قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

اندر احوالات سرویس چوب

نمیدونم از کجا شروع کنم. از اول اولش بگم که با مهدی کل سرویس نوزادی فروشی های شهر رو گشتیم! وسواس عجیبی تو انتخاب گرفته بودم. و نمیدونستم آماده بخرم یا بدم برام بسازن!!!! خیلی ها میگفتن آماده بگیر و وقتی بسازن اذیت میکنن و ...

ولی آخرش تصمیم گرفتیم سفارش برای ساخت بدیم که طرح و رنگ و مدل و ... رو مطابق سلیقه خودمون انتخاب کنیم. جایی رو پیدا کردم که به نظرم کارش خیلی ناز بود. اردیبهشت ماه بود که واسه قرارداد رفتیم. مامان و بابام داشتن میرفتن شمال و یک ماهی نبودن. مهدی هم از ترس دست تنها بودن تو جابه جایی، گفت تیر ماه آماده شه!!! قرار بود 10 تیر بهمون تحویل بده و یک هفته قبل زنگ بزنه که بریم و تاییدش کنیم. دوهفته ای به موعد تحویل مونده بود که با مهدی رفتیم یه سر زدیم و گفت اصلا نگران نباشین، آماده است و ...

این آماده بودن همان و تا اواخر تیر مارو سر دووندن همان. مهدی هر روز زنگ میزد و اونا قول فردا رو میدادن! یه روز دیگه خیلی کلافه شده بودم، خودم زنگ زدم و کلی شکایت کردم و قرار شد دو روز دیگه تحویل بدن! و گفت نیازی نیست کارگاه بیاین و کار عالی شده و امروز میفرستیمش! و بالاخره سرویسش اومد. کارد میزدی خونم در نمیومد! تختش یه چیز ضایعی شده بود! ما سه منظوره سفارش داده بودیم و اینم مثلا سه منظوره بود ولی باید میدیدین چی ساخته بودن دراورش هم مشکل داشت! تاج تخت هاشم زده داشت. فکر کرده بودن ما کوریم! خلاصه اصلا راضی نبودم و عصبی شده بودم.مهدی همون شب زنگ زد و گفت این سرویس مشکل داره و باید درست شه.  روز بعدش با مامان و بابا و مهدی رفتیم مغازه و خلاصه آقای خیرالهی (مغازه دار) مدام توجیه میکرد که سه منظوره همینه و طرح شما اینجوری میشه! منم گفتم اصلا دومنظورش کن. سه منظوره نخواستیم. این اصلاح هم یک ماهی طول کشید!!! مردم اینقدر تنبل شدن که نگوووو. بابا، مرد مومن، تو پولتو نمیخوای!!!! کار مردمو تحویل بده پولتو بگیر!!! بالاخره زنگ زد که حاضره و من گفتم بریم کارگاه ببینیم که بلای سری قبل سرمون نیاد! خداروشکر رفتیم کارگاه و ظاهر کار خوب بود و قرار شد بفرستنش. مهدی گفت که یه تشک طبی نوجوان هم برامون بفرسته، تخت دومنظوره تشک نوجوان میخوره که آقای مثلا محترم فرمودن چون تخت سه منظوره بوده و شما تغییر دادین فعلا تشک طبی نوجوان بهش نمیخوره تا بعد که تخت نوجوان بشه و نوزادی هم براش کوچیکه بدین پنبه ای براش بسازن!!!! من دیگه آتیش گرفته بودم کنترل خودم رو از دست دادم و بهش زنگ زدم. اولش محترمانه باهاش حرف زدم ولی بعد دیدم این آدم با احترام آدم نمیشه! میگفت مقصر شمایین که سه منظوره رو دو منظوره کردین!!! منم دیگه نفهمیدم چی گفتم. به وضوح داد میزدم. گفتم یه قرون پول نمیدم و گوشی رو قطع کردم.دستام میلرزید و سرخ شده بودم. مهدی و مامان و بابا هم ازم شاکی بودن که ارزش نداره اینقدر خودمو اذیت کنم! ولی نمیدونم چم شده بود.مامان یه شربت بیدمشک برام درست کرد و کمی آروم شدم. الانم که مینویسم عصبی شدم چرا مردم اینجوری شدن آخه. همه تنبل و بی مسئولیت و بی فرهنگ!!!! خلاصه تا حدی عصبی بودم که به مهدی گفتم برو ازش شکایت کن! چیزی طول نکشید که به مهدی زنگ زد. ببخشید به گ... ه خوردن افتاده بود. ترسیده بود. به مهدی گفت تهران آشنا داره و میده همین سایز براش تشک طبی بدوزن. مهدی هم گفت بهش خبر میده! یه روزی بهش خبر ندادیم و مثل اسپند رو آتیش بالا پایین میپرید. منم دیدم دیگه چاره ای نیست و به اعصاب خوردیش نمی ارزه گفتیم تشک رو سفارش بده. این آدم اینقدر ببخشید عوضی بود که حتی پول وانت بار رو میخواست از ما بگیره!!! سری اول ما پول داده بودیم. دیگه چه ربطی به ما داره کاره شما ایراد داشت و برگردونده شد به راننده گفته بود هزینه رو از ما بگیره و گوشیشم جواب نمیداد که مهدی با شماره دیگه ای به مغازه زنگ زد و حالشو گرفت!

خلاصه بالاخره سرویس چوبش کامل شد. قشنگ شد ولی جونمونو گرفت. الانم سه هفته است منتظریم که لوستر دیواریشو بیارن مدلی که انتخاب کردیم رنگ سبزشو نداشت و سفارش دادیم که باید از تهران بیارن، که فعلا هیچ خبری نیست. سه بار زنگ زدیم و هی وعده میدن!  اونام یه دعوایی دلشون میخواد انگار