قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

بهار بهار چه اسم آشنایی!


بهار منم

که با هربار دیدنت

شکوفه میزنم...



ناتانائیل!ای کاش عظمت در نگاه تو باشد، نه در آنچه بدان می نگری!

ناتانائیل!بدبختی هرکسی از آن است که همیشه اوست که می نگرد و آنچه را که می نگرد، از آن خود می داند. اهمیت هر چیز، نه به خاطر ما، که به خاطر خود اوست. ای کاش نگاه تو همان باشد که به آن می نگری.

ناتانائیل! در کنار آنچه شبیه توست نمان، هرگز نمان!

همین که پیرامونت رنگ تو را به خود گرفت، یا تو به آن رنگ شدی، دیگر سودی برایت نخواهد داشت، باید آن را ترک بگویی...

"مائده های زمینی-آندره ژید"




من از سلاله ی درختانم

تنفس هوای مرده ملولم می کند

پرنده ای که مرده بود به من پند داد

که پرواز را به خاطر بسپارم...

"فروغ فرخزاد"



هفته ای که گذشت خیلی اوضاع روحی خوبی نداشتم!!! اینکه دقیقا چرا حالم اینجوری بود رو نمیدونم!!! شاید دلنگرانی برای نویان و یا بداخلاقی های نویان با من! یا خستگی! یا فشار کاری من و مهدی! شایدم به فیزیولوژیک بدنم برمیگشت ولی هرچی بود حال خوبی نبود!!! دلم میخواست مدام گریه کنم!!! از زمین و زمان دلم گرفته بود و ...

اما اومدن "شراره" جانم، حالمو زیرورو کرد. کلی خندیدم و کلی انرژی گرفتم. ممنون که اینقدر خوبی آجی کوچیکه نازنینم.

مامان و بابا با دوستاشون قصرشیرین بودن و شراره از اصفهان مستقیم اومد خونه ما. جمعه 30 فروردین 1398 هم همه رو نهار دعوت کردم خونمون. فکر نمیکردم حال و حوصله مهمونی دادن رو داشته باشم ولی خدا رو شکر خود مهمونی روبراهم کرد.

طبیعت هم که همیشه حالمو خوب میکرده. این عکس ها مربوط به یکشنبه اول اردیبهشت 1398 و باغ زیبای بابا و اسب های اصطبل کنار باغه و من بینهایت خوشحالم که هنوز اینقدر حالم خوب هست که بهار سرمستم کنه...



فشار منفی گوش نویان همچنان به قوت خود باقیه!!!! دو هفته پیش دکتر انتظاری (متخصص گوش و حلق و بینی) هم دیدش و دوباره دارو و ...

من و مهدی که امیدی نداریم این سری داروها هم تاثیری داشته باشه و تقریبا به جراحی فکر میکنیم!!!حالا  امروز قراره دوباره دکتر ببینتش. خدایا به امید خودت...

بعد نوشت1:دوباره دکتر و تیمپانوگرام و نوار گوش. ایندفعه رفتیم پیش شنوایی سنجی که دکتر انتظاری معرفی کرده بود، آقای اسفندیاری تو درمانگاه مهدیه. خیلی شلوغ بود. روز اول که بهمون نوبت ندادن، دیروز (3اردیبهشت 98) هم کلی طول کشید تا نوبتمون شد. ولی شنوایی سنج دقیق و با حوصله ای بود. وقتی سن نویان رو گفتیم گفت بعید میدونم برای نوار گوش همکاری کنه!ولی نویان مثل همیشه عالی بود و کلی آقای اسفندیاری رو شگفت زده کرد. اونم گفت دقتش عالیه. هنوز گوشش فشار منفی رو داشت، نه تنها گوش چپ که گوش راستم که قبلا اوکی بود فشار منفی داشت!ولی نظر آقای اسفندیاری این بود که رو شنواییش تاثیر نداشته و با گرم شدن هوا فشار منفی گوششم بهتر میشه!پیش دکتر انتظاری هم رفتیم و نظر اونم این بود فعلا عمل نیاز نیست!و من و مهدی  رو که خودمونو برای عمل آماده کرده بودیم، ذوق زده کرد. جوابارو برای هدا هم فرستادیم و اونم گفت بهتره عجله نکنیم.البته نظر نهایی روهم گذاشتیم دکتر همدان بده. هدا جون قراره زحمت نشون دادن بهش  رو بکشه. خلاصه که این گوش هی شل کن سفت کن در میاره!!!! حالا که ما خودمونو برای عمل آماده کرده بودیم،میگن فعلا صبر کنین. بازم خدایا شکرتتتتتت

بعد نوشت 2:دکتر متخصص همدان هم نظرش این بود که فعلا صبر کنیم و ما صبر می نماییم!!!



نظرات 9 + ارسال نظر
مادر بالفعل شنبه 21 اردیبهشت 1398 ساعت 21:06

سلام این دودلی و پادرهوایی خیلی سخته
ایشالا نویان کوچولو خوب بشه به حق این شب ها

ممنون عزیزم برامون دعا کن

Marzi سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 15:44 http://rozegaremarzi.blogsky.com

سلام نسیم جون.
اون حالی که گفتی خسته و بی حوصله ای و دلت گریه میخواست رو من چند ساله دارم!! البته خیلی شدتش بیشتر از حال توئه.
مقطعی یکم خوب میشم باز دوباره برمیگرده.
می بینی چه حال و روز مزخرفیه. الآن بالای ۶ ماهه که مدام این حس ها رو دارم. خستگی ناامیدی دلهره گریه و ...
باز خداروشکر خواهرت دلیلی شد برای خندوندنت و جواب دکترا دلیل بهتری شدن برای خوب شدنت. الهی بلا از نویان دور باشه و با کمترین ادیت و نگرانی این مشکل واسه همیشه حل بشه.
امیدوارم حال شما هم عالی و خوب بشه.

من که از خودم ناامیدم. چون واسه هر اتفاقی نگران و درمانده بودم بدترش واسم پیش اومد جز یه مورد که فکر کردن بهش حالمو کمی خوب میکنه. اونم اینکه عمل مادرم موفقیت امیز بود و الان خداروشکر میتونه راه بره و کارهاشو خودش انجام بده. فقط کارهای خونه است که بابا زحمتشو میکشه. گرچه خود بابام هم بارها ما رو تا مرز سکته برد . همین چند روز پیش چنان حالش بد شد که من هنوز می بینمش کلی اشک میریزم. پریروز رفتم پیشش هزار بار بوسش کردم و قربون صدقه اش رفتم. بدش میاد بغلش کنم گفتم تو رو خدا بذار بغلت کنم یه دل سیر.
اونوقت آروم شدم.
آدمی تا زنده است ، تا وقتی که اینقدر حس دلبستگی وجود داره بین خودش و دیگران همیشه دلیلی برای نگرانی داره.
باز خداروشکر من بچه ندارم وگرنه دائما در عداب بودم. هرچند الآنم از نبودش در عذابم اونم چه عذابی!

براتون آرزوی سلامتی و شادی همیشگی دارم.

عززززیزم خدا رو شکر که عمل مامانت عالی بوده خدا به بابات هم سلامتی بده و بلا ازش دور باشه. خیلی حال مزخرفیه مرضی خیلییی

مشاور بیمه ای شما پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 18:05

BimehIran09155030382@

باران چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 14:20

سلام عزیزم یه سوال دارم
اگه گوشش همینجوری فشار منفی داشته باشه چی میشه ؟
میدونی میخوام چی بگم میخوام بگم اگه چیز اذیت کنی نیست این قدر به خودتون وبچه سخت نگیرید من دیدم مواردی رو که به مرور زمان خودش برطرف شده
اما اگه مشکل جدی خدای نکرده ممکنه پیش بیاد با صبر وحوصله دنبالش برید نه با استرس

سلام عزیزم در دراز مدت ممکنه رو شنوایی و پرده گوشش اثر منفی داشته باشه. نمیشه بی خیالش شد متاسفانه. البته الان به لولی رسیده که دکترا گفتن صبر کنین شاید خودش برطرف شه. دعا کنین که ختم به خیر شه.

الهه یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 23:06

نسیم جان سلام
نمی دونم حرفی که می زنم رو می پذیری یا نه، اما لطفا فقط روش فکر کن.
عزیزم کمی ریلکس کنید. سعی کن فقط به روزهایی که فرزندت صحیح و سلامت هست فکر کنی و از این بابت خدا رو سپاسگزار باش. استرس و نگرانی شما کاملا به نویان منتقل میشه، ارتباط مادر و فرزندی همچنان با بریده شدن بند ناف برقرار و پابرجاست. پس با آرامش خودت آرامش رو به نویان عزیز منتقل کن.
امیدوارم بتونی حرفم را باور کنی، بهش عمل کنی، و در این صورت معجزه را خواهی دید. برای شما فرزند عزیزت آروزی سلامتی و بهبودی دارم.

حرفت رو کاملا قبول دارم. متاسفانه من آدم استرسی ای هستم و مدام سعی میکنم ریلکس باشم و آرامش داشته باشم ولی چندان موفق نیستم!حرفت رو آویزه گوشم میکنم و سعی میکنم با انرژی مثبت راه زندگیمونو عوض کنم. دعا کن برام

نگار پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1398 ساعت 23:00

سلام قبلا هم براتون نوشتم پسر منم دو سال درگیر همین کارا بود یکی میگفت برو زمستون بیا اون یکی میگفت برو تابستون بیا بچه هم روز به روز بی قرار تر بد خلق بد غذا گاهی سه چهار روز فقط داشت نق
میزد دیگه این آخریا یه دکتر بهمون گفت اگر اکسیژن به بقیه اندامها نرسه باعث بیماری میشه زیر چشماش هم کمی کبود شده بود شبا خر و پف میکرد و گفتند روی مغزش اثر میزاره اینم بگم هشتاد درصد از پزشکان با عمل لوزه سوم مخالف هستن ولی من خیلی خوشحالم که این عمل را انجام دادم بچم راحت شد دیگه از سرما خوردگی و گوش درد خبری نیست هر دو سه چهار روزی اذیت شدیم اما خوب بود و اصلا پشیمون ننیستم

برای نویان اصلا تشخیص لوزه ندادن عزیزم. نویان گوشش فشار منفی داره. مام خسته شدیم و کاملا مصمم بودیم کهVT براش بذاریم ولی هر سه متخصص گفتن فعلا نیازی نیست و باید صبر کرد. ممنون از همراهی و دلسوزیتون.

ماری چهارشنبه 4 اردیبهشت 1398 ساعت 07:10 http://maral-memories.blogfa.com/

ایشالله که نویان بهتر بشه . حال تو هم همینطور . زندگی همینه دیگه . باید قبل از اینکه بپریم تو این دنیا از یکی تعهدی چیزی میگرفتیم که میریم به شرطی که آسون بگذره !!
باز خدا رو هزار مرتبه شکر که چیزی نیست که راه حلی نداشته باشه . هرچند امیدوارم به عمل و این چیزا نرسه

واقعاااااا!!!! ممنون عزیزم فعلا گفتن عمل نیاز نیست خدا رو شکر

شقایق سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1398 ساعت 01:47

پسر منم تمام زمستونشو با گوش درد و و سه بار چکاپ گوشو و هر سه بار فشار منفی گذروند دکتر شنوایی سنجی گفتن بزارین بعد عید و اینکه هوا گرمتر بشه بیارین و ما هم همینکارو کردیم و خدارو شکر هر دو گوش نرمال شدن و مشخص شد بخاطر هوای سرد و الرژی داشتن گوشش فشار منفی نشون می داد.شما هم بعد از گرمتر شدن هوای شهرتون ببرین چکاپ انشالله که نرمال شده باشه

ااااا چه خووووب. خدا رو شکر. ایشالا که مشکل نویانم حل بشه

الهه دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 ساعت 15:55

سلام اجی خوبی خداروشکر که بهتری و خداروشکر که بهت خوش گذشته ان شاءالله در مورد جراحی پسرت هم هر چی خیره همون بشه اجی توکلت به خدا باشه

ممنون عزیزم برامون دعا کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد