قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

روزهای انتظار

امروز حال و هوای دلم خیلی عجیبه! آسمون  ابری و بادیه و نم نم بارون و بوی خاک رسما پاییز رو مهمون دلمون میکنه.  امسال زودتر از سال های اخیر،هوا سرد و پاییزی شده.  نمیدونم چرا این عطر و هوا اینقدر حال و هوای روزهای انتظار رو برام تداعی میکنه! هوا درست مثل روزهای اول آبان 93.روزهایی که حاضر بودم تموم دارو ندارم رو بدم و جوونه ای از ما رو تو وجودم  حس کنم. همون روزهایی که وقتی بی حوصله و منتظر، نت رو جستجو میکردم به وبلاگ دوست های منتظرم رسیدم و تصمیم گرفتم این وبلاگ رو بسازم تا اون روزهای سخت رو با نوشتن کمی راحت تر کنم. بنویسم و درددل کنم و سبک شم. شاید چون پایان شیرینی برای من داشت، امروز  یادآوریش برام شیرینه. همیشه حس میکنم خدا اون روزها منتظرم گذاشت، تا امروز با بند بند وجوم شاکرش باشم. امروز حال و هوای دلم عجیبه خیلی عجیب. جالبه که اون روزهام نزدیک عزاداری محرم بود و هوا همین طور پاییزی، دقیقا هفتم آبان 1393. خدایا به همین روزهای محرم که در پیشه قسمت میدم که هیچ زنی رو با فرزند امتحان نکن. دامن همه منتظرا رو سبز کن (مخصوصا سمیرا و مرضیه عزیزم) و هدیه های آسمونی و  امید مادرا رو براشون حفظ کن. خدای خوبم شکرت که یادآوری روزهای انتظار هم خوشحالم میکنه، شکرت...

بعد نوشت 1:به خاطر کاری که پیش اومده بود، کمی دیرتر از هر روز اداره رو ترک کردم.  در ورودی رو که باز کردم،  صداش به گوشم رسید! چشم گردوندم و دیدم پایین پله ها کنار بابام منتظر من نشسته! با دیدنم ذوق کرد و به سمتم اومد.انگار اون هم امروز حال و هوای عجیبی داشته! بغلش کردم و بوسیدمش.  زیر گلوشو بوییدم و از عطر کودکم مست شدم... 

بعد نوشت 2: امروز دلم برای خیلیا تنگ شد!  خیلی از دوستای وبلاگ نویسم که بعد انهدام بلاگفا دیگه وبلاگ نساختن و ننوشتن! این روزا چند تاییشون رو تو اینستا پیدا کردم ولی اینستاگرام کجا و حال و هوای اون روزا کجا!هرجا که هستن شاد و سلامت باشن و اگه منتظرن خدا نعمت فرزند رو برشون تموم کنه و اگه مادرن خدا کوچولوشونو براشون شاد و سلامت نگه داره.  امروز دلم خیلی خیلی تنگه خاطره هامه!