قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

دردسر شیرین

امروز 11 بهمن ماهه و نویان جونم روزهای شیرین 5 ماهگی رو سپری میکنه. وروجکی شده برای خودش که بیا و ببین!!! دایره کلماتش بیشتر شده ولی همچنان برای ما نامفهومه. "آددیشششش"، "آببیششش"، "اونگه" هم به کلماتش اضافه شده و خیلی هم تکرارشون میکنه. تو گریه هاش همچنان "می می" میگه که خدا میدونه تو ذهن نویان چه معنی داره. وروجک مامان اینقدر شیطون شده و ورجه وورجه میکنه لاله گوشش به بیرون برگشته و حالت گرفته به قول ما کرمانشاهی ها "بل " شده!!! چند روزیه یه هدبند براش میبندم که لاله گوشش موقع چرخیدن خم نشه. حسابی تقلا میکنه که بچرخه، ولی هنوز نمیتونه کامل برگرده. مثل آدم بزرگا تو خواب جابه جا میشه و این شونه اون شونه میکنه خیلی شیرینک شده. یه کم حس میکنم بغلی شده و همش میخواد بغلش کنی و حس کنجکاویش ارضا بشه!!! خیلی میترسم بغلی شه و از یه طرف هم تو علم روز میگه بغلی شدنی وجود نداره و بچه هر وقت احساس ناامنی کنه و آغوش طلب کنه باید بلندش کرد!!! نمیدونم چرا طلب آغوش نویان داره زیادتر از معمول میشه دمر که میذارمش حسابی میخنده و تقلا میکنه و دست و پا میزنه ولی هنوز نمیتونه حرکت کنه.

خواب شباش اصلا حساب و کتاب نداره دلم برای یه خواب 6 ساعته بی وقفه لک زده یه شب مثل جمعه شب تقریبا تا صبح نخوابید!!! البته بیشتر نذاشت ما بخوابیم!!! شی شیری خشکی نمیخورد و تقریبا تا صبح مشغول خوردن شی شیری مامانش بود!!! خدا رو شکر که صبح من اداره نمیرفتم وگرنه واویلا!!! (فعلا رفتم تو شیفت و یه روز در میون میرم اداره.گرچه دیگه پنجشنبه و جمعه و تعطیلات رسمی هم برام با روزهای کاری فرقی نداره ولی  ای کاش همینجوری بمونه، خیلی راحت تره)ولی مهدی طفلی باید میرفت دانشگاه. تا دانشگاه محل کارش هم یک ساعتی رانندگی داشت و من خیلی نگرانش بودم که خدا رو شکر به سلامتی رفت و برگشت. من که دیگه جونی نداشتم رفتم خونه مامانم. نویان تو ماشین خوابش برد و خونه مامان با هم خوابیدیم. تو شیر خوردن بدقلق شده. شیرخشک که گاهی اوقات حتی تو خواب هم نمیخوره و شیر من هم خیلی وقتا نمیگیره!!! یه کم که خسته و گیج خواب شه میخوره!!! بیشتر بازیگوشی میکنه. همش دلش میخواد سرپا باشه و میخوابونی که شیر بخوره، اعتراضش شروع میشه!!!

یه شب هم مثل دیشب خوش خواب شده بود حسابییییی. ساعت 8 شب حمومش دادیم و طرفای 9:30 خوابش برد. این بچه خوابید که خوابید. تو خواب هم شیرخشک خورد!!! ساعت 7 صبح که بیدار شدم دیدم بیداره و با دستاش بازی میکنه، بدون کوچکترین سر و صدایی!! بغلش کردم حسابی خندید، شی شیری مامانی خورد و دوباره رفت تو گهوارش. دیگه فکر نمیکردم بخوابه، ولی جوجه کوچولو یکمی با دیواره گهوارش بازی کرد و دوباره خوابید. دردش به جونم، خوردنی مامان.

حالا بگم از یه اتفاق ترسناک که برای عسل مامان روز شنبه 10 بهمن1394  اتفاق افتاد. هنوز هم که یادم میوفته دلم میلرزه!!! ظهر بود و آفتاب فرش جلوی تراس مامان اینا رو پوشونده بود. مامانم هم مثل همیشه نویان رو گذاشت تو آفتاب. پسر نازم آرومه آروم بود. منم کنارش دراز کشیدم. یه دفعه دیدم سرفه زد. فکر کردم شیر اومده تو گلوش. بلندش کردم و چند ضربه به پشتش زدم. شیر از بینیش بیرون اومد و دیدم هنوز نمیتونه نفس بکشه!!! دنیا جلو چشمم تار شد. با جیغ مامانم رو صدا زدم. بچم نمیتونست نفس بکشه!!! مامانم با خونسردی تمام نویان رو سرو ته کرد(مثل اول تولد که دکتر با پا گرفته بودش) و مثل یو یو بالا و پایینش کرد. یه دفعه صدای گریه نویان دراومد. مردم و زنده شدم. نویان هم ترسیده بود و گریه میکرد. همه این ماجرا شاید 30 ثانیه هم طول نکشید ولی...

هنوز نمیدونم چی بود و چی شد. بعد که بلندش کردم از دهن و بینیش یه چیزی شبیه شیر بیرون اومده بود. بغلش کردم و هزاربار خدا رو شکر کردم که مامانم پیشم بود. نویان رو غرق بوسه کردم و بایت وجودش خدا رو شاکر شدم. خدایا صدهزارمرتبه شکرت که بخیر گذشت.

از خدای خوبم میخوام خودش حافظ و پشتیبان این فرشته های کوچولو باشه و لذت تجربه این روزها رو نصیب همه منتظرا کنه. آممین

نظرات 14 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 13:52 http://doranzendegiyeshirinman.persianblog.ir/

نسیم جون خوبی گلمم.
ماشااله به این گل پسر شیرین . زنده باشه .
امیدوارم زیر سایه پدر و مادر عزیزش به سلامتی و شادی بزرگ بشه.
مواظب خودت و نی نی نازت باش دوست گلمممم.

ممنون خانومی

ساغر یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 02:32

سلام. من صرفا تجربه خودم در مورد خواب بچه رو میگم.من اگه قراره 12 شب بخوابه دیگه از 9 شب به اونطرف نمیزارم بخوابه که تا 12 خوب خسته بشه.نصفه شبا که بیدار میشه اصلا باش حرف نمیزنم به چشاش نگاه نمیکنم از رختخوابش بلندش نمیکنم باش بازی نمیکنم که هوشیار نشه فقط کاملا کنارش میمونم و با دست یواش میزنم کمرش که کم کم بخوابه.من و پسرم رو فرش کنار هم میخوابیم برا همین تا نق زد ناخوداگاه شیر رو میزارم دهنش و اونم مک میزنه و میخوابه منم همونطوری خوابم میبره. چراغ خواب با نور ملایم تو اتاق گذاشتم و اصلا موقع خواب چراغ روشن نمیکنم که بدخواب نشه.چون بدخوابی بچه رو کلافه میکنه.من کم کم تونستم با کمتر خوابیدن در روز خواب شبش رو تنظیم کنم و البته که پسرمم هم خودش بدقلق نیست و زود یاد گرفت.و با تمام اوصاف خدا خودش به مادر کمک میکنه و من الان جوری با شرایط کنار اومدم که انگار از اول اول من همیشه این بچه رو داشتم.میگذره این روزهای کمخوابی و بیخوابی و میشه خاطره برا همه ما.

ممنون بایت راهنمایی هات. آره میدونم بعدا میگیم یادش بخیر

ستاره چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 17:50 http://setareyesepehr@blogfa.com

باورت میشه من تو خواب گاهی اروغ امیرمهدی رو نمیگرفتم . چه نکته خوبی دوستان گفتند
خیلی ممنونم بازماز انتقال تجربه هات

خواهش عزیزم

فافا چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 11:39

سلام عزیزم دلم برات تنگ شده بود . مخصوصا برای شیرین کاری های نویان جونم.
خواب بچهها همینه . دانیال ما که 4 ساعت گریه میکنه تا 1 ربع بخوابه !شبها هم بازیش میگیره تا صبح از خودش صدا درمیاره!
الهی بمیرم چه لحظه ترسناکی....
ولی خب عزیزدلم یه کم جسور تر باش . شاید خودت تنها باشی . نباید دست دست کنی. آروم باش و همین کار مادرت رو انجام بده . البتهخدا کنه هیچ وقت برات این اتفاق نیفته می دونم خیلی بده . آدم هول میشه و غم دنیا میاد تو دلش.
منم وقتی بچه ها گریه میکنن ونفسشون میره از ترس شروع میکنم به داد زدن .

آره دقیقا. باید بتونم "مادر" باشم. خدا خودش کمکم کنه

صبا سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 16:23 http://atrebeheshti.blogsky.com

راستی نسیم جون یادم رفت بهت بگم تا پایان دوران شیردهی یه خواب راحت و ممتد و شش ساعته رو باید توی رویا ببینی
من اولین شب بعد از شیر گرفتن مهدیار وقتی شب خوابیدم و صبح پاشدم اصلا باورم نمیشد بعد از دو ساااااال شب خوابیدم و صبح پاشدم! کلی کیف کردم ولی این سختیها هم خودش شیرینه و خاطره ساز

هییییییییییییییییییی، من که ساعتی یه بار بیدار میشم خواب نویان داغونه البته حس میکنم شیرم بیشتر از این نگهش نمیداره. شیر خشک هم که....

الهه سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 15:54 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی الهی من فدای اون اجی گفتنت بشم من نه بابا اجی عیبی نداره درکت میکنم

الهه دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 16:25 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی ممنونم که بهم سر زدی اجی

خواهش آجی. من زیاد وقت نمیکنم سر بزنم. بچه داری و هزار دردسر.ببخشید دیگه

زاهارا دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 15:38

سلام. خانمی پسری منم تو27روزگیش اینطوری شداما یادمه که یادم رفته بوداروغشو بگیرم شیراز بینیش اومدبیرون وحالت خفگی بهش دست داد ازاون به بعد تواروغ گرفتن حواسمو جمع میکنم راستی سورپیریزت کردم بیا ببین

حوا دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 10:05 http://arameshejaanam.blogsky.com/

سلام مامان نویان جون
زنده باشه گل پسرت
اگر میخواهی گل پسرت خوابش تنظیم بشه باید از الان عادتش بدی
تجربه های من:
نزدیک غروب نذار بخوابه که شب راحت بخوابه
غروب ببرش حمام شب راحت میخوابه ولی شب خوب بپوشونش که سرما نخوره چون موقع خواب دمای بدن میاد پائین
سعی نکن با دارو خوابش رو تنظیم کنی
موقع خوابیدن بالای سر بچه چراغ روشن نباشه ولی اگر جای دیگه روشن بود اشکال نداره... وقتی بالا سر بچه لامپ روشن باشه چشمش حالت بیدارباش میمونه که اینجوری برای چشم ضرر داره
موقعی که شب میخوابه شما هم بخوابید که احساس امنیت کنه و خواب راحتی داشته باشه تا عادت کنه به زود خوابیدن
توی سن هفت ماهگی بچه تشخیص میده که خودش و مادرش دو نفر مجزا هستند و اینطور تصور میکنه که وقتی مادرش نبود یعنی دیگه نیست و حس ترس و اظطراب رو تجربه میکنه... سعی کن توی اون سن تنهاش نذاری موقع خواب و به محضی که بیدار شد بالا سرش حاضر باشی تا این بحران رو که تا پایان هشت ماهگی ادامه داره رد کنه...
بچه رو هرچی بیشتر بغل بگیری کمتر دچار کمبود محبت میشه پس به اطرافیان گوش نده که میگن بچه بغلی میشه... هرچه بیشتر بچه رو بغل بگیری رشد مغزی بهتری خواهد داشت...
انشالله که موفق باشی

ممنون عزیزم لطف کردی چشم

azadeh یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 17:19 http://maman-ayandeh.blogsky.com

ای جونم که حسابی نویان کوچولو داره خوردنی میشه. ایشالا بزودی به اون ۶ ساعت خواب پشت سر هم میرسی مواظب فسقل خان باش حسابی

یعنی میشه؟؟!

مریم یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 16:37

ماشاءالله خدا حفظش کنه بچه ها به چه زودی بزرگ میشن چشم روی هم بزاری نویان جون رو باید داماد بکنی خخخخ
خدا روشکر که بخیر گذشت پریدن شیر توی گلو برای بچه های کوچیک خیلی ترسناکه .

ممنون ایشالا

صبا یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 14:57 http://atrebeheshti.blogsky.com

عزیزززززم چه شیطون بلایی شده واسه خودش دلم میخواد بچلونمش تو بجای من اینکارو بکن!
نسیم جون احتمالا اونموقع که روی زمین خوابیده یکهو آروغ میزنه و آروغها میاد توی نای و بینیش حتما و حتما بعد از شیردهی آروغش رو بگیر و بعد بخوابونش چون اگه در حالت خوابیده آروغ بزنه این اتفاق خدای نکرده میفته

والا میگیرم صبا جون بازم چشم بیشتر دقت میکنم

الهه یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 14:29 http://elahesong.blogsky.com

اجی اپ کردم

الان میام

الهه یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 12:13 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خسته نباشی اجی خداروشکر که نویان حالش خوبه اجی اوه اوه بغلو نگو اجی داداش من که از نظر من ۵ سالشه الان از نظر من ۶ سالشه از اون بچگی بغلی شده بود اونم فقط میرفت بغل مامانم
اجی سعی کن کاری کنی تا نویان بغلی نشه اگه به بغل کردنت عادت کنه دیگه بغل کسی نمیره اجی
اجی انشالله اون گوشش هم خوب میشه و بد قلقیش هم کم میشه اجی
راستی اجی هر وقت تونستی یه سر بهم بزن اخه میخوام اپ کنم ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد