ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
از بچگی تمام رسم و رسومای ایرانی تو خونه ما خیلی سفت و سخت رعایت میشد.سفره و شب نشینی خونه مامانی و فال حافظ یلدا، مهمونی و آتیش بازی و رقص چهارشنبه سوری، لباس نو و هفت سین و فال حافظ گرفتن و نشستن پای هفت سین نوروز در لحظه تحویل سال(هر ساعتی از شبانه روز که بود) سیزده بدر و بازی و سبزه گره زدن سیزده فروردین و ... هیچ سیزده بدری رو به یاد ندارم که خونه مونده باشم. برف و بارون و گرما و سرما هم نداشت. حتی تو بارونم نایلون و چادر و ... کارمونو راه مینداخت. اگه تو خونه میموندیم نحسی سیزده ولمون نمیکرد
سیزده بدر که میشد از صبح بیرون بودیم.وای که برنامه ریزی های روز قبلش چه حالی میداد. کجا بریم، با کیا بریم، چی ببریم و ... اوایل یه جماعت بودیم و یه پیکان نارنجی بابام که گاهی چند دور میرفت و میومد تا همه رو به مقصد برسونه. یادش بخیر. رو هم رو هم مینشستیم و تنگی جا و هیچ چیز دیگه ای هم برامون مهم نبود. فقط چون بابا مجبور میشد چندین دور بره و برگرده جاهای نزدیک میرفتیم.البته به داخل شهر رضایت نمیدادیم!!!حتما باید سیزده بدر خارج شهر بودیم. یادش بخیر صبح زود میرفتیم که جای بهتری گیرمون بیاد و همیشه یکی قبل از ما جا خوبه رو گرفته بود خخخخخ
از شلوغی و غریبه هام دوری میکردیم که راحت بزنیم و برقصیم. آخه تعداد دخترامون خیلی زیاد بود
بعدترش مینی بوس کرایه میکردیم که راحت تر باشیم و سیزده بدر بابا، همش به رفت و آمد نگذره. وای یادش بخیر چه روزایی بود. کل مسیر رو میزدیم و میخوندیم و میرقصیدیم. کم کم اکثریت ماشین دار شدن. بعد هم که بابا باغ رو خرید و دیگه عجله ای هم برای گرفتن جای بهتر نداشتیم!!!با تمام این ها، سیزده بدرها همیشه از بهترین روزهای نوروزمون بود. امسال اولین سالی بود که خونه نشین بودیم. بسته بودن راه ها و ترس از کرونا و شلوغی دور و بر و بارون، خونه نشینمون کرد. گرچه باز هم طاقتمون نگرفت و رفتیم خونه بابا. نویان پیشنهاد چادر زدن تو تراس رو داد و با استقبال همه روبرو شد. من و مهدی هم کیک پختیم. موند سپردن سبزه به آب و آرزو کردن.این رسم، رسم شمالیاس، سبزه رو میسپرن به آب روان، 7 سنگ، 7 آرزو، و اعتقاد دارن، هر سنگی که به سبزه بخوره، اون سال، اون آرزو برآورده میشه. پیشنهاد این قسمت سیزده بدر هم با من بود. یه تشت آب و سنگ و رها شدن سبزه ها در تشت آب و جدال آرزوها خخخ
بالاخره سیزده بدر 1399 هم گذشت و خاطره شد. امیدوارم باقی سیزده بدر های زندگیمون به شادی و دورهمی و شلوغی بگذره. الهی آممین...
تموم شد با همه خوبی ها و بدی هاش. بارش رو بست و راهی شد. چقدر خندیدیم. چقدر گریه کردیم.چقدر حرص خوردیم. چقدر تصمیم گرفتیم. چقدر دل بستیم. چقدر امیدوار شدیم. چقدر شکستیم و ....
یه نگاه کلی که بهش میندازم خیلییییی دوسش ندارم.گریه هاش عمیق تر از خنده هاش بود!!!! میدونم تقصیر سال نیست. این ما آدما هستیم که خوب و بد رو رقم میزنیم ولی ...
حالا دلم میخواد برای سال بعد یه دنیا خنده آرزو کنم. خنده های بلند و از ته دل. ازون خنده ها که دلت درد میگیره و اشکات جاری میشه.
دلم میخواد برای همه مردم جهان صلح و امنیت و آرامش آرزو کنم که تمام گنج های دنیا به لحظه ای آرامش نمی ارزه.
خدایا جنگ و فقر و آوارگی رو از همه بچه هایی که به دنیا بخشیدی دور کن.
خدایا عشق و محبت رو اساس زندگی آدما قرار بده که آدمی بنده ی مهره.
خدایا سال 1397 سالی سرشار از شادی و آرامش و برکت و بهروزی برای همه مردم سرزمینم باشه. الهی آمین.
"نوروز 1397 پیشاپیش مبارک"