قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

اندر احوالات پسرکم




الان که مینویسم تو ماشینم و جوجه کوچولو کنارم خوابیده. داریم میریم شمال.عکس بالا مربوط به عطاویچه. عجب روزی بود. پسری اینقدر بلند بلند صدا زد عمو ساندویچ بیار که عمو بهش ماشین داد بلکه سرش گرم شه. آخرش هم در حالیکه با ماشینش بازی میکرد، با ناراحتی گفت "عمو ماشین داد دابیبیج نداد"خخخخ



یاد این دلفین بخیر که خاله شبنم تولد یکسالگی برای نویان گرفت!!!بعد از جشن تولد دوسالگیش دیدم خراب شده.احتمالا بچه ها بازی میکردن اتفاقی افتاده و سوراخ شده. باباجون وقتی داشت میذاشتش تو نایلون که بندازه آشفالی، نویانی با ناراحتی میگفت"بابا دون دوفین له ندون"(بابا جون دلفین له نکن)دل پسرک برای دلفینش تنگه...
از پسرک بگم که چند وقتیه دیگه نیازی به خوابوندن نداره و چراغا رو که خاموش میکنیم، میاد رو تخت، کنارم دراز میکشه و خودش میخوابه. فقط معمولا باید خرس مهربون و موموشی و گاها کلی عروسک دیگه هم کنارش بخوابن خخخخ شیرین ترین موجود دنیاس این پسسسسر...



عاشق نقاشیه و جدیدا خطوط بسته میکشه. براش رنگ انگشتی هم خریدم که حساااابی باهاشون خوش میگذرونه. فقط باید حتما کنارش باشم وگرنه همه جا رو رنگی میکنه خخخخ


خوبیش اینه که رنگ ها خوراکین و راحت پاک میشن. فقط باید مواظب باشیم به چشمش نزنه.

 
دوشنبه سه مهر 1396 پسرم برای اولین بار یهویی با باباجونش رفتن کوهنوردی و کلی بهشون خوش گذشت. پسری میگفت بالای کوه ماه داره و به مجسمه گرگ پارک کوهستان میگفت روباه! دقیقا مثل داستانی که براش میخونیم و روباه از کوه بالا میره و ماهو میاره به خونه. صحنه سازی و رویا پردازیش عالیهههه.


این عشق خان، دیگه کاملا حرف میزنه و جملاتش درست و کامله، با فعل و فاعل و ... درست. فقط لهجش هنوز خارجکیه و بین کلماتش فاصله میندازه که من عاشقشم.
بعد از گرفتنش از شیر وابستگیش به من خیلی خیلی زیاد شده!گاهی فکر میکنم شاید میترسه منم مثل شی شیری یه روزی برم!!!!البته دوسالگی سن ترس از جدایی هم هست. 
چند باری تا حالا بهم گفته مامانی اداره نرو!!!!وای که دلم خون میشه وقتی اینجوری میگه. معمولا دم اداره بای بای میکنه بوس میفرسته و من میرم ولی یه بار گیر داده بود بریم اداره!!!
خلاصه کلی باباجون بهش وعده و وعید داد تا آقا رضایت دادن.
دستش هم که مداااام تو یقیه همه میره مخصوصا من!!!!
بعد از گرفتنش از شیر عادتش شده!!!


اینم آقا نویان خان، تو پارک بازی فروشگاه رفاه...


همیشه عاشقشم، مخصوصا وقتی مثل فرشته ها خوابیده. خدایا این فرشته ی زمینی رو به خودت میسپرم. نگهدارش باش...