"سعی نکنید دنیا را از مزخرفات پاک کنید.
موفق نخواهید شد"
1400/01/27
کتاب "هنر خوب زندگی کردن رولف دوبلی با ترجمه عادل فردوسی پور"، ازون کتاباس که حداقل یکبار باید خونده شه....
"پیاده" داستان یک زن است در دل تهران. زنی که با شوهرش برای زندگی زناشویی از روستایی در کرمان به تهران می آید، سال های ابتدای انقلاب. ناگهان همسرش به زندان می افتد و او می ماند با فرزندی در شکم و فقری که جای نفس کشیدن برایش نمی گذارد و اقوامی که دیگر نمیپذیرندش. زنی باردار در تهران سال های دهه ی شصت که گرسنه و رانده شده تصمیم میگیرد به زنده ماندن...
تنهایی قهرمان و فضای جبرآلودی که پیرامونش وجود دارد، تمام جهانش را در بر میگیرد و دست آخر نیز اتفاقاتی رخ میدهند غیرمنتظره!پیاده رمانی است که مخاطب را وادار میکند آن را بخواند و شاهد رنج باشد و البته میل به زیستن، در شرایطی که همه چیز برای مردن مهیاست...
1399/09/16
دو کتاب زیر رو یادم رفته بود معرفی کنم. خوندن اینام خالی از لطف نیست...
1399/06/31
1399/08/16
"من آدمهای مبارزی را که هیاهو به پا میکنند دوست دارم. من عاشق کسی هستم که به خاطر خواستههایش شرمنده نیست و اجازه نمیدهد دیگران ناامید و منصرفش کنند. منظورم این نیست که این افراد هرگز نترسیدهاند، منظورم این نیست که هرگز در دام نظرات دیگران گرفتار نشدهاند، نه، آنها هم انسان هستند و مثل همه ما گاه دچار نبودِ اعتماد به نفس شدهاند، اما وقتی نوبت عمل فرا رسیده است، شک به دلشان راه نداده و دودل نشدهاند، فقط سرشان را پایین انداخته و بدون توجه به دیگران به کارشان ادامه دادهاند. مبارز بیپروا از نظر من یعنی این؛ یعنی حاضرید برای رسیدن به خواستهتان – هر چیزی که هست – تلاش کنید و منتظر نماندهاید تا کسی آن را دو دستی تقدیمتان کند و میدانید که این خواسته متعلق به شماست و به آن دست خواهید یافت.
آیا شما هم یک مبارز بی پروایید؟من هم هستم. آیا دلتان میخواهد باشید، اما از فکر و نظر دیگران می ترسید؟من هم قبلا در چنین شرایطی بوده ام.
وزن و اهمیت نظرات دیگران برای بسیاری از زنان آن قدر سنگین و بالاست که تحمل کردنش بسیار دشوار است. آن ها می ترسند از مکان امنی که برای خود ساخته اند قدم بیرون بگذارند. اما این خود واقعی مان نیست نه؟ما باید به دنبال اهداف و رویاهایمان برویم، باید جسور باشیم و شجاعت به خرج دهیم و شرایط را بپذیریم چون شانس زندگی با استفاده از تمام توانایی هایمان ارزش تمام واکنش ها و برخوردهای منفی ای را که در مقابل دریافت خواهیم کرد دارد.
مردم می گویند یک دختر خوب هیاهو به پا نمی کند. بسیار خوب، من اهمیتی به این حرف نمی دهم. من بیشتر به تغییر دادن دنیا اهمیت می دهم تا نظراتی که آدم هایش در موردم دارند."
"شما توانایی تبدیل شدن به بهترین نسخه از خودتان را دارید، اگر باور کنید که برای بیش از این بودن خلق شده اید..."
"وظیفه شما این نیست که خودتان را به شکل انتظارات دیگران درآورید. وظیفه شما اینست که به خودتان و توانایی هایتان باور داشته باشید."
"تردید نسبت به شکست، رویاهای بیشتری را از بین میبرد. اما باور داشتن به خود باعث میشود قدرت دوباره و دوباره برخاستن را پیدا کنید"
شرمنده نباش دختر-ریچل هالیس
اینقدر این کتاب جمله های انگیزشی درست و حسابی داشت که واقعا نمیتونم بینشون انتخاب کنم. نکته جالبش این بود که خودمو خیلی شبیه به نویسنده اش دیدم و کارهایی که میگه رو غالبا انجام میدم.اگه دنبال کتاب خوب هستین، حتما این کتاب رو تو لیستتون جا بدین...
1398/08/20
"با خود گفتم که جهان را می بخشم و آدمیان را و آن شبح را، زیرا که من مادرم و جهان با زایش من معنا میگیرد و این حس در جانم دوید که عاقبت زندگی است که نیرومند است و سرایت میکند به جان آدمیان تا پایدار بمانند و بخشایش است که شر را دور می کند از جانمان و کینه را. جهان را بخشیدم شاید حضور زخم خورده و خسته ی ما زنده شود به مهر..."
"رضا جولایی، نویسندهی صاحبسبکِ ادبیات ایران، در شکوفههای عناب باز هم به سراغِ روایتی تاریخی رفته و آن را با خیالورزری چندسویهای پرداخته است.کتاب، داستانِ قتلِ روزنامهنگاری آزادیخواه، میرزا جهانگیرخانِ صورِاسرافیل است. رمان با صحنهی مویهی زنی آغاز میشود که خبرِ مرگ روزنامهنگارِ جوان به او رسیده، زنی که عاشقش است. بعد قصه با فلاشبکها و فلاشفورواردها، شخصیتهایی میسازد که هر کدام به نحوی با استبداد و فضای ملتهبِ تاریخِ ایران گره خوردهاند. جولایی قهرمانهای خیالی خود را کنارِ شخصیتهای واقعی تاریخی قرار داده و قصه میسازد. رمان بیوقفه داستان میگوید و پیش میرود. از مرگ و عشق و البته نفرت. رمانی که
در اوجِ پختگی نوشته شده است و خواننده را به سفری عجیب میبرد."
اولش خیلی سخت با این کتاب ارتباط گرفتم ولی الان میتونم بگم کتاب خیلی خیلی خوبی بود...
1398/07/13