قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

96.6.6


"عجب روزی بود برای ما این 96.6.6!!!!
لبریز از احساسات ناب، غرور، سربلندی، اشک های از سر شوق و ...
مهدی عزیزم پشتکارت را میستایم و بهترین ها را برایت آرزو دارم. 
باشد تا حال و هوای این روز در خاطراتم جاویدان شود.
سنندج، جلسه دفاع دکترا مهدی، 96/6/6 "


این روز خوش قیافه با استرس و کم خوابی شروع شد.روز قبلش کلی کار داشتم و زودتر از ساعت 2 پام به تخت خواب نرسید!!!کلی هم طول کشید تا خوابم ببره. آقا نویان هم که بعدازظهر از2:30 تا 8 خوابیده بود ساعت 5بیخواب شد و همش میخواست بغلم باشه!!!خلاصه اینکه کلا 3ساعت بیشتر نخوابیدم. 
نویان ساعت 6:30 تو بغل بابا مهدی خوابید. عزیزدل رو به بابا و مامان سپردیم و ساعت 7 راهی سنندج شدیم.
استرس من به مراتب بیشتر از مهدی بود!تو دهنم آفت زده بودم خخخ
جالب اینکه ماشینمون که 6ساله آخ نگفته، روز قبلش سخت روشن شد و ما ترسیدیم باهاش بریم سنندج و با ماشین بابا راهی شدیم.


شاهین، دوست و سال بالایی مهدی هم همراه ما اومد.اون هنوز دفاع نکرده و استرسش از همه بیشتر بود خخخخخ
وارد دانشگاه شدیم و مقدمات جلسه رو فراهم کردیم.
جلسه دفاع مهدی تو آمفی تئاتر دانشکده فنی مهندسی دانشگاه کردستان، با حضور دکتر حبیبی( استاد راهنمای مهدی)، دکتر دباغ(داور داخلی)،دو داور خارجی و نماینده تحصیلات تکمیلی، ساعت 10:09 شروع شد. 
خدا رو شکر به خاطر تابستون و تعطیلی دانشگاه، اصلا شلوغ نشد و 4 تا دانشجو بیشتر نیومدن.
مهدی مثل همیشه، آروم و مسلط بود. ارائه تزش 40 دقیقه طول کشید و بعد دفاعیه اش شروع شد. ما که نشسته بودیم خسته شدیم چه برسه به مهدی که عملا از ساعت 9:30 تا نزدیکای 1 سرپا بود!!!!
واقعا که دفاع دکترا مخصوصا تو دانشگاه های سراسری خیلی خیلی سخت تر و سنگین تر از مقاطع دیگه است.


خدا رو شکر، ایرادهایی هم که مطرح میشد، غالبا نگارشی بود و همه از کلیات تز به شدت تعریف کردن. از تزش سه تا مقالهisi با ایمپکت بالا درآورده بود و همین مساله تقریبا دهن داورا رو بسته بود.
من و شاهین از استرس یخ زده بودیم ولی مهدی اینقدر ریلکس بود که مثلا وقتی یکی از داورا گفت بهتره به جای کلمه "کاملا" تو فلان جمله"تا حد مطلوب" استفاده کنی، همون جا مهدی تغییرش داد و save هم زد


بالاخره دفاع تموم شد و مهدی عزیزم تونست دکترا مهندسی عمران گرایش سازه رو، تو 4 سال با نمره عالی 19.45 تموم کنه.
بهترینم مبارکت باشه که به حق لایقش هستی.


خیلی دوست داشتیم نویان هم همراهمون باشه ولی نمیشد. هم خودش اذیت میشد و هم آرامش جلسه دفاع بهم می ریخت. بابا مهدی که خیلی دوست داشت نویانی تو جلسه دفاعش باشه،عکسش رو آخر دفاع گذاشت و عکس های یادگاریش با حضور آقا نویان بود. استاد و داورها هم همگی ذوق زده شدن. قربون پسرم برم من و بابای خوش ذوقش.


بعد از دفاع هم یه نهار خوشمزه، به عنوان شیرینی دکترا، تو یکی از رستوران های سنندج خوردیم و به سمت کرمانشاه حرکت کردیم.


متن بالا هم تقدیمی های تز مهدیه که چشم های منو اشکی کرد. بازم ممنون ازت بهترینه من
(پانوشت: چون صبح زود باید حرکت میکردیم و گل فروشی اون موقع باز نبود، من شب قبلش برای مهدی گل گرفتم. دستمال کاغذی رو خیس کردم و دور ساقه هاش پیچیدم و دور دستمال کاغذی رو با نایلون بستم و گذاشتمش تو یخچال. کاملاااا سرحال موند. تو سنندج دستمال و نایلون رو از دور ساقه هاش،  باز کردم و تحویل صاحابش دادم. فقط بعد از دفاع که رفتیم نهار بخوریم، تو ماشین، تو گرما موند و طفلی پلاسیده شد.)