قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

یلدایتان اهورایی


برایم از عاشقانه هایت بگو

یلدا پر از عاشقانه های پاییز است

که لبخندش را نثار می کند

به عروس سپید زمستان

و پل می زند بوسه ی شب را

به مهمانی نور...

#فائزه اسدزاده

آخرین روز پاییز رو مهمون بلوار زیبای طاقبستان شدیم و نویانم حسابی از بازی میون برگ های پاییزی لذت برد. آخر هم با گریه تونستیم برگردیم خونه. انگار نویان هم مثل من، دل کندن از پاییز براش سخت بود.



آخرین روز پاییز و پرسه زدن در برگ های زرد. برگ های زرد، قصه های سبز...

یلداتون مبارک



این هم سفره زیبای یلدای فروشگاه رفاه، که پنجشنبه 23 آذر به دیدارش رفتیم.



سومین یلدا با حضور نویان و کارن برام حس عجیبی داشت. دوسش داشتم و لبریز از احساس بودم. چون مامانی زمین خورده بود و دنده هاش اذیت بود، امسال برخلاف همیشه که خونه مامانی جمع میشدیم، مهمون مامان بودیم.



ژله و آدم برفی پشمکی رو خودم درست کردم و میز یلدا رو چیدم. نویان و آیلین حسابی رقصیدن و دویدن و شادی کردن. صدای خنده های از ته دلشون بهترین هدیه یلدای من بود. شاد باشید که شادی مسلم ترین حق شماست.



و اما از شبنم بگم که میگه خوبم ولی حس من اینو نمیگه!به نظرم قاطی شدن هورمون هاش و زردی کارن(10.3 از کف پا که فعلا گفتن فقط شیر زیاد بهش بدین و خنک نگهش دارین )و البته دردهای سزارین(که نمیدونم چرا برای شبنم ادامه دار شده!من بعد از دو روزبیمارستان، روبراه شدم!همه کارامو خودم میکردم نمیدونم بنیه من قوی بود یا به دکترم ربط داره!ولی شبنم هنوز اذیته) و حساسیت های سعید(که منو یاد حساسیت های مهدی میندازه!نمیدونم چرا مردا وقتی پدر میشن فکر میکنن فقط خودشون به فکر بچن و بس!) اذیتش میکنه. 

اولین یلدای کارن بود ولی شبنم حتی لباس هندونه ایشو، تنش نکرد!!!بی حوصله بود و به اصرار زیاد ما فقط چند دقیقه آوردش و چند تا عکس ازش گرفت!



منم بعد از زایمان از نظر روحی کمی اذیت بودم. دلم میخواست همش گریه کنم و کاملا شبنم رو درک میکنم. خدا کمک کنه که زودتر هم خودش و هم عشق خاله روبراه بشن.



یکم از سعید هم دلخورم!دیشب خیلی دلم گرفته بود و کلی گریه کردم. نمیدونم شایدم من زیادی حساسم!وقتی دوستامون بهش گفتن کی سور میدی؟گفت سور اصلی من جنوبه!!! (سعید جنوبیه و خونوادش اونجان)و بعدش شبنم به اعتراض دوستان که گفتن چرا جنوب؟ گفت من خونوادمو میبرم!!!

نمیدونم شاید حق داشته باشه ولی این حرفش دلمو شکست!نمیگم اونجا جشن نگیره، بالاخره ما هرچقدر هم خوب باشیم، پدر مادرش نمیشیم ولی به نظرم نباید این حرفو میزد!همه خونواده ما اینجان، همه بیان جنوب؟!میشد یه مهمونی اینجا گرفت یکی هم اونجا.

بگذریم ولی خیلی دلم گرفت. 



نویان من حافظ میخونه. قربونش برم من.



این هم از فال حافظ امسال ما:



دلم نیومد عکس های کارن کوچولو رو نذارم. عشقه این جوجه. همش هم یا میخوره یا میخوابه.

نویان میگه این شیطون بلا همش خوابه



تقدیم به تمام خاله های خوش قلب و پاک دنیا. 

من یک خاله ام.....

وقتی خبر مادر شدن خواهرت را میشنوی روح تازه به جانت می آید و دلگرم میشوی.

وقتی خواهرزاده ات میخندد، دندانش نیش میزند، حرف میزند، راه میرود و قد میکشد، تو میمانی و یک دنیا عشق به لحظه لحظه هایش. 

وقتی خواهرزاده ات با صدای شیرینش صدایت میکند، درست همان وقتی که میگوید:  "خاله"  هر بار ته دلت از جا کنده میشود، انگار عاشقی.

گویی پس از عشق مادر، عشقی شیرین تر از عشق خاله به بچه ی خواهر نیست.  

غم خواهرزاده آتش به جانت می کشد .

حاضری جانت را بدهی برای یک لحظه لبخند از ته دلش.

حاضرم تمام دردهای عالم را به جان بخرم، تا بخندی و هر لحظه شاد شاد شاد باشی.



این مجموعه کتاب های "می می نی" رو برای نویان گرفتم. کتاب های خیلی خوب و آموزنده ای هستن و برای گروه سنی نویان مناسبن. شعرهای ناصر کشاورز هم واقعا عالین. قیمتشون هم مناسبه. نویان عاشق می می نیه. اینو واسه اون دسته از دوستانی گذاشتم که در مورد کتاب معرفی شده روانشناس ازم پرسیده بودن . من خودمم اون مجموعه رو هنوز نگرفتم، چون حس کردم برای الان نویان زوده و از این مجموعه خیلی راضیم.



نظرات 4 + ارسال نظر
marzi دوشنبه 18 دی 1396 ساعت 13:45 http://rozegaremarzi.blogsky.com

یلداتون با تاخیر زیاد مبارک باشه. سفره تون عالیه.
نسیم من هر وقت مبل چرم قهوه ای و کرمی مامانتو می بینم یاد مبلهای خدابیامرز خودم میوفتم منم جفت همینو با همین ترکیب رنگشو سال 90 خریدم ولی خب مال من خراب شدن. عوضشون کردم.

بعد درباره جمله دامادتون ، به نظرم زیادی حساسی. چیز خاصی نگفت بنده خدا. دلش خواست سورشو کنار پدر و مادرش بده. اونم حق داره خب. اصلا شاید به شوخی اینجوری گفت. شما ناراحت نشید.
این افسردگی بعد زایمان را هم انگاری همه دارن.
درباره خاله شدن هم کاملا درست گفتی. وقتی شکلات میگه خاله دلم یه جوری میشه . خیلی دوستش دارم.
بچه های برادرم را هم دوست دارم ولی حسم نسبت به شکلات خاص تره. نمیدونم چرا.
با وجود اینکه نورا لپ گلی عمه شه و عاشقشم ولی بازم شکلات برام یه چیز دیگه است.

مرد مطلقه یکشنبه 3 دی 1396 ساعت 22:08 http://www.mardemotallaghe.blogfa.com/

اینکه پائیز بیاد و بره هیچ غمی نیست!
فاجعه وقتیه که تا ابد بخواد بمونه

بستگی به دیدمون به پاییز داره!!!

حمیده یکشنبه 3 دی 1396 ساعت 11:04

سلام.زردی ۱۰خییلی خوبه که.فقط همون که شیر بخوره زیاد.شیر خشت هم به خواهرتون بدین بخوره.

بله خدا رو شکر رو به پایین اومدنه دیروز 9.9 بود

الهه شنبه 2 دی 1396 ساعت 16:14

سلام اجی خوبی خداروشکر که بهتون خوش گذشته اجی ان شاءالله خواهرت هم خوب میشه نگران نباش اجی بدن تو و خواهرت با هم فرق میکنه اجی ان شاءالله هم زردی کارن خوب میشه هم ابجیت اجی توکلت به خدا باشه خدا حتما کمک میکنه ان شاءالله که مامانت هم خوب میشه اجی

ممنون گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد