قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

اولین شب دوری

الان که مینویسم ساعت یک بامداد پنجم خرداده و من ادارم!!! تعجب نکنین کار فنی این مشکلات هم داره. یه مشکل تو شبکه و حضور ما تو مرکز. گفته بودم رفتم تو شیفت و یه روز درمیون اداره میرم. از همه حسن های یه روز در میون که بگذریم، شب اداره اومدن خیلی سخته. مخصوصا وقتی پاره تنت رو تو خواب به مامانت میسپاری.از همه بیشتر به این خاطر ناراحتم که حضور الان من تو مرکز دردی رو دوا نمیکنه و فقط چون آقایون خواستن من باید باشم!!!! وگرنه اگه حضورم موثر بود ککم هم نمیگزید. ناراحت اینم که خودشون تو خواب نازن و به خاطر یه مشکل که باید به دست نفرات تهران حل بشه نه من، من رو آوردن اینجا که نت گردی کنم!!! بگذریم. کار همینه دیگههههه.

امشب من اینجام و نویان پیش مامانم. امروز این بچه هم عجیب شده بود!!! عصری رفت حموم و از ساعت 8 خوابید. تو خواب بردمش پیش مامان!!! تا ساعت 12:30 هم که با مامان حرف زدم هنوز بیدار نشده بود!!! بچه ها موجودات عجیبین!!! همه کاراشون وارونه است!!! همیشه 11:30-12 میخوابید. امشب سرلاک نخورده، از ساعت 8 خوابید!!!

خدا کنه خوب بخوابه و مامان رو اذیت نکنه!!!

راستی یکشنبه 2 خرداد برای اولین بار به نویان ماست دادم. طعمش براش عجیب بود ولی خوب خورد. میگن باید کم کم خودش غذا بخوره!!! ولی مگه میشه!!! امروز بعد از خوردن سوپش، یه کم ماست براش ریختم تو سینی صندلی غذاخوریش. کلی ذوق کرد و باهاش بازی کرد و سرتاپاشو ماستی کرد، ولی اصلا دهنش نذاشت!!! حتی دست ماستیشم نذاشت دهنش!!! خوب چه طور غذا خوردن رو بذارم به اختیار خودش!!! حالا تصمیم گرفتم هر روز یه وعده رو بذارم به اختیار خودش. البته احتمالا وعده ماستش رو

خوابم گرفته!!! دیگه چشمام یاری نمیکنه. اینم از اولین شب جدایی من و نور دیدم. شب همگی خوش

پانوشت : هیچی دلنشین تر از این نیست که بعد از 7 ساعت کار شبانه،  پسرت  رو بغل بگیری و غرقه بوسه کنی.  خدایا شکرت 

نظرات 5 + ارسال نظر
الهه دوشنبه 10 خرداد 1395 ساعت 08:41

سلام واییی خیلی سخته که بخوای با وجود بچه کوچیک شب سر شیفت وایسی .اما حتما با دیدن دوباره گل پسرت خستگی از تنت در میره امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشی.روی ماه نویان جون رو از طرف من ببوس

چشم مرسی

سارا پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 11:45 http://doranzendegiyeshirinman.persianblog.ir/

سلام عزیزمم خوبی نسیم جون خسته نباشید .
خوب کاری کردی شیفت شدی ، من که تاحالا شیفت نشدم ولی به نظرم بهتره.

خانم های صبا و الهه این جزء قانون کار هست ، نه بی انصافی توشه نه اینکه بشه قبولش نکنی . خیلی متعجب شدم راحت میگید چه بی انصافند یا بهت میگن بیا نرو !!!!!!!


موفق باشی دوست خوبممم.

ممنون عزیزم آره دیگه اینم جزیی از کاره، البته شیفت کلا خوب نیست ولی با بچه کوچیک عالیهههه. البته واقعا شیفت سه شنبه شب بی انصافی بود، چون باید مشکل از تهران حل میشد و من کاره ای نبودم اینا الکی هول کردن و منو فرستادن اداره!!! البته خب آنکال بودم دیگه

فافا چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 12:11

فدای ماست خورک جون بشم
خسته نباشی مامان مهربون
خیلی حال میده بعد از چند ساعت دوری ببینیش

خدا مادرت رو حفظ کنه عزیزم
حالا نویان بزرگ تر بشه در رو برات باز کنه تا جلوی در بدوئه و مامان مامان کنه دیدن دار حسابیی

وااای فافاااااا چه تصویر پردازی زیبایییییی!!!! خدا همه مادرا رو شاد و سلامت برای بچه هاشون نگه داره. جونم به مامانمه. نویان هم عاشقشه

الهه چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 09:23 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خسته نباشی اجی چه خبره اخه بهت میگن بیا اداره اجی کاش نمیرفتی حالا خوبه نویان خواب بود وگرنه نمیتونستی بری اجی بچه وقتی میره حموم و میاد خونه مست میشه لالا میکنه عین نویان و امیرحسین

بزرگتر که میشن دیگه حموم مثل اولا مست خوابشون نمیکنه دیشب عجیب بود، نمیشه نرم عزیزم کارمه و هر کاری مزایا و معایب خودشو داره

صبا چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 08:01 http://atrebeheshti.blogsky.com

وای چه بی انصافن این آقایون اداره خدا براشون جبران میکنه نگران نباش!
درباره غذا خوردن بچه به دست خودش راستش من اینکارو نکردم و واقعا هم هیچ مشکلی پیش نیومد! مهدیار به سن نویان جونی که بود زیاد دوست نداشت دستهاش کثیف باشه و تا غذا به دستهاش می مالید دراز میکرد سمت من که پاکش کنم؛ بچم وسواسی بود منم اینکارو نکردم و خودم بهش دادم؛ ولی وقتی حدود یکسال و نیمه بود براحتی و خیلی قشنگ خودش قاشق رو به دهن میبرد و حتی بریز و بپاش نمیکرد و آداب غذا خوردن رو خیلی زودتر از اونی که فکرشو میکردم یاد گرفت
نمیدونم دلیل اینکه میگن بذارید خودشون بخورن چیه؛ من که نکردم خیلی بیشتر راضی بودم به نظرم اینجوری بچه ها به غذا بیشتر به چشم بازی نگاه میکنن و خوردنی درکار نیست!

والا منم چندان بهش اعتقاد ندارم حس میکنم بچه رو به حال خودش رها کنم گشنه میمونه. ولی خوب میذارم یه کم بازی کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد