قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

نیلگون بیکران همیشه فارس


سلام جزیره زیبا و دوست داشتنی کیش

مدت ها بود تصمیم داشتیم یه سفر به جزیره داشته باشیم، ولی هربار یه چیزی میشد و تصمیممون جدی نمیشد. ولی امسال با وجود موانع زیادی که ایجاد شد، بالاخره راهی شدیم. پنجشنبه 7 بهمن 1395 با پرواز ساعت 15:30 کیش ایر به همراه مامان و بابا و شبنم و سعید راهی جزیره کیش شدیم. شراره و سینا هم از اصفهان پرواز داشتن. اولین پرواز نویان، آبستن خاطرات بدی شد! بهم گفته بودن موقع پرواز مدام بهش شیر بدم، ولی نویان حساس به صدا، موقع take off ترسید و دیگه شیر نخورد! گریه گریه ... با اشک هاش التماس میکرد که از هواپیما بیرون بریم! ظاهرا فشار داخل هواپیما گوشش رو اذیت میکرد. بچم نزدیک به 45 دقیقه گریه کرد و آخر هم با ترفند آب بازی تو لیوان خاله شبنم و عمو سعید آروم شد و خوابید! خدا میدونه چی بهمون گذشت. من و مامانم که همپای نویان گریه میکردیم. خیلی سخت بود خیلیییی...



تو فرودگاه کیش، آقا نویان بیدار و شیطونی هاش شروع شد. کل فرودگاه رو با قدم های نازنینش بالا و پایین کرد.
توصیه جدی : اگه عازم کیش شدین، به هیچ عنوان از فرودگاه بلیط تخفیف تفریحات کیش رو نخرین! بلیط ها اصلا اعتبار ندارن و کلاه برداریه تو روز روشن!!! خدا ازشون نگذره.
هوای کیش عالیییی بود نه سرد و نه گرم. بهترین زمان ممکن برای سفر به جزیره بود.
ما یه سوییت تو شهرک صدف کرایه کرده بودیم که خدایی خیلی خوب بود. مرتب و تمیز و دسترسیش هم عالی بود. و علاوه بر قیمت مناسب، یه مزیت دیگه هم که داشت این بود که هر 8 تامون پیش هم بودیم و کلی خوش گذروندیم.
شب اول رفتیم ساحل، پشت بازار ونوس و کشتی سوار شدیم و کف دریا رو دیدیم. تجربه بدی نبود.  اولش نویان بیتابی کرد ولی تا موزیک شروع شد، حالش خوب شد و بعد هم خوابید. 
صبح جمعه راهی آژانس تفریحی رنگارنگ شدیم و بلیط تفریحاتمون رو ok کردیم. اونجا بود که فهمیدیم بلیط های تخفیف فرودگاه، یه کلاه برداری بزرگه!!! 
بعد هم سری به مجتمع تجاری کیش زدیم. من شنیده بودم کیش خیلی گرونیه ولی اصلا اینطوری نبود.  غالب مغازه ها off بودن و ما کلی خرید با قیمت عالی داشتیم. عصر هم راهی پارک دلفین ها شدیم.  یه مجموعه عالیییی که واقعا به قیمتش می ارزید.  پکیجش شامل باغ پرندگان، تونل خزندگان،  جنگ کلاسیک،  دلفیناریوم  و آکواریوم بود. خیلی قشنگ بود و حسابی لذت بردیم. یه مار زنده دور گردنم پیچید و یه موجودی شبیه آفتاب پرست رو بغل کردم و عکس گرفتم.ترسناک نبود، چون میدونستم بی خطرن ولی حس مار چندشناک بود، پوست چربی داشت.
ورودی مجموعه، ماشین برای بچه ها کرایه میدادن و من به خیال اینکه کالسکه هست برای نویان نگرفتم که چشمتون روز بد نبینه!  هر بچه ای رو تو ماشینا میدید بهونه میگرفت و ماشین میخواست.  خلاصه ماجرا داشتیم.  موقع جنگ کلاسیک،  همه وارد سالن شدن و ما از مسئول ماشین های پارک شده خواستیم که یکیشو در اختیارمون بذاره.  اونم خدایی آدم خوبی بود و قبول کرد، فقط گفت باید تو همون محدوده بمونیم چون امانته و بگم از نویان که با چه عشقی ماشین سواری میکرد.میخندید و فرمون رو میچرخوند. من و مهدی هم با کمال میل،  بیخیال جنگ و از شادی نویان سرمست شدیم.  خدایا شکرت بابت پسر دسته گلی که به ما بخشیدی و دین و دنیای ما شد.
توصیه: اگه کودک نوپا همراهتون دارین، حتما حتما کالسکه شو با خودتون ببرین. خیلی خیلی کارتون رو راحت میکنه.




دلفیناریوم معرکه ترین بخش پکیج بود و دیدنش رو به همه توصیه میکنم.  دلفین های باهوش و دوست داشتنی مانلی و دختر کوچولوش ماتیا و اسکار و بقیه که اسمشون رو فراموش کردم.گراز دریایی با حال و با نمک دونیا . سارا فوک ناز دوست داشتنی.



شام هم پیتزا و مرغ سوخاری گرفتیم که الحق از خوشمزه ترین پیتزاهایی بود که تا امروز خورده بودم و نویان هم کلی کیف کرد باهاش.  البته من برای نویان پلو مرغ و آش گندم از کرمانشاه پخته و آورده بودم و خیالم بابت خورد و خوراکش راحت بود. 



شنبه 9 بهمن 1395 راهی پلاژ تفریحی دامون کیش شدیم.  آبی نیلگون بیکران و آرامش خاصش.  انگار تکه ای از بهشت زیر پاهای تو بود.  نویان حسابی بازی کرد و لذت برد. اولین تفریحمون "بنانا " بود. یه تیوپ شبیه موز که قایق تندرو میکشیدش و باید تعادل رو حفظ میکردیم که تو آب نیوفتیم. تو دو گروه بنانا سوار شدیم که هر مرحله یکی پیش نویان بمونه. حفظ تعادلش  خیلی سخت بود و ما دوبار تو آب افتادیم!  شوری زیاد آب، آدمو اذیت میکرد ولی هیجانش بی‌نظیر بود.  من و مهدی "پاراسل"  رو به خاطر ترس مهدی از ارتفاع سوار نشدیم و در کنار نویان از ساحل زیبای جزیره لذت بردیم ولی بقیه سوار شدن و کلی کیف کرده بودن. 



بعد از نهار راهی کلاس غواصی شدیم و به اعماق آب های خلیج فارس رفتیم.  یه حس خوب، یه تجربه ناب. عالییییی بود. اولش که تو آب رفته بودم ترس بدی داشتم ولی خیلی طول نکشید که زیبایی های اعماق آب منو مست خودش کرد. ماهی های رنگارنگی که دورت رو گرفته بودن و میتونستی لمسشون کنی.مربی هم کنارم بود و واهمه ای نداشتم .  الان که فیلم و عکس هاشو میبینم به شدت دلتنگ اون دقایق میشم.  البته مدتش خیلی کم بود و زود اومدیم بالای آب. ولی همون مدت زمان کم هم، منو شیفته خودش کرد. اگه سری به جزیره کیش زدین حتما این حس بی نظیر رو تجربه کنین.



یکشنبه 10 بهمن 1395 عملا آخرین روز حضور ما تو جزیره بود. ساعت 9 صبح شبنم و سعید وقت رقص و شنا با دلفین‌ها رو داشتن بعد به همراه بقیه راهی کشتی آکواریوم شدن. من و مهدی هم تو این مدت پاساژ گردی کردیم و کلی از خریدهامون لذت بردیم. 



