قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

دردهایت به جان پر دردم

دردهات همه چی رو از یادم برد. تموم دردها و کلافه گی هامو. شب عاشورا بود، جمعه پردرد. اولین بار بود که بردیمت بیرون هوایی تازه کنی و توتموم مدت خواب بودی. نزدیک ساعت 9 شب بود که تو ماشین با فریاد از خواب پریدی. چنان به خودت میپیچیدی که میترسیدم از دستم رها بشی. لرزش چونت چنان دلمو به درد میاورد که حس میکردم ثانیه ای بعد از ضربان میوفته. تاب دیدن اشک هات  رو نداشتم. اول فکر کردم گشنته ولی اشتباه میکردم. دل درد دیوونت کرده بود و من مدام از خدا میخواستم که دردهات رو قسمت من کنه و تورو آروم. بند بند وجودم ناراحت ناآرومی هات بود و بدتر از همه که در تسکینش هیچ کاره بودم. اون شب تا صبح نخوابیدی و جیغ زدی و گریه کردی و من اون شب فهمیدم که مادر چه موجود عجیبی است! بهم گفتن این درد کولیکه و تا سه چهار ماهگی هر شب همینه و شب به شب هم بیشتر میشه! دلیلش هم اینه که سیستم گوارش نوزاد هنوز به تغذیه جدید عادت نداره! دنیا روی سرم آوار بود و بزرگترین غصم این بود که گفتن روزبه روز بیشتر میشه! من طاقت زجه های پر دردت رو نداشتم و اشک هات مثل سرب مذابی به وجودم میریخت. گفتن دردت با صدای جاروبرقی یا سشوار از یادت میره! یا اینکه ماشین سواری کنی و اگه هم درد سر ساعتش شروع نشه تو آروم میشی! در مورد صدای سشوار درست میگفتن. وقتی دردت کمتر بود صدای سشوار حواست رو پرت میکرد و میخوابیدی. علتش هم اینه که میگن تداعی کننده صدای شکم مادره برات عزیزدلم. تو رو تو آغوشم میفشردم جوری که گوشت روی قلبم باشه و سشوار رو روشن میکردم و تو کمی بعد مثل فرشته ای پاک آروم میشدی و میخوابیدی! البته وقتی دردت زیاد بود دیگه جواب نمیداد. جالب این بود که صدای ضبط شده سشوار بی تاثیر بود و تو اورجینال رو فقط میپسندیدی! اون شب سخت با تموم اشک و آه هاش سحر شد. ولی دل من شب سیاه بود و دلنگرانی شب های بعد دیوونم کرده بود!شام غریبان بود، شیر نذری رو پخش کردیم، شمع روشن کردیم و با بابا گفتیم تو ماشین دور بزنیم تا از ساعت شروع بگذره که شاید دردی شروع نشه که از بخت بد ما دزدگیر ماشین بازی درآورد و تو بیدار شدی و همون اشک ها و دردها. بابا عصبی شده بود و تند رانندگی میکرد و من فقط اشک میریختم و قربون صدقت میرفتم که به یکباره آروم شدی. درد تا دو ساعتی باز هم میومد ولی قبل از شدید شدنش با همون نق اول با سشوار آروم میشد! و خدا بخواد بعدش هم برطرف شد! و تا امروز که مینویسم برنگشته و من امیدوارم که دیگه اون شب هرگز و هرگز برنگرده!

دلنگرانی امروز من حلقه ختنه است که 9 روز گذشته و هنوز نیوفتاده! و تو که امروز  نا آرومی  و از صبح نخوابیدی! و من که میترسم نکنه حلقه اذیتت میکنه! البته بررسی کردم و به ظاهر عفونتی  نداری. حال عمومی خودم خیلی بهتره ولی تو هنوز به شیر من رضایت نمیدی! حتی پس از ساعت ها خوردن شیر من، باز هم طلب شیر خشک میکنی و من نگرانم که بزرگتر شی و دیگه شیر منو نخوری! چون هم شیر خشک خوشمزه تره و هم خوردن شیر مادر برات زحمت داره! وقتی ولش میکنی صورت نازنینت خیس عرقه. فدای صورت خسته از شیر مادر خوردنت برم من.

در آخر میخوام بگم عاشقتم، به اندازه ستاره های آسمون، اندازه تموم خط خطی های دفترهای مشق بچه ها، قده تموم دنیا.

فدای اخمت بشم من.

