قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

دکترم روحت شاد



خیلی ناراحت شدمممم خیلی خیلی زیاددددد. توروزهای انتظار امیدم بود.وقتی باردار شدم گفت به سلامت. حوصله ناز و ادای بارداری رو نداشت. خیلی تو کارش جدی بود و گاها بداخلاق، ولی هیچوقت هیچوقت با من بداخلاقی نکرد.  شنیدن خبر رفتنش خیلی شوکم کرد.برای رفتن خیلی زودبود. میدونم که جای خوبیه چون رسالت بزرگش رو به بهترین شکل انجام میداد. یادش سبز روحش شادددد

"با نهایت تأسف و تأثر درگذشت همکار گرامی و ارجمند جناب آقای دکتر علی اصغر شبیری ،متخصص زنان و زایمان را به اطلاع کلیه همکاران می رسانیم :


مراسم خاکسپاری این مرحوم روز چهارشنبه مورخ ٩٦/٠٦/٢٩ ساعت ٩ صبح و مراسم ختم در مسجد میر عبدالباغی ساعت ٤ تا ٥:٣٠ در همان روز برگزار می شود .

متملی است با تشریف فرمایی خود روح آن عزیز از دست رفته را شاد و بازماندگان قرین امتنان فرمایید ."

تعویض دکتر

نمیدونم یادتون میاد یانه. اون اوایل بارداری نوشتم که میخواستم پیش یه دکتر معروف شهر برم که میگن جراحی اش عالیه و 2 روزه طرف میتونه به کار و زندگیش برسه، ولی موفق نشدم ازش وقت بگیرم!!!!

این چند ماه خیلی این در و اون در زدم. آخرش منشی اش میگفت واسه اواخر خرداد میتونه بهم وقت بده!!! عمو بهرام عزیز (دوست صمیمی پدرم که از بچگی همیشه تو تصمیم گیری های مهم زندگیمون نقش داشته و من خیلی دوسش دارم) گفت که یه دوست متخصص بیهوشی به اسم دکتر محمدی داره که میتونه برام وقت بگیره. دیروز تو اداره بودم که مهدی زنگ زد و گفت عمو بهرام گفته امروز ساعت 5:30 برم مطب دکتر صانعی و به منشی اش بگم دکتر محمدی با خود دکتر هماهنگ کردن، تا بهم نوبت بده. بدتر اینکه مهدی هم نمیرسید که باهام بیاد و منم تا 5 اداره بودم. با مامان هماهنگ کردم که با هم بریم. خلاصه 4:50 از اداره زدم بیرون و اصلا نفهمیدم با چه سرعتی رانندگی کردم و خودمو رسوندم خونه. دفترچه و آزمایش و سونوهامو برداشتم و رفتم خونه مامان. حدودا ساعت 6 رسیدم مطب و با منشی هماهنگ کردم. اونم گفت هنوز دکتر نیومده و باید بیاد تا بپرسن هماهنگ شده یا نه!!!

خلاصه دکتر حدودا ساعت 6:30 رسید!!! و هماهنگی شد و منشی اش گفت بشینین تا مریضایی که نوبت دارن ویزیت شن، بعد.

خلاصه اینکه نشستن ما از ساعت 6 بعدازظهر تا نزدیکای 10 شب طول کشید!!! مامان خیلی خسته شده بود. منم داغون بودم. مطب غلغله بود و انگار مریضا تمومی نداشتن. منم خب نوبت نداشتم و باید منتظر میموندم. بمیرم الهی نی نی هم خسته شده بود. دیگه اینقدر رفتم پیش منشی و اومدم که بار آخر آروم گفت دفترچه تو بیار و مریض اومد بیرون برو تو.

انگار فتح بزرگی انجام داده بودم. وارد اتاق دکتر شدم.ماما مطب فشارم رو گرفت، بازم 12 رو 8!!! ازم پرسید همیشه فشارت همینجوریه؟ که براش توضیح دادم وارد مطب میشم فشارم بالا میره!!! اونم تایید کرد و گفت ضربان داری، مشخصه. جاتون خالی دوباره صدای قلب نی نی رو شنیدم. اینبار طولانی تر. ماما پرسید: هفته چندی؟

- تو 15

- خوبه قلبش هم خوبه

و انگار دوباره دنیا رو بهم داده بودن. وزنم هم گرفت و 60 بودم.

بالاخره به دکتر رسیدم. یه مرد مسن ولی شیک پوش و مودب.به شدت تیپ و اتاقش منو یاد دکتر شبیری (دکتر درمان نازایی ام) مینداخت. وقتی گفتم آشنای دکتر محمدی ام کلی تحویلم گرفت. آزمایش ها و سونو ها رو نگاه کرد و گفت خدا رو شکر همه چی خوبه. اونم گفت سه شنبه بعد واسه سونو آنومالی وقت خوبیه. گفت میخوای آزمایش غربالگری دوم رو بدی؟

- مگه دلبخواهه؟!

- آزمایش غربالگری اولت خوبه، ازدواجت هم فامیلی نیست، شاید نیازی نباشه ولی به خاطر سنت آزمایش بدی بد نیست.

من 29 سالمه وقتی دکتر حرف میزد حس پیری بهم دست داد واسه ماه بعد 20 اردیبهشت ساعت 8 شب هم نوبت بعدی رو گذاشتن.

بالاخره نزدیکای ساعت 11 شب رسیدیم خونه. خسته و داغون.حالا مونده بودم که چی کار کنم. دکتر قبلی رو دیگه نرم؟! هر دو رو برم؟! دکتر محمدی که خودش متخصص بیهوشیه، دکتر صانعی رو خیلی بهتر میدونست و میگفت جراحی که همه تو 3 ساعت بیهوشی انجام میدن، اون تو یه ساعت جمعش میکنه!!! منم که تصمیم جدی به سزارین دارم. به نظرم 2 تا دکتر هم گیجم میکنه و اصلا خوب نیست. این بود که تصمیم گرفتم دکتر قبلی رو کنار بذارم و با همین دکتر صانعی ادامه بدم. امیدوارم دفعه بعد که نوبت دارم این همه معطل نشم. اینم داستان تعویض دکتر ما


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

بعد نوشت: دیروز از ساعت 06:10 صبح جمع آوری ادرار 24 ساعته رو شروع کردم. وای که چقدر کار سختی بود برام تازه فهمیدم که چقدر دستشویی میرم چون دکتر هم گفته بود نوشیدنتو تغییر نده منم تغییرش ندادم ولی فهمیدم که هم آب زیاد میخورم و هم خیلی دستشویی میرم ساعت 06:10 امروز باید آزمایش رو تموم میکردم. نمیدونم استرس خواب موندن بود یا چیز دیگه که تا صبح 100 دفعه بیدار شدم و هربار حس میکردم به شدت به دستشویی نیاز دارم خلاصه بالاخره این 24 ساعت سخت تموم شد و ظرف ادرارم حدودا 2.5 لیتر پر شد خدا کنه که دفع پروتئین نداشته باشم و همه چی نرمال باشه. برام دعا کنین

و باز هم دارو

سلام، برای ادامه درمان، طبق دستور پزشکم دوشنبه شب (14 سیکلم ) اقدام کردم و صبح رفتم مطب(کیت تخمکگذاری هم مثبت شد).دکتر گفت ترشحات زنانه ات کمه!!! من متوجه منظورش نشدم.گفت رحمت خشکه!!!! دستگاه معاینه رو خارج کرد و گفت ببین، دیشب اقدام داشتی، باید دستگاه خیس باشه و دستگاه خشک و تمیز بود گفت از ماه بعد واسش بهت دارو میدم دکتر از ترشحات رحمم برداشت و زیر میکروسکوپ نگاه کرد، ازش پرسیدم اسپرم وارد شده یا نه؟ گفت کارت به این کارا نباشه!!!! فکر میکنم وارد نشده بود و خواست روحیه ام خراب نشه!!!! بهم گفت تا 20 سیکلم اقدام کنم. گفت هم وضع خودت و هم شوهرت خوبه، فقط یه کمی عفونت تو ترشحاتت هست که با دارو برطرف میشه.بهم کپسول داکسی سیکلین داد که روزی دو تا خودم و همسرم بخوریم، ویتامین E هم داد که خودم و همسرم روزی یکی بخوریم، و قرص duphaston که گفت از 18 سیکلم دو تا صبح بخورم دوتا شب. نمیدونم این قرص duphaston واسه چیه.آخرش هم گفت پری اومد یا نیومد خبرم کن

این روزا مدام دارم قرص و کپسول میخورم. شکمم پر از دارو شده. همش باید مواظب باشم که کدومو کی بخورم. یه جورایی خسته شدم همش با خودم میگم اینبار که برم دکتر دیگه مشکلی ندارم ولی باز هم یه چیزی هست، عفونت، کم بودن ترشحات زنانه...

کسی میدونه کم بودن ترشحات زنانه یعنی چی؟!! اینم واسه بارداری مشکل ایجاد میکنه؟

خدا جونم منو ببخش اگه گاهی اوقات ازت دلگیر میشم و گله میکنم. خودت خوب میدونی که من چه آدم عجولی بودم کمکم کن خدا جون و بهم تحمل بده

جواب نمونه برداری رحم

سلام، شنبه بالاخره رفتم آزمایشگاه و جواب نمونه برداریم رو گرفتم، جواب انگلیسی نوشته شده بود و پر بود از اصطلاحات پزشکی که معنیشو نمیدونستم، هرچی اینور اونورش کردم چیزی نفهمیدم. جواب رو برداشتم و رفتم پیش دکترم. هم دکترم و هم منشی اش خیلی جدی ان و زود عصبانی میشن، منشی هم بهم گفته بود شب 13، 14 یا 15 قاعدگی اقدام کن و صبح که اومدی مطب، جواب نمونه برداری رو هم بیار. ولی من دل به دریا زدم و رفتم مطب.منشی یه نگاه به آزمایشم کرد و گفت: خوب؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

- جواب نمونه برداریمه

- یادت نیست بهت چی گفتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

- چرا یادمه، ولی راستش جواب رو گرفتم، طاقتم نگرفت 10 روز دیگه صبر کنم، گفتم بیارم ببینم مشکلی داشته یا نه

خود خانوم منشی پاکت رو باز کرد و یه نگاهی بهش انداخت و گفت: خیالت راحت، تخمدانات کار میکنن.

منم بی هیچ سوال اضافه ایه مطب رو ترک کردم. این قوانینشون منو کشته. بازم خدا رو شکر. خدایا یعنی بالاخره این روزای سخت تموم میشن، به امید خودت ای مهربان ترین مهربانان

اشک

نمیدونم از چی بنویسم!!! از دیروز که مصمم شدم دیگه غصه نخورم یا از دیشب که با بغض سحر شد!!! دیروز جواب آز اسپرم مهدی و عکس رنگی خودمو پیش دکترم بردم. 

 

دکتر رادیولوژیست در توضیح عکسم نوشته بود:
"به شکل رتروگراد ماده کنتراست به درون رحم تزریق شد. رحم دارای شکل و ابعاد نرمال و پوزسیون آنته ورسه است.
نقص پر شدگی مرضی در رحم دیده نمی شود. لوله های فالوپ هر دو سمت آزاد هستند و کنتراست از دو طرف وارد حفره صفاقی شده است.
کلیشه تخلیه فاقد ضایعه مخاطی است."
با اینکه دکتر رادیولوژیست در جواب عکسم نوشته بود مشکلی ندارم، در نهایت ناباوری دکترم تشخیص داد که لوله هام عفونت دارن!!!! و برام 10 تا آمپول سفزولیکس نوشت که یکی صبح بزنم و یکی شب، بهم قرص ناپروکسن 250 هم داد که اونم یکی صبح بخورم و یکی شب. مولتی ویتامین هم روزی یه دونه، و گفت 8 روز دیگه دوباره برم تا ادامه درمان رو بگه!!!! مات و مبهوت بودم. اصلا انتظارش رونداشتم. نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت. از یه طرف میگفتم خدا رو شکر که مشکلم پیدا شد و از یه طرف غصه میخوردم که اگه رفع نشه چی سکوت کرده بودم و اشک تو چشمام حلقه زده بود. به بدبختی خودمو کنترل کردم. سر میز شام مهدی اومد دلداریم بده، همین که گفت چیزی نیست حل میشه، بغضم ترکید و به هق هق افتادم . دیگه نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم. بغلش کردم و تا میتونستم اشک ریختم. وقتی گریه هام تموم شد احساس کردم خیلی سبک شدم. هنوز دلم گرفته بود ولی خیلی آرومتر بودم. نمیدونم چرا نگرانی مادر نشدن آرومم نمیذاره خدایا خودت کمکم کن. شاید تشخیص امروز دکتر جواب نذر و نیازهام باشه، شاید مشکل رفع بشه و فرشته کوچولو منم تو بغلم آروم بگیره. خدایا خودت کمکم کن، بهم توان ایستادگی بده، امیدم رو زنده نگه دار. به امید خودت خدای مهربونم