قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

رنگین کمان زندگی من

تولد من 29 شهریوره، ولی به چند دلیل جشن تولد سه سالگیم رو 8 شهریور 1397 تو باغ دجونم گرفتیم و خیلی همه چی خوب بود و خوش گذشت.


تم تولد امسالم رنگین کمون بود و این تاج و پاپیون و استند ها و گیفت زیبا رو که میبینین، همه رو مامان جونم درست کرده و تقریبا یه ماهی طول کشید تا با این همه حجم کاریش بتونه تمومشون کنه.


این رنگین کمون کوچولوهام گل سینس که تقریبا همه مهمونا (از آقا و خانوم و بچه) ازش استقبال کردن و به سینشون نصب کردن.تیپ منو که میبینین، مامان هم یه کت سفید و سارافون آبی کاربنی پوشید و گل سینه رنگین کمون زد، باباجونمم پیرهن سفید پوشید با ساسبند پاپیون آبی کاربنی و گل سینه رنگین کمونی. ست قشنگی شد.



مامان جون این باکس هام درست کرد ولی رو میزم به اندازه کافی شلوغ شده بود و استفاده نشدن.



اینم از تم قشنگ رنگین کمون من.



و گیفت های قشنگم که مامان جون پشتشم آهنربا زد که رو یخچال نصب شه و الان عکس من رو خیلی از یخچالا رفته.



جشن تولد سه سالگیمو به پیشنهاد مامان و باباجون تو باغ دجون گرفتیم. 40 نفری هم مهمون داشتیم.خاله شراره و عمو سینا از اصفهان و خونواده های دختر عمه ها و پسر عمه از همدان و عمه مهناز و محمدعلی از تهران، خونواده عمو آرمین، خاله شبنم و مامان عمو سعید و عمو ابراهیم(دوست عمو سعید)، خاله فرانک(دوست مامان) عمو نادر اینا(عمو مامان)، مامانی و بابایی(مادر بزرگ و پدر بزرگ مامان) و حتی عمو حسن(عمو مامان) که بچه هاش نتونسته بودن مرخصی بگیرن، تنهایی خودشو از تهران به تولدم رسوند و خیلی هم زحمت کشید. حیف که عمو عابد اینا(دوست صمیمی بابا جونم) نتونستن بیان!!!آخه پونه کوچولو مریض شده بود. کلی مامان و خاله پریا برنامه ریزی کرده بودن. مامان میگه قسمتشون نبوده دیگه!!!



بالاخره روز جشن تولدم رسید. مامان و بابا کلی کار داشتن.از صبح رفتیم باغ و همه جا رو تزیین کردن.میز و صندلی چیدن و ... من که همش تو استخر بودم. خاله شراره و عمو سینا و ماجون دجون هم کلی کمک کردن.عمه مهناز و محمدعلی هم که از تهران اومده بودن، خونه موندن و برامون نهار و سالاد درست کردن. نمیدونم هوا گرم بود، علتش دقیقا چی بود ولی هرچی بادکنک میزدیم میترکید. 60-70 تایی بادکنک زدیم که البته شب که برگشتیم چیز زیادی ازشون باقی نمونده بود خخخخخ



اینم از کیک رنگین کمونی من که البته کلی داستان داشت. چون گفتن این رنگ ها رو بهداشت ممنوع کرده و نمیزنن و سرطانزاست. مامان هم گفت خب فوندانتشو بزنین. پول فوندانت هم دادیم ولی رفتیم دیدیم خامه زدن!!! گفتن فوندانت خیلی به ضررتون میشده چون 2 کیلوییش فوندانت میشده!!!البته ماجون و مامان قبل از سرو کیک، تمام خامه های رنگی دورش رو جدا کردن.



امسال تقریبا اولین سالی بودم که میفهمیدم تولد یعنی چی و کلی براش ذوق داشتم. البته من از صدای بلند خیلی بدم میاد، اولش هم که باند روشن شد، یکم ترسیدم ولی کم کم عادت کردم. وسطای تولد دیگه حوصلم سر رفته بود و بهونه میگرفتم، که خاله شبنم جونم یکی از کادوهاشو بهم داد، یه ماشین بود که آدم آهنی میشد و من کلی دوسش داشتم و انرژی گرفتم و دوباره شارژ شدم. در کل مامانم خیلیییی ازم راضی بود.



از اول تولد هی میگفتم شمعا رو فوت کنم و هی مامان میگفت نه الان زوده!تا بالاخره وقتش شد. 



این ژله دلبر هم هنر دست مامانمه. 17 لایه است. دو روز طول کشید تا مامان درستشون کنه. آخر این پست به مامان میگم طرز تهیه شو بذاره.



و بالاخره شام تولد من.من که کل روز تولد، به جای تمام وعده های غذایی پفک خوردم، بس که مامان برام پفک نمیخره، با پفکای تولد جشن گرفتم و اصلا به غذا لب نزدم ولی مهمونا میگفتن شام خیلی خوشمزه بوده.



بالاخره رسیدیم به اصل تولد. شمع رو فوت کردم، کلی با چاقو رقصیدم و کیکمو بریدم. خیلی هم خوشمزه بود.



آخر هم با مامان رفتیم سر میز هرکس و کادوشو جلو خودش باز کردیم و تشکر کردیم. مامان اعلام کادو رو دوست نداره.پاکت پولا رو که بدون باز کردن برمیداشت و فقط تشکر میکرد.برای کادوهام جلو هرکس کادو خودشو باز میکرد وتشکر میکرد. 

ماجون دجونم برام یه دوچرخه خوشگل خریدن. البته خودم رفتم و انتخاب کردم، از همون مغازه اول خخخخ. هرچیم بهم گفتن بیا بریم بقیه رو هم نگاه کنیم رضایت ندادم. عالیه خیلی دوسش دارم.خاله شراره بهش بادکنک و نوار و ... وصل کرده بود، شده بود دوچرخه عروس خخخخ

یکی از کادوهای خاله شراره و عمو سینا هم عینک آفتابی با فریم آبی بود که کلی براش ذوق کردم و مخصوصا عاشق دستمال عینک و پاک کردنشم.

اینم از گزارش جشن تولد سه سالگی من. البته من هنوز سه سالم نشده و 29 شهریور که بیاد، رسما سه ساله میشم.

پ. ن: جشن تولد گرفتن، اونم تو باغ واقعا کار سختی بود. حجم کارا خیلی زیاد بود، من و مامان واقعا هلاک شدیم. تازه شام رو از بیرون گرفتم و دردسر شامو نداشتیم ولی واقعا خوشحالم که برای نویان جانم این تولد رو گرفتم و به همه خوش گذشت. 

فردای تولد، به محضی که نویان بیدار شد، شمع آباژورم رو برداشت و گفت مامان بیا تولدته. منم کلی ذوق کردم و گفتم خب حالا باید شمعو فوت کنم؟!وروجک حرف خودمو بهم برمیگردونه و میگه نه فعلا زوده خخخخخ

درست کردن ژله رنگین کمونی راحت ولی زمان بره. اول یه قالب ژله مناسب(سایز بزرگ) انتخاب میکنیم. من شخصا با قالب فلزیا راحت ترم. اول یک بسته ژله آلوورا رو با یه لیوان و نیم آب جوش حل میکنیم. برای حل شدن کامل، من میذارم رو کتری که آبش در حال جوشیدنه. بعد یک سومش رو میریزیم تو قالب و ده دقیقه ای میذاریم تو فریزر تا ببنده.بقیه شم میذاریم کنار که هم دمای محیط بشه. روی لایه اول که خودشو گرفته رو با میوه و سبزی و ... تزیین میکنیم و یک سوم دیگه از ژله آلوورا که هم دمای محیط شده رو میریزیم روش و دوباره فریزر و ... یک سوم باقی مونده رو با بستنی وانیلی که از قبل آب و هم دمای محیط شده قاطی میکنیم و میریزیم رو لایه های قبلی.

حالا نوبت ژله قرمزه، اونم با یه لیوان و نیم آب جوش، حل میکنیم، هم دمای محیط که شد نصفشو به قالب ژله اضافه میکنیم. نصف باقی موندشم با بستنی(دو تا سه قاشق بستنی وانیلی کافیه) قاطی میکنیم و میریزیم و به همین ترتیب، نارنجی، زرد، سبز، آبی و بنفش هم اضافه میکنیم. لایه آخر هم که خودشو گرفت از فریزر درمیاریم و میذاریم تو یخچال که یخ نزنه. برای بیرون آوردن از قالب هم آب گرم رو تو تشتی میریزیم و ظرف ژله رو میذاریم توش که دورش یکم آب بشه. به راحتییییی ژله برمیگرده و یه رنگین کمون خوشگل و خوشمزه تحویلتون میده. یه نکته دیگم که بگم، برای سریعتر پیش رفتن بهتره هنوز یه رنگ تموم نشده، رنگ بعدی رو آب کنید و بذارین کنار که خنک شه. چون اگه دماش بالا باشه لایه قبلی رو آب میکنه و رنگاش قاطی میشه.



دو روز مونده به تولد به سرمون زد براش بنر سفارش بدیم و بهترین تصمیمی بود که گرفتیم، چون تزئینات تو باغ دوومی نداشت!!!بادکنکا که میترکیدن، تزیینات تم هم نمیشد چید، چون باد میومد و بنرش خیلی فضا رو شاد و دوست داشتنی کرده بود.

با تموم سختی های جشن تولد، همه چی خیلی خیلی خوب پیش رفت و خیلی راضیم. به نظر من بچه‌ها فقط چند سالی مهمون ما هستن. بعدش احتمالا ما به نظرشون جذاب نیستیم و دوست دارن با دوستاشون و جوونا تولد بگیرن. پس تا فرصت هست سعی میکنم از کنارش بودن نهایت لذت رو ببرم و تموم سختی ها رو به جون میخرم که شاید بعدها نگم افسوس...


شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو.
 رنگین کمان زندگی من تولدت مبارک.





نظرات 8 + ارسال نظر
سوری جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 08:54 http://dokhtarin.blogfa.com

سلام عزیزم حسابی هنرنمایی کردی...احسنت خدا قوت

قربونت عزیزم

الهه دوشنبه 19 شهریور 1397 ساعت 06:33

سلام اجی خوبی تولدت رو پیشاپیش تبریک میگم خیلی زوده اما روز تولدت ماه محرمه اجی ان شاءالله همیشه شاد و سلامت و موفق و خندون و خوشبخت و سربلند باشی و به همه ارزوهات برسی اجی بازم شرمنده زود شد

ممنون عزیزم لطف داری مرسی که یادم بودی گلی

باران شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 22:00 http://hezaro1shabebarane.mihanblog.com

تولدت مبارک عزیز جان ایشالا صد ساله بشی نویان جان
امیدوارم بزرگ شدنت همراه با بهترین اتفاقات برای کشورت باشه وهمچنین خودت
امیدوارم فردای این کشور فردای قشنگی باشه برای تو وهمسالان تو ...

چه دعاهای قشنگیییی الهی آمین

ماری شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 01:32

مبارک باشه عزیزم ۔ ایشالله سالم و سرحال تولد نوه هاتو جشن بگیری!
معموله چقدر زحمت کشیدی برا تک تک این برنامه ها
امیدوارم خدا سایه ی شما رو ازبک سر نویان عزیز و سایه پدری و مادرتونو از سر شما کم نکنه و خوشیهای زندگیتون همیشه فراوون باشن

قربونت برم عزیزم ممنون از دعای خوبت

سمانه چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 11:45

سلاام به به دستتون طلا عجب تولد قشنگ و به یادماندگی
تولد اقا نویان مبارک کیکش چه زیباس

ممنون عزیزم

marzi سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 04:01

سلام عزیزم. خسته نباشی واقعا.
خیلی تولد جالب و لاکچری بود هااااا. نویان بزرگ که شد باید بابت تمام این لحظات خوبی که بهش هدیه دادین قدردان شما باشه.
چه خوب که همه تون با تم تولد ست کردین. جالبه که مهمونهاتونم رعایت میکنن. برام خیلی جالب بود.
همیشه زنده باشه نویان عزیز زیر سایه پدر و مادر خوب و همه چی تمامی چون شما.
تولدش مبارک

ممنون عزیزم لطف داری. ما باید تا همیشه شکرگزار خدا باشیم که نویان رو به ما بخشید تا خدمتگزارش باشیم. ما هیچ منتی سر بچه هامون نداریم چون به خاطر خودمون اونا رو به دنیا آوردیم. اگه این ها رو باور ذهنیمون کنیم و بند نافمون رو از بچه مون جدا کنیم هم اون بیشتر پیشرفت میکنه هم در آینده ما راحت تر با نبودش کنار میایم. اینا که گفتم باورمه ولی چقدر میتونم بهش پایبند بمونم نمیدونم. بازم ممنون از لطفت عزیز دلم

الهه دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 12:14

سلام اجی خوبی خسته نباشی تولد پسرت هم مبارک باشه حسابی سنگک تموم گذاشتی اجی دست همه درد نکنه ان شاءالله همیشه به شادی و خوشی اجی شاد و سلامت باشین همیشه کنار هم

قربونت عزیزم

mardomdar یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 12:14 http://www.sport-fishing.blogsky.com/1396/07/18/post-537/

سلام بر شما وبلاگ بسیار زیبا با گرافیک و مطالب زیبایی دارید
به لینک لطفا سری بزنید و از وبلاگ اینجانب نیز بازدید فرمایید

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد