قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

شش سالگی...

(آزادراه رشت-قزوین)

بالاخره تقریبا همه مون واکسن کرونا زدیم(بجز بچه‌ها)، مجوز گرفتیم و با رعایت پروتکل ها، 18 شهریور 1400، بعد از یکسال، راهی شمال شدیم(اینکه میگم رعایت پروتکل، پروتکل واقعیاااا. تو راه از دستشویی عمومی استفاده نکردیم، ویلا خودمون رفتیم، حتی مواد غذایی رو از کرمانشاه خریدیم و با خودمون بردیم که مجبور نباشیم بازار بریم. دریا رو از یه مسیر فرعی میرفتیم و معمولا هیچکس نبود، جنگل هم وسط هفته رفتیم و پرنده هم پر نمیزد. نه پاساژ رفتیم نه خیابون گردی، نه جای شلوغ. اگرم مجبور شدیم سوپری و ... بریم ماسک هامون رو فراموش نکردیم)

(ساحل زیبای اوشیان)

برای ما که همیشه اولویتمون سفره، این کرونا لعنتی و سفر نرفتن خیلی آزاردهنده است. اما باید اعتراف کنم باعث شده برای سفر های سالی یکبار(قبل از کرونا ما تقریبا هر فصل یه سفر خارج از استان میرفتیم )چنان ذوق و اشتیاقی داشته باشیم که کلمات نمیتونن وصفش کنن.وقتی وارد گیلان شدیم، قطره های بارون، شیشه ماشین رو تر کرد و من محو تماشای این زیبایی ها زیر لب "باران میبارد امشب" رو زمزمه میکردم.

(سرولات زیبا)

مامان، بابا، شراره، سینا و آرسین کوچولو همسفر های دوست داشتنی ما بودن.از آرسین نگم که دل خاله رو با دلبریاش بدجوری برده.

(سرولات زیبا)

تولد نویان 29 شهریوره ولی چون شراره شمال اومده بود و مامان و بابا هم فعلا شمال میمونن و 29ام کرمانشاه نبودن، تصمیم گرفتیم تولدش رو شمال بگیریم. نویان از مدت ها پیش تم تولدش رو انتخاب کرده بود، دایناسور. یه سری وسایل رو سفارش دادم، یه سری هم خودم درست کردم. برا گیفت های تولدش هم با نمد، دایناسور درست کردم و پشتش آهن ربا زدم که خیلی ملوس شدن. جونم براتون بگه چون کرونا دست بردار نیست و کیک تولد هم نمیشه گرم و ضدعفونی کرد، مجبور بودم به رسم سال های کرونایی، کیکش رو خودم درست کنم، جشن تولد شمال گرفتن همان و یه چمدون گنده به وسایلمون اضافه شدن همان!!!باید اعتراف کنم که تولد گرفتن، تو مسافرت و با وجود کرونا به شدت سخت بود. ولی خب مهم این بود که نویان راضیه و من از رضایتش سرمست.

(ویلای شمال، جشن تولد شش سالگی نویان با تم دایناسور 1400/06/22)

طرح چشمان تو و

جان تو و...

آن لب خندان تو،

ایمان مرا برد...

و نویانم 6 ساله شد...

400/06/29

(همدان، جشن تولد سورپرایزی از طرف عمه های نویان 1400/06/25)

تقریبا یکسالی میشد که به خاطر کرونا همدان نرفته بودیم و مهدی به شدت دلتنگ خواهرا و خواهرزاده هاش بود. دیدیم حالا که تقریبا همه مون(هم میهمان و هم میزبان) واکسن زدیم، بد نیست دیداری تازه کنیم. برگشتنی، دو روزی همدان موندیم و عمه های نویان براش تولد گرفتن و همه مونو سورپرایز کردن...