ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گیج شده بودم. اصلا نمیدونستم داره چه بلایی سرم میاد. مثل مسخ شده ها از مطب بیرون اومدم. مهدی هم کلی ترسیده بود. براش توضیح دادم و همون موقع رفتیم و رضایت داد. خیلی میترسم خدایا چرا اینقدر همه چی داره سخت میشه
دیشب بالاخره جریانو واسه مامانم تعریف کردم، بس که مهدی گفته بود بچه نمیخواد!!! مامان بهم گفت میخوای بچه دار شی؟ مهدی میدونه!!!!!!!!!! کلی خنده ام گرفته بود. خلاصه بالاخره این نمونه برداری باعث شد همه چی رو به مامانم بگم و راز من و مهدی همین جا تموم شد.
خیلی نگرانم نکنه مشکل حادی دارم!!!!!!!!!! تو اینترنت خوندم واسه تشخیص سرطان نمونه برداری میکننخدایااااااااااااااا آخه نمونه برداری دیگه چی بود خدایا خودت کمکم کن.
از منشی اش پرسیدم نمونه برداری درد داره؟ گفت عکس رنگی درد داشت؟
- نه
- تو که اینقدر شجاعی که عکس رنگی برات درد نداشته پس نمونه برداری هم درد نداره
من موقع عکس رنگی مسکن خوردم، ولی الان گفته ناشتا بیا خدا جونم خودت بهم رحم کن. من فقط خودتو دارم. کمکم کن خدااااااااا