قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

شاید آغاز روزهای سخت

سلام. امروز شنبه 20 تیرماهه 1394. من تو هفته 29 بارداری ام. زیاد حال خوبی ندارم. انگار روزهای خوب سه ماهه دوم بالاخره تموم شدن و روزهای سختی در راهه!!! دیروز ظهر بعد از نهار به شدت گیج خواب بودم و سریع هم خوابم برد. ولی چشمتون روز بد نبینه با یه حس خفگی عجیبی بیدار شدم!!! انگار یه چیزی از وسط قفسه سینم راه گلومو بسته بود!!!! آب خوردن و نفس عمیق کشیدن و ... هم فایده ای نداشت. بلند شدم رو تخت نشستم و سعی کردم آروم باشم. فشارم رو گرفتم که نرمال و 10 رو 6 بود. ضربان قلبم 94 بود و ورمی هم ندارم خداروشکر. خیلی حال بدیه نمیدونم تجربه اش رو داشتین یا نه. سردرد هم بهش اضافه شد و خیلی اذیتم کرد. بچه های گروه بارداری واتساپ میگن طبیعیه!!! نویان بزرگ شده و جا ریه رو تنگ کرده!!! و چون به ریه فشار میاد اکسیژن کمتر میشه و سردرد میگیری!!! فدای قد و بالاش بشم الهی. همه دردی رو به جون میخرم فقط حالش خوب باشه. الانم هنوز همون حس گرفتگی و اینکه چیزی تو گلومه رو دارم. سردردم بهتر شده ولی واقعا این تنگی نفس تجربه سختیه. نمیدونم تا آخرش میخواد باهام بمونه یا مثل سری قبل موقتیه و خوب میشه!!! گرما هوا هم که من بیشتر از افراد عادی حسش میکنم امونم رو بریده. مدام اسپلیت روشنه و شبام که کولر آبی تاصبح کار میکنه ولی من بازم کلافه ام. عذاب وجدان میگیرم واسه قبض برق ولی چه میشه کرد!!! من خیلی دلم برای حامل های انرژی میسوزه. آب، برق، گاز، کاغذ و پلاستیکی که دور انداختنیه و ... من همشو جدا میکنم و تحویل بازیافت میدم. اصلا دلم نمیاد کاغذهارو مخصوصا قاطی مابقی زباله ها بذارم. حیف از جنگل های وطنم. ماشین لباسشویی و ظرفشویی و ... همیشه  تو زمان کم باری روشن میکنم، اگه شیری چکه کنه انگار دارن جونمو میگیرن. همش دلم میسوزه که نسل بعد هم سهمی از این کشور داره. باید زیبایی های این خاک رو ببینه و به وطنش بباله.  ولی الان واقعا نمیتونم.  تو اداره هم، فن کویل و اسپلیت رو همزمان روشن میکنم!!!

سه شنبه موعد چکاپ ماهانمه. برم از دکترم بپرسم ببینم چه نظری داره. ببینم درمونی برای این حال من هست یا نه. برام خیلی دعا کنین. هم برای من هم برای فرزند عزیزتر از جونم.

نظرات 3 + ارسال نظر
درآرزوی مادرشدن جمعه 26 تیر 1394 ساعت 01:42 http://www.139292.blogfa.com

عزیزم من همیشه میام وپست هات رومیخونم ولیدیگه از وب خودم خوشم نمیاد واسه اینکه تموم خاطراتم ...خراب شد بیشتریش

سلام عزیزم. ممنون که بهم سر میزنی. منم همین حسو به بلاگفا داشتم واسه همینم بیخیال اونجا شدم. تو سایت هایی که از بلاگفا Bsckup میگیرن بگرد شاید خاطراتت رو پیدا کردی. من خیلی هاشو پیدا کردم

صبا سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 11:54 http://atrebeheshti.blogsky.com

نسیم جون این سه ماه آخر واقعا یه جورایی نفس گیره، یکمی سخت میگذره ولی بعدا دلت اونقدر تنگ میشه که نگوووو... روزهای پایانی با اون سنگینی و احساس گرماش همیشه تو یادت خواهد موند البته من روزهای پایانیم افتاده بود به فروردین ماه ولی تو دیگه واقعا خدا قوت باید بهت گفت تو این گرماااا
منم خیلی نگران برق و آبم و سعی میکنم تا جایی که ممکنه کولر روشن کردنو به تاخیر بندازم

التماس دعا صبا جونم

سوری یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 10:03 http://dokhtarin.blogsky.com

سلام نسیم جون وقتی نی نی به سلامتی دنیا بیاد همه سختی ها رو فراموش می کنی...ان شاا....
منم مثل تو ام خیلی غصه میخورم واسه انرژی ولی اغلب کسی به حرفم توجهی نداره...

ان شاا...واقعا باید یه فکری کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد