قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

دلتنگی

امروز 10 آبانه 93. هوا ابریه و نم نم بارون بیشتر دلگیرم میکنه. منو!!! منی که عاشق بارون بودم!!! خدایا چرا حالم بهتر نمیشه؟!!! این دلنگرانی ها منو تا کجا میبره؟!! فردا قراره عکس رنگی بگیرم. یعنی چی میشه؟!! خدایا استرس سهم روزها و شب های من شده. نمیدونم چرا آروم نمیگیرم!!! دلم برای شادی های بی دغدغه ام تنگ شده!!! خدایا دستمو بگیر. مهربونم تنهام نذار

از دست رفته هااااا

هفتم آبان ماه 1393 بود که به فکر درست کردن وبلاگ افتادم. یادش بخیر. برای من که عاشق نوشتن بودم یه جون تازه بود تو روزهای سخت انتظار. متاسفانه به دلیل تغییر سرور های بلاگفا بخشی از خاطراتم از دست رفت منم تیکه پاره های خاطراتم رو از جاهای مختلف جمع و جور کردم و اینجا رو ساختم. سعی کردم تاریخ هاشم تطبیق بدم که نمیدونم دقیقه یا نه! ولی سعی خودمو کردم. یه روزایی پیدا نشد که نشد واسه همینم خلاصه شو تو این پست می نویسم.

با شروع سال 1393 و بعد از 4 سال زندگی مشترک، تصمیم به بچه دار شدن روزبروز تو وجودم قوت میگرفت. من و مهدی مهرماه 1389 بعد از 2 سال دوستی و 2 سال نامزدی و 3 سال عقد بالاخره بعد از یه عروسی مجلل و دوست داشتنی، وارد زندگی مشترک شدیم. ماجرای عشق و عاشقی ما طولانی و صدالبته شیرینه. ما با هم بزرگ شدیم و با هم زندگی رو ساختیم. از هیچ به همه چیز رسیدیم و عاشقونه هامون عاشقونه تر شد.

مهدی مخالف بچه بود و میگفت فعلا زوده! ولی با وجود مخالفت هاش من اردیبهشت ماه 1393 آزمایش های قبل بارداری رو دادم و خدا رو شکر همه چی روبراه بود و خوردن فولیک اسید و آهن و ویتامین رو از همون موقع شروع کردم. تیر ماه 1393 بود که برای اولین بار واسه سه نفره شدن عاشقونه هامون تلاش کردیم که متاسفانه فرشته کوچولو ما نیومد که نیومد هر ماهی که میگذشت ناراحتی من بیشتر و بیشتر میشد. دکترا میگفتن تا یکسال طبیعیه! ولی دل من کوچیکتر از اونی بود که یکسال دووم بیارم!! اواخر مهرماه 1393  پیش دکتر شبیری که متخصص معروفیه رفتم و با اینکه دکتر اصرار به صبر داشت ولی من سیکل درمانی رو شروع کردم. دکتر اول از همه یه آزمایش اسپرم برای مهدی نوشت که 4 آبان 1393 انجام داد. بمیرم الهی خیلی براش سخت بود و اذیت شد ولی خدا رو شکر همه چی عالی بود. مرحله بعدی گرفتن عکس رنگی بود. وای که چقدر استرس داشتم و بابتش نگران بودم. 11 آبان 1393 عکس رنگی رحمی رو انداختم. تو سایت های مختلف کلی در مورد درددار بودن و ... خونده بودم ولی من درد چندانی نداشتم. همون موقع جواب عکس رو گرفتم و بهم گفتن لوله هام بازن و مشکلی نیست.در توضیح عکسم دکتر رادیولوژیست نوشته بود:
به شکل رتروگراد ماده کنتراست به درون رحم تزریق شد. رحم دارای شکل و ابعاد نرمال و پوزسیون آنته ورسه است.
نقص پر شدگی مرضی در رحم دیده نمی شود. لوله های فالوپ هر دو سمت آزاد هستند و کنتراست از دو طرف وارد حفره صفاقی شده است.
کلیشه تخلیه فاقد ضایعه مخاطی است.
یادش بخیر چقدر خوشحال بودم. تعطیلات تاسوعا و عاشورا باعث شد چند روزی دیرتر پیش دکترم برم. آزمایش و عکس رو نشونش دادم. منتظر بودم بگه همه چی خوبه که گفت لوله هام عفونت دارن!!!!برام 10 تا آمپول سفزولیکس نوشت که یکی صبح بزنم و یکی شب، بهم قرص ناپروکسن 250 هم داد که اونم یکی صبح بخورم و یکی شب. مولتی ویتامین هم روزی یه دونه. هنوز خودم موندم که از کجا فهمید لوله هام عفونت دارن!!!! و روی پاکت عکسم نوشته کیفیت هیسترو خوب نیست!!! خیلی بد خط نوشته ولی خط دوم هم ظاهرا نوشته کاویته به علت تکنیک ---- خوب نمایان شد!!! جای خالی رو نمیتونستم بخونم. قرار شد تا 8 روز هم نزدیکی نداشته باشم و بعد برم پیشش.خلاصه آمپول زدن های من شروع شد. هر 12 ساعت، یکی صبح، یکی شب. یه جای سالم برام نمونده بود. تزریقاتیه دیگه دلش برام میسوخت و میگفت زود بلند نشو!!! بالاخره آمپول هام تموم شد و با هزار امید و آرزو راهی مطب دکترم شدم.

بقیه مطالبمو (گرچه دست و پا شکسته) تونستم به این وبلاگ اضافه کنم. همراهم باشید.