قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

مهمون ناخونده!




این نویان کوچولو منه که تو مرتب کردن باغ پدرجونش کم نمیذاره خخخخ 
پیش ترها اعتقاد چندانی به چشم زدن نداشتم ولی الان کاملا مطمئن شدم که نویان رو چشم میزنم! هربار که چیزی درموردش میگم، برعکس میشه! پا به اسفند ماه گذاشتیم و من با خودم مرور میکردم که خدا رو شکر فصل بیماری گذشت و نویان رو گرفتار نکرد و به شیرمادری بودن نویان ربطش میدادم!  فردای همون روز بود که حس کردم تنش گرمه و نیمه های شب تبش تا 38.2 از زیربغل رسید و با شیاف کنترل شد! پسرم بیتاب و بی قرار هم شده بود.  همزمان دندون هاشم شروع به فعالیت کردن و سفیدی لثه هاش خبر از دندون های تازه میداد!  سه شنبه دهم اسفند 1395 راهی مطب دکتر میترا همتی شدیم و تشخیص دکتر تورم گوش چپ و گلو و سرماخوردگی بود.  ایزیترومایسین ( روز اول 3 سی سی و از روز دوم تا پنجم 1.5 سی سی)  شربت سرماخوردگی هر هشت ساعت 5 سی سی و قطره استامینوفن (26 قطره  هر 6 ساعت یکبار)  داروهای تجویزی نویان بود. یه آز ادرار هم براش نوشتن که بعد از تموم شدن آنتی‌بیوتیک و رفتن اثرش از بدن نویان باید انجام بشه. 
تو خوردن داروها کمی بدقلقی میکرد ولی در کل بد نبود. تبش دو روزی طول کشید تا کامل رفع بشه،  ولی خیلی بالا نرفت.
سیزده اسفند 1395 تعداد دندون های شیری نویان به 11 تا رسید (دو دندون جدید،  آسیاب ،  پایین سمت راست و نیش پایین سمت چپ بودن)  هنوز جای 4 دندون دیگه هم سفید رنگه!  مبارکت باشه عزیزدلم گرچه میدونم خیلی بابت دندون دار شدن اذیت میشی و شب نخوابی و شیر خوردن مداوم شبونت، هم تورو و هم منو خسته کرده! 
 جمعه شب سیزده اسفند 1395 در کل  سه ساعتی بیشتر نخوابیدم و حالم خیلی بد بود!  حتی خوابیده هم شیر نمیخورد و باید حتما بغلش میکردم! نویان هم که کل روز رو به بهونه گیری و گریه کردن گذرونده بود! 
این هم از مهمون ناخونده خونه ما که گردن بابا مهدی و دخترعمو کیمیا رو هم گرفت! 
کیمیا جون، برادرزاده مهدیه، که  با همسرش آلمان زندگی میکنه و بعد 8-7 سال اومده بود ایران و دوشنبه و سه شنبه 9 و 10 اسفند 1395 با خواهرش گلشید، اومد کرمانشاه و مهمون ما بود.یه پیرهن و ژیله شلوار نازم برای آقا نویان ما آورده که البته فعلا بهش خیلی بزرگه! کیمیا جون یه تب و سرماخوردگی هم از نویان به یادگار برد خخخخ 
پ.  ن 1: پسرم سلفی گیر قهاری شده و اینو خاله هاش کشف کردن!  گوشی رو که جلوش میبری سلفی بگیری کاملا نگاه گوشی میکنه و وقتی صدای گرفتن عکس رو میشنوه بلند میخنده خخخخ دردت به جونم شیرینم.  



قربون این پیشی ملوس سلفی گیر برم من آخه که اینقدر این تم ها بهش میاد. عاشقتم مامان. این عکس ها رو با نرم‌افزار B612 گرفتم. تم هاش جالب بود برام. گوشی رو که جلوی نویان میگرفتم خودشو تشخیص نمیداد، فکر میکرد پیشیه  و "میو میو " میکرد. 
پ.  ن 2: تقریبا تمام گروه های تلگرامیم رو حذف کردم!  نظر مهدی این بود که وقتی این همه خودمون گوشی دستمونه،  چه طور میتونیم از نویان بخوایم گوشی دست نگیره!  این بود که هر دو تصمیم گرفتیم گروه هامونو حذف کنیم و بیشتر وقتمون رو برای نویان و زندگیمون بذاریم.  من خیلی موافق این حرف مهدی نبودم چون به نظرم باید دنیای مجازی رو مدیریت کرد و این جوری ما صورت مساله رو پاک کردیم!  ولی منم این کار رو انجام دادم که ببینم خودم چقدر وابسته شدم!  و خدا رو شکر همون طوری بود که فکر میکردم اصلا سختم نبود.
پ. ن 3: نویان گوشی یا هرچیزی شبیه گوشی رو که دستش میگیره،  دقیقا شبیه به حرف زدن بابام با گوشی،  شروع به راه رفتن میکنه و حرف میزنه و بعد یه کم به جلو خم میشه و قاه قاه میخنده  شیطون بلا وقتی هم بهش میگیم الکی بخند به جلو خم میشه و قاه قاه میخنده!  اینقدر بلاس این وروجک
پ. ن4 : عاشق عکس و آلبوم دیدنه. نفرات تو آلبوم رو معرفی میکنه و با دقت تمام دنبال دجون و بابا و ماما و ننمش میگرده