قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

میرن آدما ازونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه...

باباییم رفت. بابایی قشنگم. بابایی مهربونم. کی باورش میشه. دیگه نمیبینمش. دیگه صداشو نمیشنوم. دیگه با تعریف ها و شوخی هاش دلمونو نمیبره. دیگه نیست که برای نوه هاش ذوق کنه و نتیجه هاش سرکیف بیارنش. دیگه نیست که پرستار مامانیم باشه. آشپزش باشه. همدمش باشه. بابایی کجایی؟ مگه نگفتی میخوای صد و بیست سال عمر کنی؟مگه نگفتی مامانی تو جوونی جورتو کشیده حالا نوبت توست. کجا رفتی؟چرا تنهامون گذاشتی؟نبودنتو باور نمیکنم. باور نمیکنم...

"در رگانم خون های آتشین 

حرکت‌نمی کنند

منجمد شده است نگاهم 

در

 بغضی هزار ساله .... 

کابوسی است نبودنت 

وقتی که حس می کنم

آمدنت‌ 

  دیگر تکرار نخواهد شد!!!!

تو روح بزرگ‌عشق بودی در کالبد 

هستی خانه 

باور نمی کنم به همین سادگی 

با آهی و دردی

تنهایمان بگذاری و 

لبخند را از ما بستانی

  آخ

ما چه غریبانه یتیم شدیم .......

ن.آتش "

1399/04/13

خوشا پر کشیدن

خالم رفت

پرکشید و راحت شد. روحت شاد.جات سبز. خاطراتت همیشه تو ذهنمون موندگاره خاله سکینه عزیزم...

عجب رسمیه رسم زمونه

قصه ی برگ و باد خزونه

میرن آدمااا

ازونا فقققققط

خاطره هاشوووون

 به جا می مونه...

1398/09/20


روحت شاد، یادت سبز

مسجدی که مراسم یادبودش بود،  تو مسیر ادارمه. غلغله بود.  کلی آدم غریبه و آشنا به شعاع چند متری مسجد،  با چهره هایی بهت زده و غمگین ایستاده بودن!  عکس هاش رو که دیدم دلم گرفت.  خدایا چقدر برای رفتن جوون بود! چقدر زود بود! چقدر زود دیر میشه!  کاش بیشتر قدر داشته هامونو بدونیم. بیشتر با هم باشیم،  بیشتر بخندیم،  بیشتر از زندگی لذت ببریم...

 امروز روز وداع با عارف لرستانی عزیز،  همشهری هنرمندمون بود که دیالوگ هاش تا ابد یادمون میمونه و خنده رو لبامون میاره (گرچه شاید بعد از این غم چاشنی خنده هامون باشه)  

عارف لرستانی عزیز ساعت 09:01 روز 26 فروردین 1396 دار فانی را وداع گفت و راز مرگ برایش فاش شد.  روحش شاد و یادش گرامی