قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

دوسال تمامممم!!!!



عجب روزی بود بیست و نه شهریور هزار و سیصد و نود و چهار و چه ساعتی بود ساعت یازده و پنجاه و پنج دقیقه صبح!!!!

خدایا شکرتتت شکرت شکرت

نمیدونم چرا هرسال به این روز و دقایق که میرسم چشام اشکی میشن و یه حس عجیبی وجودمو ماله خودش میکنه. خدایا شکرت که همراهمی و شکرت که بهترین هدیه دنیا رو بهم بخشیدی.

نویانم امروز دو ساله شد و من باز سرشار از احساسم...

عزیزم، امیدم، نویانم تولدت مبارک...

"چه چیزی تو عمقه چشاته که من، یک نگاه تورو، به یه دنیا نمیدم

که بعد از تماشای چشمای تو، از زمین و زمان، عاشقانه بریدم

تو با کل رویای من اومدی، تا تو سی سالگی، باورم زیر و رو شه

که زیباترین خط شعرای من، از تماشای چشمه تو هرشب شروع شه

اومدی تا بره، فصل دیوونگی، شدی آرامش، کله این زندگی

با تو هر ثانیه، عاشقانس برام، آرزوهامو از، کی به جز تو بخوام..."