نظرات 16 + ارسال نظر
الهه دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 11:43 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خسته نباشی اجی میدونم اجی اشکالی نداره وا مگه میشه نخوابی اجی نویان که ۲۴ ساعته خوابه تو هم ۲ یا ۳ ساعت استراحت کن خستگیت در بره بهت حق میدم اجی بچه داری سخته ولی عین اب خوردنه یه روز از خواب بلند میشی میبینی پسرت ۱ ساله شده زمان در حال گذره اجی دیروز صبح که بارون میومد رفتم زیرش دعات کردم تا پسرت به شیرت عادت کنه و شیر خشکو نخوره ایشالله که دعام میگیره و تو هم از شیر خشک راحت میشی آمین یا رب العالمین

مرسی عزیزدلم خیلی محتاج دعاتم گلی

الهه یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 08:20 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خسته نباشی اجی صبحت بخیر مشخصه نویان بدجور وقتتو پرکرده و به زور میتونی بیای نظرارو تایید کنی اجی واقعا سخته ادم باورکنه بچه هم شیر مادر میخوره هم شیر خشک عجب دورو رزمونه ای شده نسل جدید اومده
اجی چرا اپ نمیکنی وبتو وای وای عجب سوالی کردما
مگه میشه با وجود این اقا پسر اروم پست نذاشت اجی میدونی دلیل اینکه نویانت انقدر ارومه به خاطر اسمشه اخه هر بچه ای اینجوری اروم نیست بزار اجیم اذر بره سونو ببینم بچه اش پسره یا دختر خخخخخخخخ

سلام عزیزم واقعا نمیرسم بیام و بنویسم!!!! حتی فرصت نمیکنم بخوابم!!!

ساغر شنبه 9 آبان 1394 ساعت 18:14

عزیزم اصلا قصد نصیحت ندارم من خودم خرداد زایمان کردم درکت میکنم مخصوصا برا شیر دادن تو رو خدا مثل من نشی من بچم به خاطر شیر خشک شیرم رو پس زد.مثل خود شما از شیر من سیر نمیشد یعنی تا شیر خشک نمیخورد اروم نمیشد و نمیخوابید.یه شب تا صبح بش شیر خشک ندادم بیست دفعه از خ اب بیدار میشد فقط شیر خودم را دادم بازم نمیخوابید هفت صبح شیر خشک دادم بعدش گرفت خوابید بعد کم کم شیر من رو نخواست در حالیکه خودم شیر داشتم لباسم خیس میشد ولی اون سینه ام رو دیگه نگرفت که نگرفت.خیلی خیلی غصه خوردم.الان هر کی رو در حال شیر دادن میبینم حسرت میخورم.درسته خودم کمتر خسته میشم و نمیخوام هی سینم رو دربیارم ولی از درون خیلی غصه میخورم.خواهرم این روزهای سخت همگی میگذرن حواست به سلامتی جسمت و بخیه هات باشه از خانوادت کمک بگیر امیدوار باش و بدون که تو تنها نیستی همگی مادرا این حالات رو تجربه کردن باید خدا رو شکر کنیم که خدا ما رو مادر کرد و فرزند سالمی رو به ما هدیه کرد بقیه مشکلات همگی به مرور کمتر میشن.ببخشید پرحرفی کردم .ندیده شما رو دوست دارم

سلام عزیزم. ممنون از راهنماییت . والا منم اصلا راضی به شیر خشک نیستم ولی نمیشه کاریش کرد. فعلا امیدم به اینه که هر دو رو بخوره! برام دعا کنین

ساغر شنبه 9 آبان 1394 ساعت 18:04

سلام عزیزم واقعا خدا قوت.این دل دردا برا بچه های مختلف متفاوته.برا من از پایان یک ماهگی تا پاین دوماهگی اونم نه هر روز.نمیشه گفت حتما تا چهار ماهگی اینجوره.امیدوار باش ممکنه زودتر تموم بشه.عزیزم من درک میکنم هم خود بچه کلی اذیت میشه و بیتاب میشه هم تو خودت کلافه میشی واقعا حق داری که کم بیاری ولی خواهرم به خودت مسلط باش عزیزم بچه تو ماه سوم با محیط ارتباط برقرار میکنه یعنی درک داره از اطرافش و شما خیلی خیلی بهتر میتونی این حالتها رو کنترل کنی جوری که کمتر اذیت بشین.

سوری شنبه 9 آبان 1394 ساعت 08:26 http://dokhtarin.blogsky.com

کاش خدا به منم به بچه می دادکه دردشو به جونم میخریدم ...

