-
آغاز سه ماهه سوم
شنبه 6 تیر 1394 11:56
پسر عزیزتر از جونم سلام امید زندگی مامان، حالت چه طوره؟ خدا روشکر تکونات که خوبه، ایشالا که خودتم شاد و سرحالی. شیش ماهگیت مبارک نفس مامان. امروز 3 تیر 94 اولین روز از 7 ماهگی رو تجربه میکنیم. روزها میگذرن و کم کم به خط پایان نزدیک میشیم. واسه در آغوش کشیدن و بوییدنت لحظه شماری میکنم. گرچه مطمئنم، دلم برای این روزا...
-
سکسکه های شیرین
شنبه 6 تیر 1394 11:55
امروز اول تیر ماه 1394 و من و نویان آخرین روزهای 6 ماهگی رو پشت سر میذاریم. خدا میدونه که چقدر این روزا شیرین و لذت بخشن. تکون های نویان که حسابی منو مجذوب خودش کرده. یه روز حسابی داشت بازی میکرد و تکون میخورد. به سرم زد که ازش فیلم بگیرم. تا دوربین رو حاضر کردم پسرم لوس شد و دیگه تکون نخورد!!! البته 2 تا شوت جانانش...
-
نقاشی اتاق نویان
شنبه 6 تیر 1394 11:51
جونم براتون بگه که این اتاق نویان خان برنامه ها داشت. اولش قرار بود کاغذ دیواری کنیم و پرده پارچه ای بزنیم. رفتیم دنبال کاغذ، که پرده های لوردراپه که روش کارتون چاپ میشد چشممون رو گرفت. دیدیم هم کاغذ دیواری طرح دار، هم پرده، شلوغ میشه. پس تصمیم گرفتیم پرده رو با طرح کارتون پو سفارش بدیم و کاغذ رو بیخیال شیم و فقط یه...
-
برای تو ای نفس مادر
شنبه 6 تیر 1394 11:50
نویان عزیزم سلام. سلام عشق مادر. سلام نفس مادر. حالت خوبه پسرم؟! پنج شنبه و جمعه، 14 و 15 خرداد رفتیم همدان. میدونم که به تو هم کلی خوش گذشت عزیزدلم. باغ و دورهمی با عمه و دخترعمه و پسرعمه. آخر کار هم که رفتیم خرید و بالاخره روتختی که میخواستم رو تو همدان پیدا کردم. قالب سبز و سفید و تیکه دوزی زرافه، درست شبیه...
-
افسوس... کجایی آسمان آبی شهرم!
شنبه 6 تیر 1394 11:49
امروز 6 خرداد ماهه و نویان عزیزم وارد 23 هفتگی شده. 23 هفتگی ات مبارک عزیزم.امروز مهدی مرحله شفاهی آزمون جامع دکتراشم پشت سر میذاره و یه نفسی میکشه. البته پروژه و دفاعش میمونه. دعا میکنم همه چی مثل همیشه خوب پیش بره. من که مثل همیشه بهش ایمان دارم. امروز خیلی دلم گرفته. به آسمون که نگاه میکنم غم دلم چندین برابر میشه....
-
و آغاز شیطنت های نویان
شنبه 6 تیر 1394 11:48
امروز جمعه اول خرداد ماه 1394 و همچنان بلاگفا مشکل داره!!! واسه اینکه خاطرات و روزهای زندگیم با نویان عزیزم فراموش نشه، فعلا تایپ میکنم تا در اولین فرصت به وبلاگم اضافه کنم. بلاگفا پیغام داده که شاید اطلاعات قبلی پاک بشه!!!! خیلی بابت این پیغامش ناراحت شدم. چه روزهایی رو ثبت کرده بودم که دیگه تکرار نمیشن!!! روزهای...
-
کلاس های بارداری
شنبه 6 تیر 1394 11:46
امروز 30 ام اردیبهشت ماه 1394 و پسر کوچولوی من 5 ماهگی رو به سلامت تموم کرده و پا به 6 ماهگی گذاشته. تکون هاش خیلی بیشتر شده و دیگه نیازی به تمرکز کردن نداره.البته هنوز با چشم دیده نمیشه و مهدی نمیتونه متوجه حرکاتش بشه، فقط خودم از تو شیکمم حسش میکنم. گاهی اوقات احساس میکنم مدام تو شیکمم داره پشتک میزنه!! درد و بلاش...
-
بهداشت
شنبه 6 تیر 1394 11:45
بالاخره یکشنبه 13 اردیبهشت فرصت شد و یه سری به بهداشت محل زدم. چون مهدی درس داشت، گفت آخر وقت بریم و منم قبول کردم. ساعت 11 اونجا بودیم. تا پرونده تشکیل دادیم و نوبتم شد دکتر مرکز بهداشت خداحافظی کرد و رفت!!! رفتم تو قسمت مامایی و پرونده و آزمایش ها رو تحویل دادم. وزنم رو گرفت و گفت 64!!! وای خدا چقدر چاق شدم!!! جالب...
-
افسوس و صد افسوس
شنبه 6 تیر 1394 11:19
از شروع آبان ماه 93 یه وبلاگ به همین اسم تو بلاگفا داشتم. چه خاطراتی!!! چه روزایی!!!! روزایی که دیگه تکرار نمیشن!!! متاسفانه وبلاگم تو بلاگفا دیگه باز نمیشه و من خیلی از این موضوع ناراحتم ادامه خاطراتم رو اینجا ثبت میکنم. این مدت که بلاگفا قطع بود روزامو تایپ میکردم به این امید که بلاگفا بالاخره راه بیوفته!!! و...
-
مردهای دوست داشتنی زندگی من روزتون مبارک
شنبه 12 اردیبهشت 1394 11:42
نمیدونم از کجا شروع کنم. خودم هم نفهمیدم عشق به تو از کی تار و پود وجودم شد. الان که به گذشته نگاه میکنم باورم نمیشه که حدودا 11 سال از آشنایی منوتو میگذره!!!چقدر زود گذشت!!! آره 11 سال پر از فراز و نشیب که به حق بیشترش روزهای شاد و شیرین بوده.روزهای پر خاطره آشنایی، نامزدی و روزهای بی دغدغه، عقد و تصمیم های سرنوشت...
-
حس بودنت یا توهم (هرچه بود ناب و شیرین بود)
چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 11:40
روزها از پی هم میگذرن و پسر دلبند من بزرگ و بزرگ تر میشه. دیگه کم کم اینقدر بزرگ شده که نمیشه قایمش کرد و هرکسی با کمی دقت به وجودش پی میبره . استرس های دوران بارداری و ترس هایی که گه گاه به وجودت سر میزنه، باعث میشه دلت بخواد این روزها سریع و سریعتر بگذرن و پسرت به سلامت چشم های نازشو به دنیا باز کنه و از طرف دیگه...
-
به پسرم که مهرش تو تموم وجودم ریشه کرده
چهارشنبه 2 اردیبهشت 1394 11:38
سلام پسرم. سلام پاره تنم. سلام امید زندگیم. خوبی عزیزم؟! روزا میگذرن و تو بزرگ و بزرگ تر میشی. امروز وارد 18 هفتگی شدی. چهار ماهگی ات مبارک عزیز دل مامان. امروز مامان خیلی غمگینه. یه روزایی بدجور غصه دار میشه. همش بغض داره و دلش میخواد با صدای بلند گریه کنه. دیشب فیلم سونوگرافی تو رو ریختم تو گوشیم و چند بار نگات...
-
خیلی مواظب خودت باش پسرم
چهارشنبه 26 فروردین 1394 11:36
بالاخره زمانش رسید و من راهی مطب سونوگرافی شدم. با اینکه مهدی کلاس آخر رو تعطیل کرد ولی از دانشگاهی که تدریس میکنه تا مطب 1 ساعتی راه بود. مامان و بابا باهام اومدن و منو رسوندن مطب و منتظر نشستن که مهدی برسه. از صبح دل تو دلم نبود و اضطراب داشتم. تو مطب هم مدام ساعت رو نگاه میکردم که بگذره و نوبتم نشه تا مهدی خودشو...
-
یه بازی جدید، همه دعوتین
یکشنبه 23 فروردین 1394 11:31
خدا رو شکر گرمای شدید هوا شکسته شد و دو سه روزیه باد و بارون مهمون آسمون شهرمون شده. هوا لطیف و دوست داشتنی شده. کلا حال و هوای بارون بهار با بارون پاییز خیلی فرق میکنه و منم عاشق بارون. درخت های کوچه و خیابون کم کم سبز شدن و رنگ شهر کلی تغییر کرده. حالا از حال و هوای خودم میگم که این روزا خوب خوبم. البته دیروز یه...
-
این هستی من ز هستی توست
جمعه 21 فروردین 1394 11:28
سلام به همه دوستای خوبم. به همه زن های سرزمینم. به همه کسایی که عاشقونه از خودشون گذشتن تا سهم همسر و فرزندانشون از شادی بیشتر و بیشتر بشه. تقدیم به همه بانوان کارمند: "کفش های مردانه ام را پایم میکنم، صبح های زود، زودتر از همه از خانه بیرون میزنم و زندگی را آغاز میکنم. به اندازه تمام روز می دوم. اعتراف میکنم که...
-
تعویض دکتر
سهشنبه 18 فروردین 1394 11:25
نمیدونم یادتون میاد یانه. اون اوایل بارداری نوشتم که میخواستم پیش یه دکتر معروف شهر برم که میگن جراحی اش عالیه و 2 روزه طرف میتونه به کار و زندگیش برسه، ولی موفق نشدم ازش وقت بگیرم!!!! این چند ماه خیلی این در و اون در زدم. آخرش منشی اش میگفت واسه اواخر خرداد میتونه بهم وقت بده!!! عمو بهرام عزیز (دوست صمیمی پدرم که از...
-
عشق تپنده من
دوشنبه 17 فروردین 1394 11:21
دیروز به خاطر سردردهام که ادامه داشت و فقط شدت و ضعفش کمتر و بیشتر میشد یه سری به دکترم زدم. تو مطب نشسته بودم که نوبتم بشه، خانوم حامله ای با چشم گریون اتاق دکتر رو ترک کرد!!! نمیدونم چی شده بود ولی تا چنددقیقه هق هق هاشو میشنیدم و من دل نازک، مونده بودم اشک هامو چه طور پنهون کنم. الانم حال خوبی ندارم. به وبلاگ چندتا...
-
خدایا اندکی آرامش
دوشنبه 17 فروردین 1394 11:09
کلافه ام. از دست خودم خیلی کلافه ام. نمیدونم چرا نمیتونم آرامش داشته باشم!!! مدام نگران از دست دادن فرشته ای ام که تو وجودم ذره ذره جون میگیره. همش منتظر نشونه ای ام که نگران ترم کنه، دردی!!! ترشحات رنگیی، لکه ای و ... انگار هنوز باورم نشده که خدا بهم نظر کرده و خودش هم مراقبشه!!! با هزار عذاب سعی میکنم تو روز بیخیال...
-
سیزده بدر 1394
جمعه 14 فروردین 1394 14:14
دیروز سیزده بدر بود. جای همه دوستان خالی. هوا مطبوع و طبیعت عالی. بیشتر سعی کردم دراز بکشم و به نی نی استراحت بدم. امسال دیگه خبری از بازی و بدو بدو نبود، ولی سیزده بدر خیلی خوبی بود. کلی از نی نی عکس گرفتیم و خندیدیم. سبزه گره زدیم و آرزو کردیم. طبق رسم قدیمی، آخر کار هم سبزه هامونو به دست آب روون سپردیم. 7 تا سنگ...
-
نرم نرمک میرسد اینک بهار............ خوش به حال روزگار
چهارشنبه 5 فروردین 1394 11:03
سلام عزیزدل مامان. امیدوارم که حالت خوب باشه عزیزم. دلم میخواد، از این روزای اول سال برات بگم. روز سوم نوروز که وقتی چشمامو باز کردم دیدم زمین سفیدپوش شده!!!! و برف نوروزی شهر و کوچه رو گرفته هنوزم برف می بارید.تو تموم این سالا، این اولین نوروزی بود که برف میومد!!!! عمو رامین عزیز اولین کسی بود که بهت عیدی داد عسلکم...
-
اولین نوروز بودنت (1394)
یکشنبه 2 فروردین 1394 14:09
زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی "حافظ شیرازی " سلام عزیز دل مامان. نوروزت مبارک عزیزم. امسال اولین سالی بود که کنار مامان و بابا سر سفره هفت سین بودی. با هم هفت سین چیدیم و فال حافظ گرفتیم و...
-
زردی من از تو ----------- سرخی تو از من
چهارشنبه 27 اسفند 1393 14:05
بیامد چون همان چارشنبه سوری بگیریم ما دگر جشن و سروری و ما خواهیم پرید از روی آتش که گرمی آمدش از سوی آتش به آتش چون دگر زردی دهیم ما که در سرخی ز او باشیم سهیم ما مگو آن کار را آتش ستودن بدان باشد که غم از دل زدودن و آن چون هست در آیین ایران بیا پاسش بداریم ای دلیران "مهسا الیاس پور " دیشب چهارشنبه سوری...
