قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

و بالاخره برففففف

برف

کلامی

که فقط

بر زبان سکوت جاری می شود

سفیدخوانی آسمان است

در فصل آخر سالنامه بی برگ...

یه روز خوب، یه برف بازی خوبتر.

1398/11/03

تو شب ساکت و برفی

ته کوچه تک و تنهاست

با تموم انتظارش

چشم به راه صبح فرداست

به سپیدی خیره مونده

با دوتا چشم زغالیش

میخواد آسمون بخنده

توی فردای خیالیش

رو تن ساکت و سردش

دونه های برف میشینه

اگه آدمک بخوابه

خواب خورشیدو میبینه

عشق خورشید توی قلبش

داره آشیون میسازه

نمیدونه پای این عشق

باید عمرشو ببازه!

نمیدونه چتر آفتاب

هستیشو ازش میگیره

گم میشه تو دست خورشید

توی تنهایی میمیره

صبح فردا ته کوچه

ساکت و سرده و خالی

اونطرف تر روی برفا

مونده چشمای زغالی...

بالاخره بارید. نه اونقدر که تو شهر بشینه. سمت ما که ننشست. یکم تو کسرا و سراب نشسته بود. ولی خب در حدی بود که بتونیم خارج از شهر حسابی برف بازی کنیم. آدم برفی بسازیم و غصه های این مدت رو با انرژی مثبت برف معاوضه کنیم. خدایا شکرت

27 دی تولد شبنم جانم بود. جمعه بود و روز تعطیل ولی دیدیم خبری از سعید و تولد گرفتن نشد! گفتیم خب حتما موقعیتش نبوده تا اینکه ساعت ده شب سعید زنگ زد و گفت برای شبنم کیک گرفتم میاین تولد براش بگیریم؟!!! دیروقت بود. تا حاضر میشدیم تا میرفتیم و ... خیلی دیر میشد!!! ولی دلمون نیومد نه بگیم و بیشتر از شبنم خودمون سورپرایز شدیم خخخخخخ

ولی خب واقعا شب خوبی بود و خیلی بهمون خوش گذشت. شبنم به بچه ها اجازه داد که به کیک ناخونک بزنن. ناخونک زدن همان و رسما کیک رو این دوتا وروجک با چنگ خوردن همان
شبنم عزیزم امید که آرزوهات برات خاطره شن. تولدت مبارک.
یه ویروس جدید!!! دوشنبه سی ام دی 1398 بود که نویان موقع خوردن غذا گفت زیر گلوش درد میکنه!!! نگاه کردم و دیدم زیر فکش یکم ورم داره و زیر دست حس میشه!! خیلی نگران شدیم. سریع با هدا صحبت کردیم که بعد از شنیدن شرح حال و فرستادن عکس گفت احتمالا غدد لنفاویه و پیش متخصص اطفال ببرین. سه شنبه 1 بهمن 98 بردیمش پیش دکترش و اونم گفت ویروسه و زده به غدد لنفاویش. فقط یه شربت سرماخوردگی و استامینوفن داد. گفت اگه درد نداشت استا هم نمیخواد. اگه تا دو هفته خوب نشد آنتی بیوتیک بدین و اگه با آنتی بیوتیک هم خوب نشد دوباره مراجعه کنین!!! پناه بر خدا. امیدوارم به مصرف آنتی بیوتیک هم نکشه...
این روزها اوضاع کاریم اصلا خوب نیست. شیفت و اعصاب خوردی هایی که برام درست کردن، خیلی اذیتم میکرد. خودم رو به فاز پذیرش بردم. امیدوارم بتونم حالمو بهتر کنم.
یه خبر خوب هم بدم که بالاخره کد استخدامی مهدی چهارشنبه 2 بهمن 1398 اومد و اگه مشکلی پیش نیاد و با استعفاش موافقت بشه، مهدی هیات علمی دانشگاه سراسری میشه و از دست رفت و آمد و جاده هم راحت میشیم.برای استعفا از دانشگاه آزاد، پول نیاز داریم که با احتساب وام و ... هم که گرفتیم، پول نسبتا زیادی میشه. مجبور شدیم ال نوده رو بفروشیم.من کلا به داشته هام خیلی دل می بندم. وقتی قراره برن دلم میگیره. چه سفرها که باهاش نرفتیم. خیلی ماشین خوبی بود. این دو سه هفته هم که دو ماشینه شده بودیم، ال نوده دست من بود و کلی باهاش حال کردم. ایشالا که هر کی خریدتش مثل ما خاطرات خوبی باهاش بسازه...




نظرات 1 + ارسال نظر
الهه جمعه 4 بهمن 1398 ساعت 11:04 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خداروشکر که بهتون خوش گذشته اجی ان شاءالله که نویان جان هم خوب میشه و همه چی هم درست میشه اجی

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد