قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

سفر نطلبیده!

(برف بازی- گردنه اسدآباد)

خیلی دودل بودیم بالاخره واکسن آنفولانزا بزنیم یا نه! دکتر نویان و هدا تاکید به زدنش داشتن و خیلیام میگفتن الان وقت مناسبی نیست! اپیدمی در اوج خودشه و واکسن بدن بچه رو ضعیف میکنه تا ایمنی هم حداقل دو هفته زمان میبره و ... ترس از سندروم گیلن باره هم داشتم. خلاصه شک داشت دیوونم میکرد. مهدی ظاهرا از من مصمم تر بود. بالاخره چهارشنبه 13 آذر 98 مرخصی گرفتم و راهی همدان شدیم. ظهر خونه شهناز بودیم. باران (دختر خواهرزاده مهدی) هم مهد نمیره و اونجا بود. نویان و باران حسااااااابی با هم خندیدن و خوش گذروندن. خیلییییی بیشتر و بهتر از دفعات قبل.

بالاخره هدا هم اومد و وقت زدن واکسن شد. کلمات نمیتونن حالمو شرح بدن. قبلا با نویان صحبت کرده بودم و میدونست یه مریضی بد اومده که بهتره مهد نره و  واکسن بزنه. اولش چندباری گفت نه نمیزنم ولی بالاخره راضی شد. پسرم موقع تزریق خم به ابرو نیاورد!!! اینقدر مغروره که حتی وقتی دردش اومده بود میخندید!!! با اینکه من همیشه بهش میگم اگه دردت اومد گریه کن!!!

زدن واکسن که تموم شد یه نفس راحتی کشیدم!!! انگار که باری از دوشم برداشته شده بود!!! شرایط تغییری نکرده بود ولی از بین رفتن دودلی خیلی نعمت بزرگی برام بود. دیگه سپردمش به خدا.

البته مرحله دوم تزریق،  28 روز دیگه است که فعلا واکسنشم نداریم!!!

قرارمون این بود که واکسنو بزنیم و برگردیم کرمانشاه. مهدی پنجشنبه کلاس داشت و گفت باید حتما برگردیم!!! منم دیدم خیلی مصممه وسیله جمع نکردم. حالا از همدانیا اصرار که بمونین!!! همون شب هم تولد مهدی بود. مهدی هم گفت چی کار کنیم و منم موافق موندن بودم. شب تولدش رو کنار عزیزاش میگذروند. خلاصه نه مسواک آورده بودم نه لباس راحتی نه هیچیییی ولی موندگار شدیم!!! به مهدی (شوهر خواهرزاده مهدی) سپردم کیک بخره و جشن تولد 35 سالگی مهدی رو کنار خواهرا و خواهرزاده هاش جشن گرفتیم و شب خوبی بود.

نویان اینقدر مشغول بازی با باران بود که نه خوب غذا خورد و نه ظهر خوابید! ساعت 9 دیگه کله پا شد.

موقع فوت کردن شمع، نویان خواب بود و چقدر جای خالیش دل منو مهدی رو چنگ میزد!!! انگار دیگه بدون نویان هیچی بهمون نمیچسبه!!! باران بغل مهدی نشست و شمعو فوت کرد و کلی برای مهدی تولدت مبارک خوند. یهو به دلم افتاد به نویان سر بزنم. رفتم دیدم بچم گیج خوابه ولی نشسته!!! سر و صدا بیدارش کرده بود. بغلش کردم و آوردمش تو جشن. بداخلاق و خوابالو بود ولی همون حضوراخموش هم عالیییی بود.

خدا رو شکر بدن نویان به واکسن آنفولانزا واکنشی نداشت. نه تب کرد نه هیچی. مهدی به نویان قول داده بود بعد از واکسنش براش جایزه بخره و این ست هالک جایزه واکسنشه. با اینکه اصلااااا کارتون و فیلم شمشیربازی و ... نمیبینه ولی خیلییی دلش شمشیر میخواست(یه قسمت مرد عنکبوتی و هالک و بت من و ... ندیده. کارتون هایی که میبینه روزی نیم ساعت پت و مت و بامزی و موش و گربه و این تیپ کارتوناست ولی چنان تو مهد تحت تاثیر این شخصیتا قرار گرفته که بیا و ببین! گروه همسالان چه تاثیری داره باورنکردنیه!!! تو مهد هم فهمیده بود شمشیر و تفنگ چیه!!!) ما هم بالاخره براش خریدیم! 

پنجشنبه نهار مهمون هدا بودیم. از صبح پنجشنبه صدای من به شدت گرفت و دوباره لارنژیت شدم اونم از نوع حادش!!! مهدی میگفت شب تولد، زیاد سروصدا کردی!!! ولی همه میگفتن بابا کاری نکردی که!!! از بعد از مریضی سختی که پارسال گرفتم، هر چند ماه یکبار سایلنت میشم!!!کوچکترین فشاری حنجره مو اذیت میکنه! هدا میگه تارهای صوتیت حساس شده و بهتره گفتاردرمانی کنی!!! البته بگم که تن صدای من واقعا بالاست ولی یکساله که هر چند وقت یه بار سایلنت میشم!!!! قبلا ازین مشکلا نداشتم!!! الان که مینویسم دو روزیه که کلا صدا ندارم و فقط تصویرم!!! کلی دارو و بخور سرد و ... گرفتم ولی بی فایده است و باید دوره طولانیش (دو تا سه هفته) سپری بشه

پنجشنبه شام، همه مهمون مهناز (خواهر مهدی) بودیم. جمعه صبح هم راهی کرمانشاه شدیم. تو ماشین اصلا حالم خوب نبود. مفاصلم درد میکرد و کوفته و کلافه بودم. ترسیدم نکنه مریض شده باشم ولی یکم که استراحت کردم بهتر شدم. انگار ماله کم خوابی بود. فقط صدام قطع شده که امیدوارم هرچه زودتر رفع بشه. بی صدایی خیلی خیلی سخته مخصوصا با یه بچه کوچیک!!!!


نظرات 8 + ارسال نظر
الهه سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 12:59 https://daromarket.com/products/346

خداروشکر اجی ان شاءالله که خوب میشی اجی

ممنون گلم

الهه سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 10:27 https://daromarket.com/products/346

اجی لینک شربت رو تو ادرس وب سایت گذاشتم رو اسمم کلیک کنی لینک باز میشه اجی منتها یه لینکم دیدم لارنژیت رو ننوشته بود اجی ولی این لینک نوشته و تو شربت هم خودم دیدم نوشته

ممنون عزیزم

الهه سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 10:22

سلام اجی خوبی چی بگم اجی دکتر نداده بهت میدونم اجی ولی تو نت هم بزنی تو موارد مصرف این شربت این مریضی تو هم نوشته اجی به نظرم یه دونه بخر از این شربت ها اجی شاید بهتر شدی اجی توروخدا ببخش اجی به این شربته گیر دادم همم زیاد نظر میدم وقتت گرفته میشه اجی

این چه حرفیه میزنی عزیزی. امروز خدا رو شکر خیلی بهترم

ماری سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 08:56

به به سفر نطلبیده !
خوش به حالت که خوش گذشته . ما خیلی وقته مسافرت نرفتیم ...
والا با بچه ی کوچیک همه چی سخته . بی صدایی ، سر درد ، سرماخوردگی ، حساسیت ، حتی خستگی ...
فکر کن هیچ چیزیت هم نباشه و فقط خسته باشی با یه بچه ی کوچیک تنها تو خونه . چیکار میتونی بکنی !!؟؟

دقیقاااا

الهه دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 22:21

اهان اجی ان شاءالله که خوب میشی اجی اخه تو شربت اسم مریضیت بود فکر کردم واسه مریضیتم هست

اااا به دکتره گفتم گفت نیازی نیست

الهه دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 19:53

سلام اجی خوبی بهتری اجی دکتر رفتی شربتو گفتی بهش کاشکی بهت داده باشه و شرمنده ات نشده باشم اجی

سلام عزیزم دکتر رفتم مشکل تارهای صوتی و حنجره مه. به دارویی که گفتی نیاز نداشتم. ممنون عزیزم

الهه یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 07:03

سلام اجی خوبی راستی اجی شربت رو موقعی بخور که خونه ای یا سرکار نیستی و رانندگی نمیکنی اخه میخوابونه اجی ولی شربت خیلی خوبیه اجی

ممنون آجی مهربون

الهه شنبه 16 آذر 1398 ساعت 14:34

سلام اجی خوبی خداروشکر که بدن نویان واکنشی نشون نداده به واکسن ان شاءالله که همین یه دکنه واکسن بدنشو کلی ایمن کنه و نیازی نباشه به واکسن دوم اجی ان شاءالله خودت هم زود خوب میشی اجی من یه شربت میخورم محض احتیاط یه وقت سرف نکنم میدونم خودسر میخورم ولی گیاهیه و هیچ عوارضی نداره البته مامانم میگه فقط میخوابونه اخه این شربت مال مامانمه خودش مریض شده بود خوب شد و من استفاده میکنم اجی اسم شربت هم کالیک هست اجی روش نوشته واسه تب و سرفه و انفولانزا و گلودرد و لارنژیت و برونژیت هست اجی ببین اگه دکترت اجازه میده مصرف کن اجی

ممنون عزیزم تو سن نویان که تا حالا واکسن نزده حتما باید دوتا زده شه. فردا وقت دکتر دارم حتما بهش میگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد