قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

می لرزی و می لرزم!!!

نویان رو بردم تو تختش. طبق روال هر شب کتاب هایی رو که انتخاب کرده بود براش خوندم، بوسیدمش، شب بخیر گفتم و اومدم بیرون. تا رفتم تو رختخواب ساعت حوالی یک و نیم شب بود.دقیقا کی خوابم برد، نمیدونم. چرق چرق چرق چرق!!!! از صدای کریستال های لوستر که متناوبا بهم میخوردن بیدار شدم. خدایا باز هم زلزله!!! فقط دویدم سمت اتاق نویان و بغلش کردم. تو بغلم کمی جابه جا شد و دوباره خوابید. انگار دیوارها قلنج میشکستن!!!! ساعت دو و چهل و پنج دقیقه نیمه شب بود. خدایا چرا این زلزله لعنتی دست از سر ما برنمیداره؟!!! همه همسایه ها رفتن تو خیابون ولی ما تصمیم گرفتیم خونه بمونیم. با این حجم ساختمون های بلند و تیرهای برق و... خونه خودمون از همه جا امن تر به حساب میاد. چشم هام روی هم بود ولی ترس از زلزله نمیذاشت بخوابم!!! صبح وقتی ساعت موبایلم خبرم کرد که پاشو باید بری اداره، حس کردم اصلا نخوابیدم!!!!خدایا تو این حجم از استرس های اقتصادی و اجتماعی لطفا، خواهشا، این بلایای طبیعی رو از این مردم دور کن!!!از آبان تا حالا هزار بار شایدم بیشتر این استان لرزیده!!!! دیگه سر شدیم!!! خسته شدیم!!! شاید هم حسی، انگیزه ای برای زندگی نداریم!!!!!

دیشب، چهارم شهریور 1397 ساعت 02:45 باز هم کرمانشاه لرزید. البته بین علما اختلاف افتاده اخبار 6.2 ریشتر زیرنویس کرده، سایت دانشگاه تهران 5.9، تازه آباد.