیلمشو به دادگاه بدین!!!  اینقدر معلوم الحال بود که قاضی هم با وجود تمام قوانین دست و پا گیر و ضد زن ما،  بالاخره حکم طلاق غیابی داد!  گرچه روال اداری و اعتراض زدن و...  نزدیک به یکسال طول کشید!!!! 

تا قبل از این ازدواج فکر میکردم این چیزا ماله تو فیلم هاست!  ولی فیلم نبود!  یه حقیقت تلخخخخخ 

اینقدر تلخ که وقتی روز تولد عموم بهش تبریک گفتم و آرزوی 120 ساله شدن براش کردم،  جواب داد نگو توروخدا،  بسمه هرچی زجر کشیدم!  و چقدر اون روز اشک ریختم... 

امروز بعد از بالای دو سال که پگاه خونه باباشه و هزار دعوا و وکیل و بدبختی بالاخره رسما همه چی تموم شد!!!  گرچه به قول عموم پدر بچشه و این قال تمومی نخواهد داشت!!! 

پگاه تاوان لجبازی و به نظر خودش عشقش رو بیشتر از اونی که حقش بود پس داد،  اما آیلییین!!!!  این دختر که همه سال های زندگیش رو تو جنگ و دعوا و کتک کاری زندگی کرده تاوان چی رو پس میده؟!!!  امسال میره کلاس اول، با کوله باری از مشکلات روحی و روانی!  در عجبم از حکمت خدا!  ناخواسته به این ها بچه داد و بعد.... 

خدایا خودت امروز رو تاریخ شروع رسمی شادی های این خونواده قرار بده.  خودت به آیلین کوچولو کمک کن تا عصبی بودنش رفع بشه.  آیلین مهربون عاشق نویانه و نویان هم خیلی دوسش داره. این بچه ها پاک ترین موجودات زمینن.  این دختر این وسط هیچ گناهی نداره.  اما به خاطر اخلاق های بدش،  کمتر کسی دوسش داره!و افسوس که چقدر چهرش شبیه پدرشه !!!!  وای که چقدر دلم براش کبابه. خدایا خودت به این دنیا فرستادیش،  خودت هدایتش کن.این بچه هیچ گناهی نداره. مسبب تمام رفتارهای بدش،  بزرگتر های دور و برشن!  خدایا خودت مواظب آیلین کوچولو بیگناه قصه ما باش الهی آممین