ایشالا میده عزیزم

آوا جمعه 8 آبان 1394 ساعت 18:32 http://ava-life.blogsky.com

وااای اون لرزش چونه رو که نگو ..دلم تیکه تیکه میشه وقتی میکاییل اینجوری میکنه
تغذیه خودت و مراقب باش تا این کولیک راحتتر بگذره
محمد هم کولیک بود

الهه جمعه 8 آبان 1394 ساعت 14:40 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی متوجه شدم اجی این چه دکتریه الکی یه چیزی واسه خودش مینویسه

مامان خدیجه پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 19:23 http://nonijoon.niniweblog.com/

مبارک نسیم جون ماشا... چه نازه

ممنون

marzi پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 09:17 http://rozegaremarzi.blogsky.com

سلام مامانی.
نبینم ناراحتیتو.
عزیزم اکثر بچه ها این دل دردها رو دارن. خوب میشه. اصلا ناراحت نشو.
خدا پشت و پناه تو و نویان کوچولو باشه.

میدونم ولی چه میشه کرد! مادره دیگه! تحملش سخته

ستاره چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 18:17 http://setareyesepehr@blogfa.com

عزبزکم .نازی خوشگلم

صبا چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 14:37 http://atrebeheshti.blogsky.com

مهدیار حلقه اش پنج روز بعد ختنه خودبخود افتاد. نه عزیزم ترشحی نداشت ولی مطمئنی که ترشحه؟!! حالا میبری پیش دکتر خیالت راحت میشه نگران نباش گلم

زنگ زدم مطب دکترش گفت نمیخواد بیاریش! طبیعیه! الان 80% افتاده!

الهه چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 13:53

اجی تو پست های قبلیت خوندم ۸ سال نازا بودی واقعا نازا بودی

نه عزیزم دکتر برام الکی نوشت که بتونم سز کنم. از تاریخ عقدم حساب کرد. من 6 ماه منتظر نی نی بودم

صبا چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 11:09 http://atrebeheshti.blogsky.com

نگران حلقه هم نباش ایشاالله میفته ولی ده روز بعد ختنه باید ببریش دکتر بررسی کنه چه افتاده باشه چه نه، اگه عفونت التهاب و خونریزی نداره دیگه نگرانی نداره گلم شاید زخمش هنوز نبسته
فداش بشم وروجک اخمو ی نازت رو

حدودا 60% ازش باز شده، ولی هنوز نیوفتاده! عصری میبرمش دکتر. یه ترشحات زردرنگی رو پوشکش دیدم که نگرانم کرده! مهدیار هم ترشح زرد داشت موقع افتادن حلقه؟!

صبا چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 11:06 http://atrebeheshti.blogsky.com

عزیزدلم نسیم جونم فکر کن ببین اون روز چه ماده غذایی جدیدی خوردی شاید اون باعث دلدردش شده و نفخ پیدا کرده، حتما روزی دو استکان عرق نعنا بخور تا نفخ شیرت ازبین بره گلم البته خیلی از بچه ها کولیک نوزادی رو تجربه میکنن و هنوز علت اصلی و راهکار درمان قطعی شو پیدا نکردن و فقط باید باهاش ساخت و قلق آروم کردنش رو پیدا کرد، من تجربه ای در این زمینه ندارم فقط اینکه مهدیار رفلاکس معده داشت توی دوماهگی دکتر متوجه شد و شربت رانیتیدین داد که وقتی شربت رو براش شروع کردم خوبه خوب شد و علائم برطرف شدن

آزاده چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 10:44 http://maman-ayandeh.blogsky.com

آخی بچم نوزادها اکثرا کوچیک دارن که خیلی کلافه کنندس. ایشالا دل درد بره و برنگرده. بجاش چند ماه دیگه کلی براتون دلبری میکنه این روزها رو زود فراموش میکنی

ایشالا

الهه چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 10:08 http://elahesong.blogsky.com

سلام نسیم جان خوبی من الهه هستم عزیزم دوست اجی مرضیه از طریق وبلاگ اون با وبلاگت اشنا شدم
چه پسر قشنگی داری عزیزم خدا برات حفظش کنه پستاتو خوندم اجی تا اخرین پستی که گذاشتی خوندم یعنی به دنیا اومدن پسرت نویان
درکت میکنم اجی زردی داشت پسرت خداروشکر که زردیشم خوب شده عزیزم به مرور زمان به شیرت عادت میکنه همه اش که نمیتونه شیر خشک بخوره
اجی منم بارداره اجی اردیبهشت به دنیا میاد بچه اش اسفند ۹۳ ازدواج کرد اولین کسیه که تو فامیل زودتر حامله شده

خوش اومدی عزیزم. از آشنایی باهات خوشوقتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد