قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

یک روز فوق العاده در یکی از بهترین ماه های خدا



یه سری روزا هستن که زیادی خاصن! ازون  روزهایی که انگار خدا برای تو شروعش کرده! پنجشنبه 10 اسفند 1396 روز من بود. یه روز خوب تو یه ماه خوب تر. اسفند ماه قشنگی که عطر زندگی رو یدک میکشه.



چند روزی بود که نمایشگاه گل و گیاه زده بودن و منه عاشق گل رو بیقرار دیدار کرده بود. بی توجه به ساعت نمایشگاه صبح پنجشنبه عازم دیدن گل ها شدیم، که خلوتی بیش از حد و در آخر تعطیلی نمایشگاه دلخورمون کرد!!!! ساعت نمایشگاه از 3 لغایت 9 شب بود. حالا که نشده بود بریم نمایشگاه به سمت پارک کوهستان حرکت کردیم. هوا عالییییی بود و طبیعت بکر.



کلی نویان بازی کرد. یه سرسره تونلی پیچ پیچی بلند داشت. اولین باری که ازش پایین اومد، ترس تو چشماش موج میزد. ولی بعد دیگه ولکن نبود!!! چند اکیپ تغییر کردن ولی نویان همچنان سرسره بازی میکرد



یه دریاچه مصنوعی کوچولو تو پارک کوهستان هست. بعد از بازی رفتیم و پدالو سوار شدیم. نویان هم لاکپشت و کلی ماهی قرمز دید.


Image result for ‫دنده کباب حیدری کرمانشاه‬‎


بعد از کلی بازی جاتون خالی رفتیم رستوران حیدری و دنده کباب کرمانشاهی خوردیم. مثل همیشه عالیییییی بود. اگه تا حالا نخوردین و گوشت گوسفند دوست دارید، توصیه میکنم حتمااااا امتحانش کنین.فوق العاده است.






روز، روز دربی بود. دربی 86 سرخ و آبی. و این روز، روز ما بود و استقلال یک - هیچ پرسپولیس رو شکست داد. یه پیروزی دلچسب که روز منو کامل کرد. البته برای مهدی خیلی نتیجه بدی بود تنها جاییکه ناراحت شدن مهدی برام اهمیت نداره این مورده اون پرسپولیسی دو آتیشه و من آبیه آبی و مدام در کل کل سرخابی بسر میبریم.عاشق کل کل فوتبالیم و کل کل فقط در حد فوتبال برام ارزش داره و نه بیشتر. اصلا فوتبال بدون کل کل حال نمیده که!!! پس هیچ وقت از کل کل ناراحت نمیشم. از جذابیت های فوتباله دیگه.  نیمه دوم رو درست حسابی ندیدم چون نویان میگفت بریم تو اتاقم و بازی کنیم و بیشتر مشغول بازی با نویان بودم ولی کیففففف کردم برای این برد.



بعد از بازی هم بالاخره رفتیم نمایشگاه گل و گیاه و سرمست از عطر زندگی شدیم. سه شاخه سانسوریا نیزه ای قرمز، آبی و صورتی هم خریدم و کلی براشون ذوق کردم. بعد هم رفتیم تو سیاه چادرا و آش دوغ و رشته و نون کلانه خوردیم.کلانه یه نون محلیه که با روغن کرمانشاهی و سبزی درست میشه و نویان عاشقش بود. جای دوستان خالی



خلاصه اینکه بعد از اعصاب خوردی ده روزه ای که به خاطر مسایل کاری داشتم، واقعا به این روز نیاز داشتم.( مدیر کل فقط چون میخواست بگه حرف حرف منه، یه مدتیه گیر داده که ما رو اذیت کنه!!! ساعت کاری رو زیاد کرده و میگه باید پنجشنبه ها هم بیاین!!! البته ما هم کوتاه نیومدیم و از تهران پیگیری کردیم و همه حق رو به ما دادن و کلی باهاش دعوا کردن که کارش خلافه قرارداده! گرچه نمیخواست حرفش زمین بیوفته و به روی خودش نمیاورد ولی فکر کنم ما موفق شدیم)

خدا جووووونم بابت همه چی مممنووووون شکرتتتتتتتت



نویانم عاشق ستونه نمیدونم چرا اینقدر بهشون علاقه داره!!! مخصوصا ستون های به قول خودش بوزززززورگ منوریل!!! اینم یه جور علاقس دیگه!!! این درخت بیدمجنون هم که جوونه هاشو میبینین، با تولد نویان به حیاط خونه بابا اینا اومده و یه جورایی درخت نویانه.



اینجا هم که پسری داره نقشه های باباشو مهر میزنه و چک میکنه که تخلفی توش نباشه



چند وقتی بود نویان یبوست داشت و میگفت مقعدش درد میکنه!!! البته هر روز شکمش کار میکرد. ملین های طبیعی مثل انجیر خشک بهش میدادم و براش روغن زیتون میزدم. ولی کم کم نگران شدم و پیش خانم دکتر میترا همتی بردمش. معاینه کرد و گفت آسیبش جدی نیست ولی باید یبوستش کنترل بشه. دو تا پودر داد که یکیش ملینه (پیدرولاکس) و  یه قاشق غذاخوری سرصاف شبا تو آب یا چایی حل کنم و بهش بدم یکی هم پروتکسین ری استوره که نوشته 7 نوع پروبیوتیک داره که صبحا باید حل کنم و بهش بدم.ماجرا داریمااااا. سر خوردن اونا خیلی عصبی شدم این چند روزه!!!! ولی امروز تصمیم گرفتم به خودم مسلط باشم. روح و روان پسرم خیلیییی واجب تر از همه ایناس.  گفت باید شیر خوردنش هم زیاد بشه!!! کلی سیستم جایزه و ... برای شیر خوردنش گذاشتم ولی هنوز جواب مطلوب نیست یکمی میخوره و دیگه نمیخوره!!! ازین بالشتکی های کاکائویی توش میریزم و به هوای خوردن اونا شیرش رو بهش میدم. اگه کتابی میشناسین که در مورد خوردن شیره ممنون میشم بهم معرفی کنین. هیچی مثل کتاب داستان برای نویان مفید نیست.

راستی بالاخره حکم استادیاری مهدی هم اومد. هوراااااا