خیلی دلم میخواست غروب دریا روی کشتی یونانی رو ببینم ولی همه خسته بودن و وقتی بیدار شدن،  خورشید غروب کرده بود. سری قبلی که کیش اومده بودم کشتی یونانی رو دیدم.  این دفعه دلم میخواست با نویان برم و ازش عکس بگیرم که قسمت نبود. وقتی همه بیدار شدن، رفتیم قلعه وحشت ارم و تو دو گروه وارد تونل بازی شدیم.  ای بد نبود.  به ترسناکی تونل وحشت مالزی نبود ولی به یک بار تجربش می ارزید. کلی خندیدیم و خوش گذشت.  البته من و شبنم تو عکس ها از همه خنده دارتر ترسیده بودیم خخخخ 



برای آخرین بار عازم مرکز تجاری کیش شدیم. صبح من و مهدی تقریبا به تمام پاساژ های کیش سرزدیم و به نظر ما هیچ جا مثل مجتمع تجاری کیش جنس های خوب با قیمت مناسب نداشتن. اینقدر خرید کرده بودیم که یه چمدون بزرگ دیگه خریدیم خخخخ فکر کنین چمدون سایز بزرگ محکم نشکن رو 130 تومن گرفتیم!  قیمت ها فوق العاده بود.  تمام لباس های مارک off خورده بود.  
شب آخر رو هم تو رستوران ساحلی "میرمهنا" گذروندیم.  اولش قرار بود "شاندیز صفدری" بریم که به خاطر دور بودنش از شهر، بیخیال شدیم.  میرمهنا هم عالی بود. موسیقی زنده و عالی، غذای عالی تر و یه شب به یاد موندنی.  تو منو رستوران "بشقاب دریایی" عالییی بود. من معمولا غذاهای دریایی رو دوست ندارم به همین خاطر چنجه سفارش دادم و با نویان حالشو بردیم ولی از بشقاب دریایی مهدی هم امتحان کردم و فوق العاده بود. اصلا خبری از بوی ماهی های جنوب نبود.  شاه میگوش خوشمزه ترین میگویی بود که تا حالا خورده بودم. سالاد بارش هم عالی بود. نویان هم حسابی با گروه موسیقی حال میکرد و قر میداد.  چون ساعت 7 صبح پرواز بود ساعت 1 از رستوران خارج شدیم( رستوران تا ساعت 3 اجرا زنده داشت)  به زور نویان رو آوردیم نمیخواست بیاد بیرون عشق مامان.  یه پیشی هم اونجا بود که نویان کلی نازش کرد. 
از نویان میپرسیدیم :کجا اومدیم؟ جواب میداد :" اییییییشش" و تلفظ  "ش " هم براش خیلی سخت بود.  من فدای کیش گفتنت بشم عشقم. 
شب آخر بود. ساحل کیش،  شن های سفید و درخت های نخل.
صدای دریا، سمفونی وداع بود.
به سوییت اومدیم و بار و بندیلمون رو بستیم. 
به سفارش هدا جون که پزشکه،  4 میل شربت "دیفن هیدرامین" بیست دقیقه قبل از پرواز به نویان دادم و گرفتمش تا شیر بخوره و پسرک معصوم من کل پرواز رو مثل فرشته ها خوابید و دوشنبه 11 بهمن 1395 با پرواز ساعت 7:10 کیش ایر، جزیره زیبای کیش رو بدرود گفتیم و روزهای قشنگ این سفر به خاطراتمون اضافه شد. یادش بخیییییررر 
دو سالی بود که برف درست و حسابی تو شهرم نیومده بود. از روزی که ما شهر رو ترک کردیم آسمون کرمانشاه دونه های سفید رنگ دوست داشتنیشو به شهرم بخشیده بود و خدا رو شکر از پنجشنبه تا یکشنبه حسابی باریده بود. گرچه ناراحت شدم که نتونستم برف بازی کنم ولی خدا رو هزاران بار بابت این نعمت پاکش شکر کردم...