قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

اشک ها و لبخند ها


این روزها مثل برق و باد گذشت. زردی نویان منو مهدی رو حسابی بهم ریخته بود. اصلا حوصله نداشتیم. کارمون همش گریه بود و گریه. زردیش مقاوم تر از اونی بود که فکر میکردیم. دو روز اول خوب زیر دستگاه میموند. منم دوشبانه روز بود که روی هم، یک ساعت هم نخوابیده بودم. وقتی نویان زیر دستگاه بود همش نگاش میکردم. نکنه چشم بندش رو باز کنه، یاپوشکش رو!!! وروجکه شیطونه من اینقدر وول میخورد که چندبار پوشکش رو باز کرد! شب سوم دیگه بدنم کم آورد. تمام تنم سوزن سوزن شد و ضعف شدیدی داشتم. مامانم دیگه نذاشت بیدار بمونم و اون شب خودش جور نویان رو کشید. روز سوم دیگه نویان بی طاقت شده بود. تا چشم بندش رو میبستیم از خواب  بیدار میشد و بیتابی میکرد. نمیتونستیم بذاریمش زیر دستگاه! درمونده شده بودم. صبح و شب غصه میخوردم و اشک میریختم. جمعه شب سوم مهر رفتیم بیمارستان و آزمایش دادیم و زردیش از کف پا 10.9 شده بود. روحیه من داغووون بود. از کف پا 10.9 یعنی 12.9 از دست! دکتر اورژانس بیمارستان گفت دیگه دستگاه نمیخواد و خودش میاد پایین! ما دستگاه رو پس ندادیم ولی نتونستیم زیردستگاه هم نگهش داریم! عصبی شده بودم و با همه دعوا داشتم. انگار بقیه مقصر زردی نویان بودن! دکترش رو هم عوض کردیم و رفتیم پیش دکتر هما بابایی،متخصص اطفال و فوق تخصص نوزاد. شنبه ظهر دوباره رفتیم بیمارستان محمد کرمانشاهی و بدترین روز رو گذروندم!!! زردیش دوباره بالا رفته بود! 13.9 از کف پا! 16 از دست!!! دیگه تحمل نداشتیم. کلی اصرار کردیم که بستریش کنن ولی دکتر گفت زیر 17 از دست رو بستری نمیکنن و فتوتراپی هم ضررهای خودش رو داره!!! زردی کابوس روز و شبامون شده بود.

خانوم دکتر بابایی گفت آزمایش فاویسم بدین! شاید اونه که باعث شده زردیش مقاومت کنه! حتی به شیر من هم شک کرد. من شیرم رو دوباره قطع کردم و خدا میدونه اون شب تا صبح چی کشیدم! سینه هام سنگین شده بود و درد شدیدی داشتم و هیچ راه حلی کارساز نبود. زردی نویان به 15 از دست رسید و باز هم ثابت موند. تا حالا مهدی رو به این درموندگی ندیده بودم! دور از چشم من اشک میریخت ولی من میفهمیدم.آزمایش فاویسم نویان متاسفانه مثبت شد!!! به شدت کمبود آنزیم G6PD تو آزمایشش دیده شد! حساسیت شدید به باقله!!! دیگه طاقتم تموم شد. همش حس میکردم من مقصرم! اگه گروه خونیم O نبود! اگه مامانم شمالی نبود! (این مشکل بیشتر تو شمالی ها و پسرها دیده میشه! پسرخالم فاویسم داره! اصلا چیز مهمی نیست، الان دانشجو دکتراس تو کانادا) میدونستم اصلا مشکل خاصی نیست و فقط باید پرهیز کنه. دکتر گفت منم تا زمانیکه شیر میدم نباید باقله و یه سری داروهارو مصرف کنم که از جمله مفنامیک اسید (مسکنم) بود.  ولی خیلی بیتاب شده بودم. تا خونه، زار زار گریه کردم. مهدی خیلی سعی کرد آرومم کنه ولی نمیشد که نمیشد! به خونه که رسیدم، به حرف های مهدی فکر کردم: خداروشکر الان فهمیدیم! نخوردن باقله که مهم نیست! این همه مردم به چیزای مختلف حساسیت دارن! باقله که چیزی نیست! باید قوی باشیم! و تصمیم گرفتیم قوی باشیم.

همون شب مهدی رو نگاه کردم و دیدم چقدر شکسته شده! ریشاش بلند شده بود! فرستادمش حموم و ریشاشو زد. شد همون مهدی دوست داشتنی من. من هم به خودم رسیدم و با روحیه ای مضاعف به جنگ زردی نویان رفتم. شیر فراوون و دمای 24 درجه. درجه رو رو سر نویان گذاشتم و کولر گازی رو روشن کردم و مدام درجه رو چک میکردم. ناف پسرم وقتی 7 روزش بود افتاد و من حتی برای افتادن نافش خوشحالی هم نکردم. از اون شب سخت، تصمیم گرفتم مادر دیگه ای باشم. مادری قوی تر، مادری بهتر و خدا رو شکر تا حدی موفق بودم. روحیه منو مهدی بهتر شد و رنگ و روی نویان هم همین طور. چهارشنبه 8 مهر ماه روز دهمش بود که بردیمش حموم. قبل حموم اثر دست و پاشو تو آلبومش ثبت کردیم. وروجک خان اینقدر تکون خورد که نذاشت دستش رو خوب بذاریم رو آلبوم. پسرم تو حموم خیلی آروم بود. مثل یه موشه کوچولو! بعد از حموم هم لباس نویی که منو مهدی همون روز براش خریدیم رو تنش کردیم. پسرم یه پارچه ماه شده بود. رنگش باز شده بود. میدیدم ولی دلم باور نمیکرد.

پنجشنبه صبح دوباره از دست نویان خون گرفتن و به دلیل قطعی برق گفتن عصری جوابش حاضر میشه. اون روز عمه هاش از تهران و همدان برای دیدنش اومده بودن و کلی کادو براش آوردن. (اینم یادم رفت بگم که پنجشنبه قبل هم عموهاش اومدن دیدنش و براش تولد گرفتن)

مهدی برای گرفتن جواب آزمایشش رفت. کلی طول کشید تا برگرده. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. به مهدی زنگ زدم و گفت اومده 14!!!! یکی کم شده بود!!! انتظار بیشتری داشتم ولی باز هم گفتم خدایا شکرت. مهدی با شوق فراوون خونه اومد و گفت شوخی کردم شده 12.2!!!! رنج نرمال آزمایشگاه 12 بود. از خوشحالی نمیدونستم چی کارکنم. مدام برگه آزمایش رو زیرورو میکردم و حقیقت داشت. پسرم تا حد زیادی به غول زردی غلبه کرده بود. خستگی هام فراموش شد و فقط میگفتم خدایا شکرت. بالاخره تموم شد. در مورد فاویسم هم گفتن تو نوزادان کمبود آنزیم G6PD ممکنه دیده شه و با بزرگ شدن نوزاد و قوی شدن کبدش این آنزیم تولید شه و اصلا فاویسم نباشه. صبح و شب دعا میکنم که نویان من جز اون دسته از نوزادها باشه.بالاخره یه نفس راحت کشیدیم.

پسرم روزبروز بزرگتر و قوی ترمیشه. فرشته کوچولوی من کلی تغییر کرده و برای خودش مردی شده. شکمو سیر نمیشه اصلا!!!! هم شیر مادر میخوره حسابییییی و هم شیر خشک!!! تقریبا هر دفعه 40 دقیقه شیر مادر میخوره ولی باز هم به یه ساعت نشده بهونه به قول مهدی شی شیری میگیره!!! سینه هام به شدت زخم شدن و با گریه و زجر بهش شیر میدم. وروجک با لثه هاش خیلی فشار میاره!!! کرم شقاق سینه هیدرودرم هم میزنم و روشو نایلون میذارم که خشک نشه ولی فعلا که حتی بهتر هم نشده!!! امروز اونقدر خون میومد که لباس نویان خونی شد. نمیدونم تا کی میتونم به دردش غلبه کنم!!! خدایا خودت کمکم کن.

جمعه سوم مهر و عید قربان بود که بابایی (بابای بابام) اومد و تو گوشش اذان گفت و اسمش رو براش تکرار کرد. قبل از دنیا اومدنش چقدر برای جشنش نقشه کشیدیم ولی زردیش همه چی رو خراب کرد. همون روز عقیقه هم براش انجام دادیم. البته پولش رو ریختیم به حساب موسسه خیریه کهریزک و روز عید قربان اس ام اس اومد که عقیقه انجام شده. آز غربالگری تیرویید هم روز سومش انجام دادیم و 8 مهر جوابش رو گرفتیم که خدا رو شکر مشکلی نداشت.

الان که مینویسم روبروم مثل فرشته ها خوابیده و لبخند میزنه. به این فکر میکردم که پارسال تو این روزا چقدر نبودش آزارم میداد و امسال تو آغوشم آروم میگیره. خدایا خیلی بزرگی. خدایا شکرت

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

بعد نوشت: دیروز یکشنبه 12 مهر 1394 دوباره آزمایش بیلی روبین دادیم. دیگه از بچم خون نگرفتم. رفتیم کلینیک مادر که یه دستگاه پیشرفته آورده که با عکس برداری از وسط پیشونی نوزاد درصد زردی رو مشخص میکنه. یه روش دقیق و غیر تهاجمی. عالی و راحت بود. خدا رو شکر 9.6 بود و این کابوس تموم شد.

دیروز برای چکاپ  پیش دکتر صانعی رفتم و بخیه هامو بررسی کرد و گفت عالیه. در مورد درد های سمت راستم هم پرسیدم گفت به خاطر گره های بخیه است و مشکلی نیست. کلی با دکتر در مورد نویان حرف زدم. اونم میگفت مممکنه آنزیم G6PD با قوی شدن کبدش تولید شه و فاویسم نباشه و بهم امید داد که حتی اگه باشه هم اصلا مهم نیست و نگرانی نداره.

دو روزی میشه بدنم به خارش افتاده و دون دون قرمز بیرن ریخته. بیشتر هم تو دستامه. حالت حساسیت داره. اگه بهتر نشه باید یه دکتر پوست برم.