قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

وبلاگ من


دوسال گذشت از روزی که انتظار آمدن فرشته ای کوچک در زندگی دو نفره ما، مرا به بازگشت به علاقه روزهای نه چندان دور نوجوانیم، ترغیب کرد.

نوشتن، به وجود پرتلاطمم آرامش داد و ذات عاشق قلمم را خوشحال کرد، آنقدر خوشحال که جزیی از واجبات زندگیم شد.

وبلاگ من، بازتاب افکار و روزهای من، دو ساله شدنت مبارک.

(اول از بلاگفا شروع شد که متاسفانه به دلیل تعویض سرورهاش وبلاگ نازنینم از بین رفت و خیلی از دوست هامو نسبت به وبلاگ نویسی دلسرد کرد و خلاصه اینکه خیلی ها وبلاگ نویسی رو رها کردن، ولی من دلم نیومد که نیومد و وبلاگم رو دوباره ساختم و خاطراتمو تا جایی که میشد بهش اضافه کردم.)


بهشت من

تو بزرگ میشوی و من نه در پی پیری میروم که در وجودم کودکی  ام جوانه میزند...

اینگونه است که تصویر زنی بالغ شکل میگیرد که خندان و پرهیاهو در پی کودکی بر روی چمنها میدود

و شاید 

گاهی

خجول

با پاهایی برهنه...

میگویند بهشت را به بهانه میدهند و نه به بها..

به کدامین بهانه لایق چنین بهشتی شدم 

هنوز نمیدانم

که بهشت عطر گیسوان مجعد توست و بوسه های شیرین تو بر روی گونه هایم

که بهشت من تویی خود تو

بگذار رازم را 

راز من 

راز حوا و راز تمام دختران حوا را برایت بگویم

هیسسس! آرام!

 مبادا که آدم و پسران آدم حسودی کنند...

بهشت همیشه در آغوش دختر حواست وقتی ...

کودکش را در آغوش میفشارد


بهشت، بهشت من لمس وجود توست...



(عاشقه پارکی، با گول زدنت و گاهی با گریه برمیگردی خونه. قربونت برم که هیچ وقت از بازی سیر نمیشی...)