چند وقتیه که دلمون میخواد ثمره عشق ابدیمون با نفس های گرمش، خونمون رو گرم تر کنه. و می نویسم تا شاید دغدغه های زندگیم تجربه ای باشه برای بقیه.....
امید که روزی نی نی ام بزرگ شه و دغدغه های این روزهای پر استرس رو بخونه و شایدم به حال الان مامانش بخنده
(از اوایل تابستون 1393 ، پس از چهارسال زندگی مشترک، تصمیم گرفتیم عاشقانه هامون سه نفره بشه. بعد از 6 ماه انتظار و تجربه روزهای تلخ، بالاخره دوم بهمن 1393 فهمیدیم که مهمونی تو راهه)یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 11:55 پسرم نویان (Noyan) به عاشقونه هامون حال و هوای دیگه ای بخشید...
ادامه...
آینده یه کم ترسناکه . امیدوارم به سرنوشت کره شمالی و امثالهم دچار نشیم. اصلا بهمرگ ایشون فکر نمیکردم . فکرمیکردم هر اتفاقی هم که بیفته یکی هست که اوضاع رو سر و سامون بده تو این قحط الرجال....
خدا رحمتش کنه
آینده یه کم ترسناکه . امیدوارم به سرنوشت کره شمالی و امثالهم دچار نشیم. اصلا بهمرگ ایشون فکر نمیکردم . فکرمیکردم هر اتفاقی هم که بیفته یکی هست که اوضاع رو سر و سامون بده تو این قحط الرجال....
من که خیلی ناراحت شدم براش. انسان بزرگی بود. دیگه مثلش زاده نخواهد شد.
خدا رحمتش کنه و در جایگاه رفیعی باشه.
خدا بیامرزتشون
سلام اجی خوبی منم تسلیت میگم ان شاءالله که جاش تو بهشت باشه و خدا به خانواده اش صبر بده ان شاءالله