ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام، برای ادامه درمان، طبق دستور پزشکم دوشنبه شب (14 سیکلم ) اقدام
کردم و صبح رفتم مطب(کیت تخمکگذاری هم مثبت شد).دکتر گفت ترشحات زنانه ات
کمه!!! من متوجه منظورش نشدم.گفت رحمت خشکه!!!! دستگاه معاینه رو خارج کرد و
گفت ببین، دیشب اقدام داشتی، باید دستگاه خیس باشه و دستگاه خشک و تمیز بود
گفت از ماه بعد واسش بهت دارو میدم
دکتر از ترشحات رحمم برداشت و زیر میکروسکوپ نگاه کرد، ازش پرسیدم اسپرم
وارد شده یا نه؟ گفت کارت به این کارا نباشه!!!! فکر میکنم وارد نشده بود و
خواست روحیه ام خراب نشه!!!! بهم گفت تا 20 سیکلم اقدام کنم. گفت هم وضع
خودت و هم شوهرت خوبه، فقط یه کمی عفونت تو ترشحاتت هست که با دارو برطرف
میشه.بهم کپسول داکسی سیکلین داد که روزی دو تا خودم و همسرم بخوریم،
ویتامین E هم داد که خودم و همسرم روزی یکی بخوریم، و قرص duphaston که گفت
از 18 سیکلم دو تا صبح بخورم دوتا شب. نمیدونم این قرص duphaston واسه
چیه.آخرش هم گفت پری اومد یا نیومد خبرم کن
این روزا مدام دارم قرص و کپسول میخورم. شکمم پر از دارو شده. همش باید مواظب باشم که کدومو کی بخورم. یه جورایی خسته شدم همش با خودم میگم اینبار که برم دکتر دیگه مشکلی ندارم ولی باز هم یه چیزی هست، عفونت، کم بودن ترشحات زنانه...
کسی میدونه کم بودن ترشحات زنانه یعنی چی؟!! اینم واسه بارداری مشکل ایجاد میکنه؟
خدا جونم منو ببخش اگه گاهی اوقات ازت دلگیر میشم و گله میکنم. خودت خوب میدونی که من چه آدم عجولی بودم کمکم کن خدا جون و بهم تحمل بده
- جواب نمونه برداریمه
- یادت نیست بهت چی گفتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
- چرا یادمه، ولی راستش جواب رو گرفتم، طاقتم نگرفت 10 روز دیگه صبر کنم، گفتم بیارم ببینم مشکلی داشته یا نه
خود خانوم منشی پاکت رو باز کرد و یه نگاهی بهش انداخت و گفت: خیالت راحت، تخمدانات کار میکنن.
منم بی هیچ سوال اضافه ایه مطب رو ترک کردم. این قوانینشون منو کشته. بازم خدا رو شکر. خدایا یعنی بالاخره این روزای سخت تموم میشن، به امید خودت ای مهربان ترین مهربانان
امروز 17 آبانه و من 6 تا از 10 آمپولم رو زدم. یه جای سالم تو بدنم نمونده، اصلا نمیتونم راحت بشینم صبح یکی، شب یکی و دوباره...
مدام تعدادشون رو میشمرم و حساب میکنم که چند تاش مونده. دوشنبه صبح
آخریشه و راحت میشم. روزشماری میکنم که بالاخره کی 4شنبه میشه که پیش دکترم
برم و ببینم ادامه برنامه اش چیه. سعی میکنم روحیه ام رو حفظ کنم و قوی
باشم. مدام دستم رو به آسمونه که خدا دستم رو بگیره و دامنم رو سبز کنه خدایا هیچ زنی رو با مادر نشدن امتحان نکن که خیلی سخته
نمیدونم باید خوشحال باشم یا غمگین!!!!! خوردم به تعطیلات و هنوز پیش
دکترم نرفتم. دکتر رادیولوژیست گفت مشکلی نداری و نوشته هاشم که خوندم
ظاهرا همه چی نرماله!!!!!!!!! خدایا شکرت که مشکلی نبوده
ناراحتیم از اینه که اگه من سالمم، مهدی هم سالمه پس چرا نمیشه!!!! خدا
جونم چرا به مادر شدن من و پدر شدن مهدی رضایت نمیدی؟؟؟؟!!!!!!!!!! شاید
هنوز لایقش نیستیم. خدایا ناراحتی رو از روز و شبام بگیر. راضی ام به رضای
خودت.