قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

بن بست اردیبهشت

(باغ پرندگان کرمانشاه)

دوباره پنجره را سمت عشق بگشاییم

هوای آخر اردیبهشت روحانی است


(باغ پرندگان کرمانشاه)

شروع نصب و راه اندازی گسترده در مرکز و زیاد شدن حجم کاری!!! مجبور شدیم شیفتی بیایم و سه شنبه 25 از 8 صبح تا 8 شب و جمعه 28 از 8 صبح تا 2 بعدازظهر اردیبهشت 1397 شیفت من بود. شیفت سه شنبه که تموم شد احساس خستگی عجیبی داشتم. آخه هفته قبل هم پنجشنبه جمعه یه دوره فشرده کاری داشتیم و عملا دو هفته ای میشد که همش سرکار بودم.تو راه برگشت حس میکردم دیگه انرژی ندارم. این بود که به مسئولم زنگ زدم و گفتم چهارشنبه که شیفتم نیست رو مرخصی میخوام. اونم خدا رو شکر مخالفتی نکرد و اینجوری بود که چهارشنبه و پنجشنبه یه نفسی کشیدیم.


(باغ پرندگان کرمانشاه)

به پیشنهاد من چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397 من و مهدی و نویان و مامان رفتیم" باغ پرندگان صدف".خیلی ساله که این باغ رو درست کردن ولی اولین باری بود که ما میرفتیم. خیلی روبراه نبود و به خاطر تعمیرات پلاکارد عذرخواهی زده بودن ولی مهم شادی نویان بود که خدا رو شکر خیلییییی ذوق کرد.


(باغ پرندگان کرمانشاه)

از در که وارد شدیم یه میمون کوچولو شد عشق نویانی!!! چنان ذوقی براش کرده بود دیدنی. خلاصه در کل روز خوب و بازدید خوبی بود.


(باغ پرندگان کرمانشاه)

من و مهدی بیشتر برای کرکسه ذوق کردیم. به قول مهدی دقیقا مثل تو کارتونا بود


(باغ پرندگان کرمانشاه)

کاملا مشخص بود مجموعه در حال بازسازیه. پرنده ها هم به شدت گرسنه بودن!!!!یه کمی نون خورده با خودم برده بودم که اصلااااا کافی نبود و قو مجموعه عملا داشت میومد ما رو بخوره امیدوارم سری بعدی که میرم آبادتر و مرتب تر از اینی باشه که دیدم.گرچه همینم برای نویان و تجربه هاش به نظرم عالی بود. خودش هم که خیلی راضی بود و صبح روز بعدش هم باز میگفت بریم باغ پرندگان


(باغ پرندگان کرمانشاه)

پنجشنبه 27 اردیبهشت 1397 به پیشنهاد مهدی، با مامان و بابا رفتیم سراب صحنه و واااااااااای که چه بهشتی بود. بی نظییییییییییییییییییر

(سراب صحنه،کرمانشاه)

طبیعت بکر، هوا مطبوع و پاک،آسمون آبی تر از آبی، صدای آب خروشان و صدای زیباتره پرنده ها.همه چی رویایی بود. نویان هم که کلی آب بازی و بدو بدو کرد و حسابی خوش گذروند.

(سراب صحنه،کرمانشاه)

آبشارش عالی بود. زیبا و خنک. زیادی بهمون چسبید. نویان که همش تو آب بود. پاهاش سرخ شده بود ولی میگفت دوست ندارم بیام بیرون. منم اصراری نداشتم و گذاشتم حسابی کیف کنه. سنگ ها رو تو آب مینداخت و از اینکه میتونست با انداختن سنگ ها ما رو خیس کنه و بخندونه، خوشحال میشد و میخندید.از روی پل های رودخونه هم به سرعت میدوید و ذوق میکرد.


(سراب صحنه،کرمانشاه)

آخر مسیر هم جایزه خوردن شیرش، یه بادکنک فویلی "مینیون" خرید و همگی شاد و راضی رفتیم سمت باغ بابا.


(سراب صحنه،کرمانشاه)

هرچی از بهشت صحنه عکس بذارم بازم کمه.

از خوراکی های عجیب ولی مورد علاقه نویان بگم که اولیش "زیتونه"! درسته پسری عاشق زیتونه و آب مرغ و گوشت و علی الخصوص پیازهای پخته شده توشه!!!!دوست داره آب رو براش تو کاسه بریزم و سر بکشه!!!!

یه کتاب شعر  حدودا 111 صفحه ای به نام"اسمش چیه" داره که 52 تا شعره کوتاهه. قربونش برم تقریبا تمام شعرهاشو حفظه. هرجاشم که یادش میره یکی دو کلمش رو که میخونم بقیه شو ادامه میده.

عاشق کامیون و تراک میکسر و بیل مکانیکی و اتوبوس ... شده. همه اسباب بازیاشو داره و تو خیابون هم مدام واقعیشو برامون پیدا میکنه و نشونمون میده

یکی از بازیای مورد علاقش رانندگیه. اینکه یه چیز گردی دستش بگیره(معمولا چرخونک ورزشی من) و بگه مامان بیا سوار اتوبوس بشو بریم شمال و باقی ماجرا...

نون پختن و فروختنش هم که جزو تخصص هاشه کتاباشو میکوبه رو میز تلویزیون مثلا تنوره و بهمون نون میفروشه. پولشم میگیره و قابل نداره و بفرمایید خدمت شما و ایناشم فراموش نمیشه.


(سراب صحنه،کرمانشاه)

عکس های پایین هم از باغ اردی بهشتی باباست که واقعا رویایی شده، غرق گل.


(باغ بابا)


(باغ بابا)