
عالییییی بود
"بیست و چهارم خرداد هزار و سیصد و نود و شش"
خلاصه داستان:
استاد ماکان نقاش بزرگ که یک مبارز سیاسی علیه دیکتاتوری رضاشاه
است در تبعید درمیگذرد. یکی از آثار باقیمانده از او، پردهای است
بهنام «چشمهایش»، چشمهای زنی که گویا رازی را در خود پنهان کرده است.
راوی داستان که ناظم مدرسه و نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو
است راز این چشمها را دریابد. بنا بر این سعی میکند زن در تصویر را بیابد
و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. پس از سالها ناظم زن مورد نظر را
مییابد و در خانهٔ او با هم گفتگو میکنند. زن به او میگوید که او دختری
از خاندانی ثروتمند بوده است و به خاطر زیبایش توجه مردان بسیاری را جلب
خود می کرده اما آنها برای او سرگرمیای بیش نبودند و تنها استاد ماکان
بود که توجهی به زیبایی و جاذبهاش نداشته است. زن برای جلب توجه استاد با
تشکیلات مخفی سیاسی زیر نظر استاد همکاری میکند اما استاد نه فداکاری او
را جدی میگیرد و نه احساسات و عشق او را درمییابد. در آخر استاد توسط
پلیس دستگیر میشود و زن به درخواست ازدواج رییس شهربانی که از خواستاران
قدیمی او بودهاست به شرط نجات استاد از مرگ پاسخ مثبت میدهد. استاد به
تبعید میرود و هرگز از فداکاری زن آگاه نمیشود. در تبعید پردهٔ چشمهایش
را میکشد، چشمهایی که زنی مرموز اما هوسباز و خطر ناک را نمایان میکند.
زن میداند که استاد هرگز او را نشناخته است و این چشمها از آن او نیست
سلام
در رابطه با پست قبلتون کردها شناسنامه ایران هستن حالا هستن بعضی کردها که خودشونو ایرانی نمیدونن اینارو باید واگذار کرد به حال خودشون
من کرمانی هستم ولی بشدت کردهارو دوست دارم خیلی از آداب و رسوم ایران که تقریبا دیگه تو هیچ شهری دیده نمیشه هنوز بین کردها زنده هست
زنده باد ایران و تمام اقوام ایرانی مخصوصا بروبچه های کرد
خیلی ممنون شما لطف دارید زنده باد ایران و ایرانی
کاش لینک دانلودشو هم میزاشتی
دانلود نکردم. لینکشو ندارم
یادش بخیر.... خیلییی سال پیش خوندمش.
خیلی وقته پیش خوندمش رمان عاشقانه قشنگیه
پست قبلی هم خیلی لایک