-
خدای مهربونم خودت مراقب پاره تنم باش
یکشنبه 24 اسفند 1393 10:58
سلام دیروز رفتم پیش دکترم. مطب غلغله بود. کلی منتظر موندم تا نوبتم بشه. کلافه شده بودم. مطب پر از خانومای حامله و نگران بود. یکی از صبح نی نی اش حرکت نکرده بود، یکی لکه بینی داشت، یکی.... بالاخره نوبتم شد. وزنم 61/5 شده بود!!! فشارم هم باز 130/90!!!!!!!!!!!!! به ماما گفتم که خونه فشارم خوبه ولی فکر کنم باورش نشد!!!...
-
سونو گرافی NT هفته دوازده بارداری
پنجشنبه 21 اسفند 1393 10:55
سلام دوستای خوبم. ممنون که به یادم بودین. 4 شنبه 20 اسفند سونو NT داشتم. از استرس های قبل از سونو که هرچی بگم کم گفتم. خانوم دکتر دستگاه رو روی شکمم گذاشت و حرکت داد. ولی برخلاف همیشه که شروع میکرد به گفتن و یکی دیگه تایپ میکرد ایندفعه ساکت بود!!!! به مانیتور خیره شده بود، دستگاه رو روی شکمم حرکت میداد و دکمه میزد!!!...
-
از جوانه زدن تا تولد
پنجشنبه 7 اسفند 1393 11:06
"اون روزایی که منتظر بودم این متنو تو یکی از وبلاگا خوندم. همش با خودم میگفتم یعنی میشه یه روزی من این متن رو تو وبلاگم بذارم!!!! خدایا یه دنیا شکرت بابت نعمت کوچولویی که همه زندگیم شده." تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم رو شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم رو برای چند ماه اجاره کردم، البته به محض...
-
بببببببببببببببببرف
چهارشنبه 6 اسفند 1393 14:56
وای که چه لذتی داره وقتی دونه های سپیدپوش پر خاطره، کوچه های پر خاطره تر شهرت رو پر میکنه و نفس شهر تازه میشه. طبیعت جون دوباره میگیره و زندگی لبخند میزنه. این دونه های پاک تداعی کننده خاطرات شیرین زندگی منه . هربار که شروع به باریدن میکنه شوق عشق جوونه میزنه.ببار ای برف پاک ببار و غم و درد و آلودگی رو از چهره شهرم...
-
بوی خوب نوروز
چهارشنبه 6 اسفند 1393 14:36
از روزی که ماهی های قرمر تنگ بلور پاشونو تو کوچه ها میذارن، حال و هوای نوروز تو دلم قدم میزنه و من چقدر عاشق نوروزم. چقدر عاشق این جنب و جوش هام. خیابون های شلوغ، آهنگ های شاد، دست فروش هایی که وسایل هفت سین میفروشن، خرید های پشت سر هم، خونه تکونی،بوی خاک روی نم دستمال، فکر چیدن بهترین سفره هفت سین، شیرینی و شکلات و...
-
خدایا اندکی آرامش
چهارشنبه 6 اسفند 1393 11:36
کلافه ام. از دست خودم خیلی کلافه ام. نمیدونم چرا نمیتونم آرامش داشته باشم!!! مدام نگران از دست دادن فرشته ای ام که تو وجودم ذره ذره جون میگیره. همش منتظر نشونه ای ام که نگران ترم کنه، دردی!!! ترشحات رنگیی، لکه ای و ... انگار هنوز باورم نشده که خدا بهم نظر کرده و خودش هم مراقبشه!!! با هزار عذاب سعی میکنم تو روز بیخیال...
-
افسوس
شنبه 2 اسفند 1393 14:54
از دیشب خیلی حالم گرفته شده. شاید قابل درک نباشه ولی حس مادری زودتر از اونی که فکرشو بکنی بند بند وجودت رو فرا میگیره. باید تجربه کرده باشی تا بفهمی چقدر زود دل میبندی، به موجودی حتی چند سانتی و حتی فاقد روح!!!!دیشب شنیدم نی نی پسرداییم که حدودا 2 هفته ای بزرگتر از نی نی من بود، تو هفته 9 ضربان قلبش متوقف شده و فرشته...
-
سونوگرافی هفته 8
دوشنبه 27 بهمن 1393 14:49
سلام دوستای خوبم. غیبت چند روزه منو ببخشید. اول از همه بگم که حال منو نی نی خوبه خوبه. جاتون خالی کلی سفر بهمون خوش گذشت و بهتر از سفر خبر روز یکشنبه بود. از استرس ها و نگرانی های قبل از سونو دیگه چیزی نمیگم اینکه چقدر این روزا برام طولانی بودن و مدام فکرهای بد مهمون ذهنم میشد و ... حالا بشنوید از سونو : منتظر نشسته...