قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

یه سوال؟


(دلم نیومد از این آدم آهنی کوچولو بگذرم! کاپشن که میپوشونم مثل آدم آهنی میشه و تعادلش رو نمیتونه حفظ کنه هوا بس ناجوانمردانه سرد است! سرد و بیخیر! سرمای زیر صفر درجه و دریغ از یه قطره بارون یا یه دونه برف! خدایا نظری کن...)
 بدجوری ذهنم درگیر این مساله شده!  گفتم اینجا مطرح کنم شاید کسی بتونه کمکم کنه.  همون طور که میدونین نویان تازه راه افتاده و حس استقلال طلبی میکنه!  میخواد خودش تصمیم بگیره و خیلی اوقات باعث دردسر میشه!  مثلا اینکه میگه خودم راه برم و وقتی زمین میذارمش که راه بره،  همیشه خلاف جهتی که ما میریم راه میوفته!  عاشق پله است و جایی پله میبینه مدام بالا میره،  پایین میاد و بی وقفه ادامه داره و ادامه داره!!!  مثلا پارک میریم سرسره که سوار نمیشه!  فقط پله هاشو بالا پایین میره!  یا تو راهرو مامان اینا، مدام میخواد بالا پایین کنه!  و وقتی که مانعش میشیم گریه میکنه!  یادش هم نمیره!  جوری گریه میکنه که دلت کباب میشه!  رو مطالعاتی که داشتم سعی میکنم به گریه هاش بها ندم که فکر نکنه با گریه میتونه به خواستش برسه!  مثلا دیروز رفتیم براش کاپشن بخریم پله های پاساژ رو ول نمیکرد!  کلی هم باهاش بالا پایین کردیم ولی دست بردار نبود و آخرش با گریه آوردیمش و تا ماشین هم گریه کرد و شیر خورد تا آروم شد!!!  الان واقعا برام سوال شده که باید چی کار کنم؟!  مثلا پارک ببرم و با گریه برگردونم یا اصلا نبرم؟!  واقعا درمونده شدم.  میترسم این گریه ها و لجبازی ها تو روحیه اش اثر مخربی داشته باشه! بارها تصمیم گرفتم باهاش راه بیام تا خسته بشه، ولی ماشاا خستگی ناپذیره!  و گاهی هم نمیشه کوتاه اومد،  مثلا میخواد بره تو خیابون و یا تو مغازه مردم راه بره و بیرون نیاد!!!  و وقتی مجبورش میکنی کاری رو که نمیخواد انجام بده، لج میکنه و گریههههه. نمیدونم واقعا چه برخوردی باهاش بهتر و اصولی تره.  ممنون میشم اگه تجربه ای تو این زمینه دارین یا مطلبی در این خصوص خوندین راهنماییم کنین...
پانوشت: هوا خیلی خیلی سرده و نویان هم زیادی ددری. موندیم چی کار کنیم که یاد قصر بادی افتادم. پنجشنبه 4 آذر 1395 برای اولین بار بردیمش قصر بادی( قصر بادی صدف). یه محل شاد و گرم برای روزهای سرد. نویان که زیاد کاری با وسایل بادی نداشت (تقریبا از وسایل بادی میترسید!) ولی حسابی با ماشین و ... که اونجا بود خوش گذروند. تجربه خوبی بود و جالب اینکه بدون گریه و زاری اومد بغلم و راهی خونه شدیم. یه اتفاق خوب دیگه قصر بادی،  این بود که به یه نفر فتوشاپ کار و گریمور کودک نیاز داشت که به دخترخالم (گرافیک خونده) گفتم و کار براش پیدا شد. شرایطش خیلی خوب نیست ولی برای شروع بدم نیست. خدا رو شکر

نظرات 12 + ارسال نظر
زاهارا سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 10:42

خخخ دختر خوب این اقتضای سنشونه منکه گفتم اونموقع که راه نیفتاده بود راحتتربودی من خیلی وقته خونه مامانم نرفتم چون خونشون یه عالمه پله داره نسیم جون وقتی میام اینجا ومیبینم کارهای نویان عین پسرمه انگاربه کارهای پسرم مجوزمیدم خخخ مامان خوب فقط صبوری کن چون دارندتجربه کسب میکنن اینا میخواندمستقل بشند تاجاییکه خطری نداره اجازه بده هرکاری میخوادبکنه

سلام نسیم جون
آره نباید قضاوت کرد اما میدونی چیه ؟ چرا یه آدم باید انقدر خودشو عذاب بده ؟؟؟ مگه دوسش نداشتی چرا ازش جدا شدی ؟؟؟ اگر جدا شدی پس دوسش نداشتی پس این همه چیگیری واسه چیه ؟؟؟ وقتی میدونی هر چی از اون می فهمی تا 3 روز سر درد می کشی ؟؟؟
گناه مامان و باباش چیه گناه کردن اینو به دنیا آوردن ؟؟؟ بابا یک کمی به فکر اونا باش
این ادا و اصولا چیه ؟؟؟؟ چهار سال گذشته ماجرای دخترداییمو که گفتم کدوم سخت تر خدایی ؟؟؟؟؟

با این قسمت حرفات کاملا موافقم عزیزم. گفتم که یا رومی روم یا زنگی زنگ

حوا شنبه 13 آذر 1395 ساعت 10:00

سلام مامان خانم. خدا قوت
هی دست رو دلم گذاشتی
منم این مصیبتها رو دارم... جرات ندارم بیرون میرم دخترم رو بگذرام زمین ... سریع از پله ها بالا میره.... خرید کردن رو کوفتم میکنه...
خیلی از خصوصیات که مربوط به بعد از 3 ساله به یک سالگی تقلیل پیدا کرده توی بچه های امروزی... که نمیشه با بچه های قبل تر مقایسه کرد...
دختر منم وقتی چیزی رو میخواد و ازش میگیرم آنچنان گریه میکنه که انگاری با چوب زدیش...
و خیلی لجباز ه که مثل باباشه.... و باید کار خودشو انجام بده...
موقعی که چیزی رو میخواد و براش گریه میکنه اون چیز رو ازش بگیر و سعی کن حواسش رو پرت کنی به یه چیز دیگه که مناسب باشه براش.... این راهکار توی این سن جواب میده.... چون بچه ها سری حواسشون پرت میشه به یه چیز جدیدتر...
برای پارک هم بهتره ظهر که هوا گرمه ببریش یا اینکه به خانه ی بازی ببریش...
من دخترم رو تا الان که هوا خوب بوده به پارک بردم و الان که دیگه سرد شده یا ظهر میبرمش یا مثل شما آدم آهنی میشه و میبرمش و فعلا برای سردتر شدن هوا و نبردنش فکری نکردم...
وسایل بادی رو هم کم کم عادتش بده که ترسش بریزه

ممنون از پیشنهادهات عزیزم. واقعا که بچه های امروزی خیلی تغییر کردن و جالب اینکه نویان هم اخلاقاش و لجبازیاش کپی باباشه خخخخخخخخ

درآرزوی مادرشدن پنج‌شنبه 11 آذر 1395 ساعت 13:37 http://139292.com

سلام
خوبی
منم همین مشکلا داشتم توپارک هی ازپله میخواستن بالابرن وهواهم که سرده واسه همین یک سرسره پلاستیکی خریدیم دیگه خودشون ازپله بالا پایین میرن وبازی میکنن وبه من واسه کمک نیازندارن
ودرموردگریه دوتاسکه اهنی یابیشترتوی کاسه فلزی بندازتوجهش به صداجلب میشه اروم میگیره تایک مدتی کمک میکنه
همه بچه هاتواین دوران فضول وشیطونن

ممنون عزیزم لطف کردی زنده باشن شیطونک های کوچولو

مادر بالفعل سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 17:56

نمی دونم اگه جوابش رو یافتی به منم بگو !
علی اصغر چنان جگرخراش گریه می کنه که انگار یک درد خیلی بزرگی داره!

marzi سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 14:45 http://rozegaremarzi.blogsky.com

سلام عزیزم.
والا منم تجربه ای ندارم. اتفاقا دارم از شماها یاد میگیرم

گلی تو

ماری یکشنبه 7 آذر 1395 ساعت 15:40 http://maral-memories.blogfa.com

یکی از اسباب بازیهای محبوبشو ببر وقتی میخای برش گردونی اونو بهش بده . سن بدیه این یکی دو سالگی ، نه مفهوم خطر رو میفهمه نه میشه ازش انتظار داشت مثل یه بچه ی بزرگتر گوش به حرف بده . یه جپری هم بغض میکتند و میزنن زیر گریه پدر سوخته ها که آدم همه ی اصول تربیتیش یادش مسره میخاد دنیارو بریزه زیر پاشون که گریه نکنن

جالب بود حتما امتحان میکنم مرسی

فرناز یکشنبه 7 آذر 1395 ساعت 14:02

همه بچه ها همین هستن. سعی کن تو هرشرایطی همه چیز رو خیلی منطقی براش توضیح بدی. تو دراز مدت جواب میده ولی دیگه تا آخر راحتی. چون کلا بچه منطقی میشه. ضمن اینکه باید جدی باشی. مثلا بگو یه بار دیگه سوار شو وقتی اومدی پایین میریم خونه یه بار دیگه میایم.

آبگینه یکشنبه 7 آذر 1395 ساعت 10:29 http://abginehman.blogfa.com

ماشاالله چقد خوردنیه این آدم آهنی
والا من هیچ تجربه ای ندارم نسیم جان. قراره از تجربیات شما استفاده کنم ان شاالله
چه خوب دخترخاله ات کار رو شروع کرد

صبا شنبه 6 آذر 1395 ساعت 18:44 http://atrebeheshti.blogsky.com

راستش یادم نمیاد مهدیار توی این سن برای از پارک برگشتن مشکلی داشته
همیشه هم تا بالای سرسره من یا باباش همراهش میرفتیم و اون یکیمون پایین سرسره میگرفتش
به نظرم اگه لجبازیش مربوط به شرایط خطرناکیه اون شرایط رو ازش دور کن حتی اگه پارک رفتن باشه، نویان هنوز کوچیکه برای لذت تمام و کمال بردن از اسباب بازیهای پارک و کنجکاویش معطوف به یه چیز میشه که اونم پله است که نظرش رو جلب میکنه انشاالله بزرگتر که شد با وسایل پارک آشنا میشه و لذت میبره، به نظرم الان توی سن نوپایی نیازی به پارک رفتن مداوم نداره اصلا
یه چیز دیگه توی این سرما و آلودگی هوا من مهدیارو کمتر بیرون میبردم و بعد توی بهار و تابستان جبران میکردم براش اینطوری خیالم راحتتر بود و البته بهانه شو هم نمیگرفت و نمیگیره!

ممنون صبا جون بابت راهنماییت. راستش منم همین تصمیم رو گرفتم که نبرمش! الان که هوا هم دیگه خیلی سرد شده و کلا منتفیه. مگه ببرم قصر بادی که محیط بسته و گرمه. کلا به نظرم نویان خیلی لجبازه!!!! انگار ذاتیه و تو این زمینه به باباش رفته!!!! نه فقط پارک برای هرچیزی لج میکنه! مثلا میگه برم رو میز و راه برم! تا وقتی هیچی نگیم خب مشکلی نیست ولی وقتی مانع بشیم چنان گریه میکنه انگار یکی خوب کتکش زده نمیشه هیچی هم نگفت! ماشاا وزنش زیاد شده میترسم خدای نکرده شیشه میز بشکنه! خلاصه یه جورایی درمونده شدم دیروز تو مطالعاتم به اینجا رسیدم که وقتی گریه میکنه هیچ اهمیتی ندین انگار اصلا نمیبینینش! منو مهدی هم دیشب همین کارو انجام دادیم نتیجه اش جالب بود کمتر گریه میکرد!جالب تر برای من اینه که این مدل لجبازیا میگن برای سن بالای سه ساله ولی این وروجک یک سال و سه ماهه از حالا لجبازی میکنه!!!!!

الهه شنبه 6 آذر 1395 ساعت 15:01 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی کاپشن هم مبارک باشه ان شاءالله اجی پله خوبه اما نه انقدر که نویان بالا پایینش کنه اجی خودمم از پله خیلی میترسم اجی دست خودمم نیست واقعا اجی ان شاءالله درست میشه اجی

http://www.momtaznews.com/راهکارهای-کلیدی-برائ-مقابله-با-لجبازی/

اجی این لینک رو از نت پیدا کردم شاید با خوندن این مطلب تونستی با لجبازی نویان کنار بیای اجی

ممنون عزیزم

غریبانه شنبه 6 آذر 1395 ساعت 14:35

نمیدونم ..
تجربشو نداشتم
معمولا بچه هایی که دیدم و بردمشون پارک به حرفم گوش دادن و گریه نکردن موقع برگشت ...البته اونا دو سال بیشتر داشتند...
شاید چون هنوز خیلی بچست اینجوریه

آره نویان هنوز خیلی کوچیکه و استقلال طلب!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد