قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

شام غریبان


دیشب شام غریبان بود. با اینکه سرماخوردگی شدیدی داشتم ولی احساس کردم تو خونه بمونم دیوونه میشم. خیلی هوا سرد بود، ولی رفتیم و قدم زدیم. امسال تنهایی هم به تموم غصه هام اضافه شده بود، احساس میکردم شدیدا احتیاج دارم که پدر و مادر و خواهرام کنارم باشن ولی افسوس که این روزا فقط من بودم و مهدی.....چند تا شمع روشن کردیم که شاید یکی از فرشته های کوچیک آسمون صدامونو بشنوه و با قدم های درخشانش زندگیمون رو روشن تر کنه.

امروز تصمیم گرفتم دیگه غصه نخورم. نمیدونم میتونم یا نه.... وقتی هیچکدوممون مشکلی نداریم، شاید واقعا همین استرسه که دنیامون رو تیره کرده.لعنت به این استرس...

همش فکر میکنم ما با هم خوشبختیم و این خودش به کل دنیا می ارزه. خدایا حداقل کمکم کن که غصه رو از زندگیم دور کنم تا روزی که خودت فرشته کوچولومون رو بهمون ببخشی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد