قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

تعویض دکتر

نمیدونم یادتون میاد یانه. اون اوایل بارداری نوشتم که میخواستم پیش یه دکتر معروف شهر برم که میگن جراحی اش عالیه و 2 روزه طرف میتونه به کار و زندگیش برسه، ولی موفق نشدم ازش وقت بگیرم!!!!

این چند ماه خیلی این در و اون در زدم. آخرش منشی اش میگفت واسه اواخر خرداد میتونه بهم وقت بده!!! عمو بهرام عزیز (دوست صمیمی پدرم که از بچگی همیشه تو تصمیم گیری های مهم زندگیمون نقش داشته و من خیلی دوسش دارم) گفت که یه دوست متخصص بیهوشی به اسم دکتر محمدی داره که میتونه برام وقت بگیره. دیروز تو اداره بودم که مهدی زنگ زد و گفت عمو بهرام گفته امروز ساعت 5:30 برم مطب دکتر صانعی و به منشی اش بگم دکتر محمدی با خود دکتر هماهنگ کردن، تا بهم نوبت بده. بدتر اینکه مهدی هم نمیرسید که باهام بیاد و منم تا 5 اداره بودم. با مامان هماهنگ کردم که با هم بریم. خلاصه 4:50 از اداره زدم بیرون و اصلا نفهمیدم با چه سرعتی رانندگی کردم و خودمو رسوندم خونه. دفترچه و آزمایش و سونوهامو برداشتم و رفتم خونه مامان. حدودا ساعت 6 رسیدم مطب و با منشی هماهنگ کردم. اونم گفت هنوز دکتر نیومده و باید بیاد تا بپرسن هماهنگ شده یا نه!!!

خلاصه دکتر حدودا ساعت 6:30 رسید!!! و هماهنگی شد و منشی اش گفت بشینین تا مریضایی که نوبت دارن ویزیت شن، بعد.

خلاصه اینکه نشستن ما از ساعت 6 بعدازظهر تا نزدیکای 10 شب طول کشید!!! مامان خیلی خسته شده بود. منم داغون بودم. مطب غلغله بود و انگار مریضا تمومی نداشتن. منم خب نوبت نداشتم و باید منتظر میموندم. بمیرم الهی نی نی هم خسته شده بود. دیگه اینقدر رفتم پیش منشی و اومدم که بار آخر آروم گفت دفترچه تو بیار و مریض اومد بیرون برو تو.

انگار فتح بزرگی انجام داده بودم. وارد اتاق دکتر شدم.ماما مطب فشارم رو گرفت، بازم 12 رو 8!!! ازم پرسید همیشه فشارت همینجوریه؟ که براش توضیح دادم وارد مطب میشم فشارم بالا میره!!! اونم تایید کرد و گفت ضربان داری، مشخصه. جاتون خالی دوباره صدای قلب نی نی رو شنیدم. اینبار طولانی تر. ماما پرسید: هفته چندی؟

- تو 15

- خوبه قلبش هم خوبه

و انگار دوباره دنیا رو بهم داده بودن. وزنم هم گرفت و 60 بودم.

بالاخره به دکتر رسیدم. یه مرد مسن ولی شیک پوش و مودب.به شدت تیپ و اتاقش منو یاد دکتر شبیری (دکتر درمان نازایی ام) مینداخت. وقتی گفتم آشنای دکتر محمدی ام کلی تحویلم گرفت. آزمایش ها و سونو ها رو نگاه کرد و گفت خدا رو شکر همه چی خوبه. اونم گفت سه شنبه بعد واسه سونو آنومالی وقت خوبیه. گفت میخوای آزمایش غربالگری دوم رو بدی؟

- مگه دلبخواهه؟!

- آزمایش غربالگری اولت خوبه، ازدواجت هم فامیلی نیست، شاید نیازی نباشه ولی به خاطر سنت آزمایش بدی بد نیست.

من 29 سالمه وقتی دکتر حرف میزد حس پیری بهم دست داد واسه ماه بعد 20 اردیبهشت ساعت 8 شب هم نوبت بعدی رو گذاشتن.

بالاخره نزدیکای ساعت 11 شب رسیدیم خونه. خسته و داغون.حالا مونده بودم که چی کار کنم. دکتر قبلی رو دیگه نرم؟! هر دو رو برم؟! دکتر محمدی که خودش متخصص بیهوشیه، دکتر صانعی رو خیلی بهتر میدونست و میگفت جراحی که همه تو 3 ساعت بیهوشی انجام میدن، اون تو یه ساعت جمعش میکنه!!! منم که تصمیم جدی به سزارین دارم. به نظرم 2 تا دکتر هم گیجم میکنه و اصلا خوب نیست. این بود که تصمیم گرفتم دکتر قبلی رو کنار بذارم و با همین دکتر صانعی ادامه بدم. امیدوارم دفعه بعد که نوبت دارم این همه معطل نشم. اینم داستان تعویض دکتر ما


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

بعد نوشت: دیروز از ساعت 06:10 صبح جمع آوری ادرار 24 ساعته رو شروع کردم. وای که چقدر کار سختی بود برام تازه فهمیدم که چقدر دستشویی میرم چون دکتر هم گفته بود نوشیدنتو تغییر نده منم تغییرش ندادم ولی فهمیدم که هم آب زیاد میخورم و هم خیلی دستشویی میرم ساعت 06:10 امروز باید آزمایش رو تموم میکردم. نمیدونم استرس خواب موندن بود یا چیز دیگه که تا صبح 100 دفعه بیدار شدم و هربار حس میکردم به شدت به دستشویی نیاز دارم خلاصه بالاخره این 24 ساعت سخت تموم شد و ظرف ادرارم حدودا 2.5 لیتر پر شد خدا کنه که دفع پروتئین نداشته باشم و همه چی نرمال باشه. برام دعا کنین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد