قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

شوق نوروز


اسفند آمد...
و در جیب هایش...
بوی بهار بود...
و کمی غم... از گذر ناگزیر عمـــر...
در جیب جلیقه اش،حبه قند هایی بود تا کام سال کهنه را شیرین کند...
که نگیرد دلش...از رفتن که سهم همه است.... آدم ها...ماه ها... سال ها...
در جیب کتش کمی شادی بود...
کمی امید...کمی عشق...
آجیل مخلوط هر سال...
اسفند آمد و بر لبانش لبخند‌ گنگی بود...
طفلکی این اسفند را همه بی محلی میکنند...
آنقدر دلش میگیرد که نگـــو...
اما نجابتی ذاتی دارد...
به رویش نمیاورد و فقط لبخنــد میزند و متواضعانه سفره هفت سین میچیند...! (فاطمه_صابری_نیا )

من عاشق اسفندم. عاشق حال و هوای اسفند که نوید دهنده تحوله. عاشق تنگ های ماهی قرمز، عاشق سبزه های تازه جوونه زده، شور و شوق خرید و خیابون های شلوغ، صدای تق تق و گاهی گرومب ترقه های چهارشنبه سوری، اضطراب نرسیدن به کارهای خونه تکونی و حتی خستگی های روزهای آخر اسفند! همیشه انتظار اسفند، برام شیرین تر از نوروز بوده و هست. همیشه شوق تغییر بسیار دلپذیرتر از خود تغییره. عطر نوروز رو حتی از ابتدایی ترین روزهای اسفند میشه استشمام کرد. عجب ماه عجیبیه این اسفند، لبریز از حس زندگی.
اسفندتون سرشار از هیجانات دل انگیز نوروزی...