-
خروسک!!!
چهارشنبه 3 مرداد 1397 01:01
میخواستم بیام و از امروز بنویسم، از اولین روز مهدکودک(2 مرداد 1397)!از اولین سلمونی رفتن نویان 31 تیر 1397 که چقدر آقا و آروم بغل باباش نشست و آقای آرایشگر موهاشو حسابییی کوتاه کرد!(تا حالا باباش نقش آرایشگر نویان رو برعهده داشت) اما امروز یه اتفاق دیگه افتاد که همه چی رو تحت الشعاع قرار داد، خروسک!!! ظهر که نویان...
-
Baby land
سهشنبه 26 تیر 1397 13:43
جمعه 22 تیر 1397 بود و طبق روال چند جمعه اخیر نویان ظهر نخوابید و من به سختی تا غروب بیدار نگهش داشتم!!!(وقتی دور و برش شلوغه، اصلا رضایت نمیده بره بخوابه) تو صندلی ماشینش نشسته بود و چشماش میرفت!!!اینقدر حرف زدم و خندوندمش تا به شهر کودک رسیدیم. گرچه تهویه اش اصلا مناسب نبود و گرم بود ولی مهم این بود که نویان حسابییی...
-
چادر بازی
دوشنبه 11 تیر 1397 11:11
بالاخره چادر بازی نویان رو بهش دادم ( چند وقت پیش از پیشنهاد شگفت انگیز دیجی کالا خریدم) وای که باید میدیدین چقدر ذوق کرد و خوشحال شد. نون تستش رو برد تو چادرش خورد. خرسی مهربونا و توپش هم مهمون کرد. خلاصه عالیییی بود. شب گفت تو تختم نمیرم میخوام تو خونم بخوابم. منم مقاومتی نکردم و تو چادرش براش رختخواب انداختم. اونم...
-
این روزها
یکشنبه 10 تیر 1397 09:07
از جمله بهترین اسباب بازی ها برای بچهها جورچین یا همون لوگوه. مخصوصا اینکه این روزها که بچهها و آموزششون در صدر همه چی قرار داره لوگو های جدید و جالبی ساخته میشه که بچهها رو حسابی جذب میکنه. یکی از لوگو هایی که نویان داره و عاشقشه "جورچین آهنربایی وسایل نقلیه" است.خودش میگه که تبلتشه و به شدت بهش علاقه...
-
کتاب های جدید
چهارشنبه 6 تیر 1397 10:48
به لطف بیماری و درازکش بودن بیشتر فرصت میکنم پست بذارم. این کتاب ها رو جدیدا برای نویان خریدم. گفته بودم که تاثیرپذیری نویان از کتاب خیلی زیاده و به همین دلیل من براش زیاد کتاب میخرم و مخصوصا از این کتاب ها خیلی راضی بودم. به زبون ساده حسابی بچه ها رو درگیر میکنه. نویان به اقتضای سنش جدیدا عصبانی میشه امیدوارم این...
-
حذف غرورانگیز
سهشنبه 5 تیر 1397 00:46
حذف شدیم ولی ذره ای ناراحت نیستم. کاش تمام حذف شدن ها اینقدر غرورانگیز باشه. عالی بودید تک تکتون. به حضورتون میبالم.زنده باشید و دمتون گرم. ممنون کیروش، ممنون بچهها بابت تمام حس و حال خوبی که این روزها بهمون بخشیدید.به خاطر همه شادی های ساده ای که به این مردم غمزده اعطا کردید.به خاطر حس امیدی که سال هاست تو دل هامون...
-
ویروس های لعنتی
یکشنبه 3 تیر 1397 19:23
الان که مینویسم یکشنبه 3 تیر 1397و من به لطف ایبوبروفن تبم پایین اومده!!!تبم بالاست ولی به شدت سردمه. استخون درد، سردرد، گلودرد!!!خلاصه درازکشم و نای بلند شدن ندارم!فکر میکنم از ویروس نویان گرفتم که اگه واقعا همونه پسرم خیلی صبوری کرده. خیلی مریضیه سختیه! یادتون میاد وقتی از نودشه برگشتیم گفتم نویان از ندا سرماخوردگی...
-
امشب اسپانیا برد ولی ایران نباخت
پنجشنبه 31 خرداد 1397 01:55
تقریبا میتونم بگم بازی رو ندیدم!وسط بازی به این مهمی، منه عاشق فوتبال، مجبور شدم با یکی یک دونه پسرم مسواک بازی، ماشین بازی، خمیربازی و ... کنم!!!فدای سرش ولی اومدم که بگم اسپانیا برد ولی ایران نباخت. امشب عالی بودیم. حیف شد خیلی حیف شد. این تیم عالیهههه.دمتون گرم. زنده باد ایران. از قدیم گفتن، آرزو بر جوانان عیب...
-
زنده باد ایران
شنبه 26 خرداد 1397 00:08
هوراااا بردییییم شددددد و بردیم. شادمون کردین زنده باشین زنده باد ایران ایران1-مراکش 0 جام جهانی فوتبال 2018 روسیه 1397/03/25 بعد نوشت:کی باورش میشه؟!با مساوی 3-3 اسپانیا-پرتغال ما صدرنشین گروه مرگ شدیم!!!!حتی اگه برای چند روز باشه هم غرورآفرینه هورااااااااااا
-
سفری به روستای شکوفه های انار
یکشنبه 20 خرداد 1397 12:26
(سراب نیلوفر کرمانشاه-نویان و بهنیا عزیز) از اینجا شروع کنم که تعطیلات یک هفته ای خرداد قرار شد مامان و بابا و شراره و سینا برن ترکیه(کوشی آداسی). علیرغم تمام برنامه ریزی ها، ما به دلیل مسائل کاری مهدی، نتونستیم بریم، اونا رفتن و ما کرمانشاه موندیم. چهارشنبه9 خرداد1397 یه برگردان گسترده تو اداره داشتیم و از 11شب سه...
-
و ادامه راه طبیعت گردی
شنبه 5 خرداد 1397 14:40
(سراب نیلوفر کرمانشاه) و ما همچنان از هوای خوب و طبیعت عالی شهرمون استفاده میکنیم و سعی میکنیم به تمام ناملایمتی های زندگی لبخند بزنیم و از کنارشون بگذریم. عکس بالا مربوط به جمعه 28 اردیبهشت 1397. روزی که من مجبور بودم برم اداره ولی نویان با مامان و بابا و مهدی رفت سراب نیلوفر و کایت خرید و کلی خوش گذروند. (فرهاد تراش...
-
کاش صبورتر باشیم!
پنجشنبه 3 خرداد 1397 00:51
امروز برام یه روز بد بود!کاش بیشتر صبوری میکردم و به جاش اینقدر عذاب وجدان نداشتم!!!امروز 2 خرداد 1397 حدودا ساعت 4 بعدازظهر بارون و تگرگ به شدت شروع به باریدن کرد. من تازه از اداره اومده بودم. شدت خارج شدن آب از ناودون تراس مامان اینا بی سابقه بود!آب تراس بالا اومده بود. نویان مدام تکرار میکرد که میخوام برم تو حیاط و...
-
بن بست اردیبهشت
جمعه 28 اردیبهشت 1397 08:20
(باغ پرندگان کرمانشاه) دوباره پنجره را سمت عشق بگشاییم هوای آخر اردیبهشت روحانی است (باغ پرندگان کرمانشاه) شروع نصب و راه اندازی گسترده در مرکز و زیاد شدن حجم کاری!!! مجبور شدیم شیفتی بیایم و سه شنبه 25 از 8 صبح تا 8 شب و جمعه 28 از 8 صبح تا 2 بعدازظهر اردیبهشت 1397 شیفت من بود. شیفت سه شنبه که تموم شد احساس خستگی...
-
ممنون که هستید
یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 08:38
بابا دمتون گررررم... تیم ملی فوتسال بانوان ایران با تمام محدویت ها قهرمان آسیا شد.... تبریییییییک "از روزی که دنیا اومد بزرگترین دغدغه ام این بود که نکنه مادر شاغل نتونه نیازهای بچش مخصوصا تفریح و بازی و شادیش رو تامین کنه!وقتی دو ماهش بود مجبورم کردن بذارمش و برگردم سرکار!!!حالم خیلی بد بود خیلی زیاد. ولی...
-
طبیعت ناب شهرم(واقعا اردی بهشت)
شنبه 15 اردیبهشت 1397 10:29
(سراب یاوری کرمانشاه) چهارشنبه 12 اردیبهشت 97 رسید و بالاخره هوا آفتابی شد.جشن نیمه شعبان و تعطیلی و ما زدیم به دل طبیعت و عجب طبیعتی، بهشتتتت جای دوستان خالی به سمت پاوه حرکت کردیم و اولین ایستگاه سراب یاوری بود. زیبا زیبا ولی پر از سگ بود!!!که خودشونو بهمون میچسبوندن. مام هیچ خوراکی ای نداشتیم بهشون بدیم ولی تو...
-
آیا من مادر خوبی هستم؟(معرفی کتاب)
چهارشنبه 29 فروردین 1397 09:01
(28 فروردین 1397) کتاب خیلی جالبی بود. آسان و روان. من که خیلی دوسش داشتم و به نظرم لازمه هر مادری حداقل یک بار مطالعش کنه. "مادرخوب خود را از فرزند جدا می داند، کنار او حضور دارد، به او یاد می دهد، از شکست خوردن او نمیترسد، از او حمایت می کند، به او فرصت جبران می دهد و در نهایت او را تایید می کند." در توضیح...
-
ماجراهای نویان و باران
دوشنبه 27 فروردین 1397 09:10
پنجشنبه 23 فروردین 97 هدا و ندا (خواهرزاده های دوست داشتنی مهدی) از همدان اومدن پیش ما. قبل از بچه دار شدن من و ندا همه چی یکمی با الان فرق داشت. رفت و آمدهامون خیلییی بیشتر بود و کنار هم که بودیم خوابیدن برامون بی معنی میشد. تا نیمه های شب به بازی و شوخی و ... میگذشت ولی الان همه چی حول این دوتا وروجک، که اصلا هم با...
-
سفرنامه نوروزی
سهشنبه 21 فروردین 1397 12:04
بالاخره تعطیلات ما هم شروع شد. چهارشنبه 8 فروردین 97 راهی همدان شدیم و شب رو در کنار هدا عزیز و همسر خوبش(خواهرزاده مهدی) گذروندیم و صبح جمعه به سمت شمال حرکت کردیم. قرار بود صبح زود حرکت کنیم ولی تا سه شب مهدی و هدا از خاطرات بچگی گفتن و این بود که زودتر از ده نتونستیم از خونه خارج بشیم.جاده عالی و هوا عالی تر بود و...
-
بهترین ها روزتون مبارک
جمعه 10 فروردین 1397 20:08
با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق میگیرم و بر آستانش سجده شکر میگزارم که سهم من از این دنیای خاکی بودید. بهترین های زندگی من، پدرم، همسرم و کوچک مرد مادر، روزتون مبارک.
-
نوروز 1397
سهشنبه 7 فروردین 1397 10:53
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید... "حافظ" "سال 1397 هم تحویل شد.سال نو مبارک.امید که از بهترین سال ها برای همگان باشه." این لباس ناز نوروزی هم برای نویان سفارش دادم(کانال تلگرام گروه هنری چاپ شاتوت)....
-
آخرین پست نود و شیشی
دوشنبه 28 اسفند 1396 13:51
تموم شد با همه خوبی ها و بدی هاش. بارش رو بست و راهی شد. چقدر خندیدیم. چقدر گریه کردیم.چقدر حرص خوردیم. چقدر تصمیم گرفتیم. چقدر دل بستیم. چقدر امیدوار شدیم. چقدر شکستیم و .... یه نگاه کلی که بهش میندازم خیلییییی دوسش ندارم.گریه هاش عمیق تر از خنده هاش بود!!!! میدونم تقصیر سال نیست. این ما آدما هستیم که خوب و بد رو رقم...
-
چهارشنبه سوری 96
چهارشنبه 23 اسفند 1396 10:48
ایرانیان شب سرد را به آتش می کشند به امید روزهای گرم و نیک بهارتان همچون آتش اهورایی چهارشنبه سوریتان خجسته و نیکو مثل هر سال جشن چهارشنبه سوری رو با انرژی تمام برگزار کردیم. باغ بابا و آتیش و پریدن از روی آتیش و زردی من از تو سرخی تو از من آش چهارشنبه سوریمون هم مثل همیشه به راه بود. دست سازنده هاش درد نکنه. امسال...
-
شیرین تر از بهاااااااار
دوشنبه 21 اسفند 1396 10:27
باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکباره آواز شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده است باز کن پنجره ها را ای دوست هیچ یادت هست؟ که زمین را عطشی وحشی سوخت برگ ها پژمردند تشنگی...
-
روز من
جمعه 18 اسفند 1396 10:13
زن که باشی تمام صبوری های عالم را بلدی و تمام عاشقی ها را... مادر بهار است. جان است.جان جهانم روزت مبارک... 1396/12/18
-
یک روز فوق العاده در یکی از بهترین ماه های خدا
شنبه 12 اسفند 1396 09:30
یه سری روزا هستن که زیادی خاصن! ازون روزهایی که انگار خدا برای تو شروعش کرده! پنجشنبه 10 اسفند 1396 روز من بود. یه روز خوب تو یه ماه خوب تر. اسفند ماه قشنگی که عطر زندگی رو یدک میکشه. چند روزی بود که نمایشگاه گل و گیاه زده بودن و منه عاشق گل رو بیقرار دیدار کرده بود. بی توجه به ساعت نمایشگاه صبح پنجشنبه عازم دیدن گل...
-
بای مولفیکس
یکشنبه 6 اسفند 1396 09:20
و باز هم نویان منو شگفت زده کرد. پسری به صورت کاملا خودجوش و بدون کوچکترین اذیتی خودشو از پوشک گرفت!!! بعد از اینکه خواستم از پوشک بگیرمش و نشد، براش کتاب "من دیگه کوچولو نیستم چون خودم به توالت میرم" رو به سفارش حوای عزیزم خریدم. اولین باری که براش خوندم اصلا دوستش نداشت!!! حتی پرتابش کرد!!! نمیدونم چی شد...
-
پاستیل خونگی
یکشنبه 6 اسفند 1396 09:00
نویان عاشق پاستیله. یه روز خیلی اتفاقی یکی از همکارا گفت چرا خودت براش درست نمیکنی؟! حداقل میدونی توش چیه و نگهدارنده نداره!!! همین حرف باعث شد من به فکر درست کردن پاستیل بیوفتم و ببینم چقدر راحته. البته از بابت نداشتن نگهدارنده کاملا مطمئن نیستم!!! چون نمیدونم تو پودر ژله ها دقیقا چیه!!! ولی میشه به جای پودر ژله از...
-
روز مهندس
شنبه 5 اسفند 1396 12:56
"فارغ از مدرک تحصیلی اگر پلی ساخته اید برای عبور از افکار منفی شما یک مهندس هستید روز مهندس مبارک" گرچه تو مملکت تقریبا هیچ ارج و قربی نداریم، ولی روزمون مبارک...
-
تسلیت گفتن های ما را پایانی نیست!
یکشنبه 29 بهمن 1396 16:06
ما روزى هزار بار میمیریم... در آتش اگر نسوزیم، زیر آوار زلزله دفن میشویم! از آلودگى اگر خفه نشویم، امواج دریا از پا درمان مى آورد! از گرانى اگر کمرمان نشکند، امید هاى واهى نابودمان میکند! ما مردمانى هستیم که هنوز لباسِ سیاه از تنمان در نیامده، بلاى جدید بر سرمان مى آید! معجزه ماییم که هنوز زنده ایم... باز هم...
-
باغ بهادران
چهارشنبه 25 بهمن 1396 10:08
سفرنامه بهمن ماه ما هم خیلی یهویی رقم خورد. قبل از اینکه بفهمم 22 بهمن یکشنبه است و با گرفتن یه روز مرخصی،4 روز تعطیل میشم، همکارا زحمت کشیدن و همه مرخصی گرفتن. این بود که حتی فرصت فکر کردن بهش هم نداشتم. تا اینکه مرخصی یکی از همکارا کنسل شد و برنامه سفر به اصفهان به سرمون زد. خیلی یهویی عازم شدیم. ما و مامان و بابا....