قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

خدانگهدار عینک طبی


خیلی وقت بود که تو فکر عمل کردن چشم و برداشتن عینکم بودم. دکتر های کرمانشاه بهم گفتن شمارت کمه و عمل نکن. مهدی هم اصلا راضی نبود کرمانشاه عمل کنم و میگفت حتما بریم کلینیک نور تهران. خواهر شوهرم هم کلی برام پرس و جو کرد و در نهایت گفت دکتر علیرضا فهیم رو معرفی کردن. خیلی یهویی شد. تا 3.5 میلیون هزینه عمل رو بیمه تکمیلی هیات علمی ها میداد.هزینه فمتو لیزیک با دارو و هزینه های قبل از عمل،6 میلیونی میشد.مهدی یه روز گفت ممکنه بیمه تکمیلی دیگه تمدید نشه و ما تصمیم گرفتیم حتما دنبالش بریم. خدا رو شکر کلینیک نور هم خیلی زود و راحت بهم وقت داد.پنجشنبه 22 شهریور 1397 ساعت 8 صبح بهم نوبت ویزیت داد. ما هم چهارشنبه ظهر از کرمانشاه حرکت کردیم. مامان هم به اصرار خودش باهامون اومد و خدا خیرش بده خیلی کمک بود و نویان رو نگه میداشت. پنجشنبه صبح رفتم مطب دکتر فهیم و ویزیت شدم. مطبش با مطب دکتر هاشمی (وزیر بهداشت) یه جا بود و چقدر همه چی دقیق و مرتب بود.عکس چشم هم کلینیک نور گرفتم. کلینیک هم عالی بود و برای هیچ چیز معطل نشدم. دکتر گفت میتونم همPRK و هم فمتولیزیک انجام بدم که به خاطر نداشتن دوران نقاهت و بچه کوچیک و  ... من فمتو رو انتخاب کردم و وقت عمل من شد یکشنبه 25 شهریور 1397.



مامان اینا دوشنبه برنامه شمال رفتن داشتن و اگه مامان میخواست با من بمونه برنامه شون کنسل میشد. من خیلی بهش اصرار کردم که برگرده ولی خودش طاقتش نگرفت و گفت یکشنبه بعد از عملت اگه خوب بودی برمیگردم کرمانشاه. این روزهایی که تهران بودیم به دید و بازدید اقوام گذشت و خیلی خوب بود.خونه خاله سوری که رفتیم مامان اونجا موند و دیگه خونه خواهرشوهرم برنگشت.



نویان برای اولین بار سوار مترو شد. چقدر بچه‌های این نسل ریزبینن!میگفت مامان این قطاره دوطرفه است، دوتا راننده داره!تهران برای پسر عاشق موتور من خیلی جذاب بود و تقریبا تمام موتورهای پارک شده رو سوار میشد و میگفت ازم عکس بگیر خخخخ

برای اولین بار هم سوار چرخ و فلک های دوران بچگی ما شد و کلی ذوق کرد. همون چرخ و فلک های دوره گرد که برای من یه دنیا خاطره بود.



حسابی با عمه مهناز و محمد علی جور شده بود و صبح که از خواب بیدار میشد اولین کارش بیدار کردن محمدعلی بود. میرفت خودشو مینداخت روش و بیدارش میکرد. 

شنبه عصر من و مهدی و نویان رفتیم پارک ژوراسیک. خیلی پارک جالبی بود و حسابی به همه مون خوش گذشت. حیوونا و دایناسورهای متحرک. بازی با بیل مکانیکی که نویان عاشقشه. خلاصه خیلی خوب بود و دیدنش رو به شدت بهتون توصیه میکنم.

آخرین شب زندگی با عینک خونه دخترخالم دعوت بودیم و چون 5 صبح باید میرفتم بیمارستان و یوسف آباد بهش نزدیک بود، قرار شد شب خونه دختر خالم بخوابیم.به سفارش دکتر از پنجشنبه چشمم رو آرایش نکردم و روزی دوبار با شامپو بچه میشستم. روز قبل از عمل هم رفتم حموم ولی یادم رفت شامپو بچمو بیارم خونه دختر خالم. عجب شبی بود!!!خواب با چشمام قهر کرده بود. همش میگفتم کاش زودتر صبح بشه. در کل یک ساعتم نخوابیدم. بیدار شدم. آماده شدم و بعد از صبحونه قرص پروپانولم رو خوردم. شکیبا عزیزم(دختر دخترخالم)برام اسنپ گرفت و من و مهدی راهی بیمارستان شدیم. مثل همیشه همه چی مرتب بود. تعداد بیمارا زیاد بود و تو اتاق عمل کمی طول کشید تا نوبتم شد. قطره بی حسی رو برام ریختن و رفتم زیر دستگاه. دستگاهی که فلپ رو برش میداد کمی اذیت میکرد. البته به هیچ عنوان درد نداشتم. چشم چپ با گفتن عالی بود دکتر تموم شد. تو چشم راستم وقتی خواستن فلپ رو سرجاش بذارن، دکتر به رزیدنتش گفت بلند کن، قطره ضد خونریزی بریز و ...

عمل تموم شد. پلکم بسته شده بود و به هیچ صراطی مستقیم نبود!!!استرس گرفتم. حتی دکتر بعد از عمل به سختی معاینه کرد!!!چشمام باز نمیشد!!!انگار کور شده بودم و فقط من بودم که این اتفاق برام افتاده بود!!!البته گفتن طبیعیه ولی منو به شدت ترسوند. اومدم خونه دختر خالم. تلاشم برای باز کردن پلکام بی نتیجه بود. سعی کردم کمی بخوابم. یک ساعتی گذشت تا اون کابوس تموم شد و کم کم تونستم چشمامو باز کنم. رفتم خونه خواهرشوهرم و بالاخره درست و درمون خوابیدم. مامان که خیالش از من راحت شد با اتوبوس برگشت کرمانشاه که دوشنبه کاراشو بکنه و سه شنبه به سمت شمال حرکت کنن.ویزیت منم دوشنبه ساعت 2 بود و برنامه ما حرکت به سمت شمال، اول صبح سه شنبه بود.

عمل فمتو خیلی خیلی راحت تر از اونی بود که فکرشو میکردم. هیچ دردی نداشتم. یه روزی تو خونه عینک زدم و موبایل و تی وی رو کنار گذاشتم. اونم اذیت نبودم گفتن بزن زدم.دوشنبه با مهدی و نویان رفتم ویزیت. شماره چشم چپم صفر شده بود ولی چشم راستم هنوز 0.25 آستیگمات داشت که اپتومتریست گفت هنوز زوده و معلوم نیست. پرسنل به شدت مهربون و با احترام بودن. کلی با نویان حرف زد. نویان گفت میخوام مثل مامان چشممو عمل کنم، اونم نشوندش پشت دستگاه و بعد گفت بیا چشم تو هم عمل کردم. دکتر بعد از معاینه گفت چشمت خشکه و اشک مصنوعی رو هر دو ساعت بریز و اگه تهرانی دو هفته دیگه بیا تا تحویلت بدم. گفتم کرمانشاهم گفت نیازی نیست پس!!!

الان حدودا سه هفته ای از عملم گذشته. چشم چپم عالیه ولی چشم راستم هنوز تاری آستیگمات داره. اونم جهت دو ردیف آخرE ها رو میتونم تشخیص بدم ولی تاری داره. حالا تو فکرم برم تهران یا هنوز زوده!!!کرمانشاه پیش دکتر گروسی رفتم، بماند که خیلی برخوردا بد بود و کلا بهش زور داشت که من رفتم تهران، ولی گفت برای نتیجه گیری هنوز زوده!!!به سفارش همکار خواهرم دارم آناناس میخورم گرچه به نظرم بی ربطه. برام دعا کنین که زودتر داستان چشمم تموم شه