قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

روزهای نگفته

بالاخره مرخصی من شروع شد. نمیدونم خوبه یا بد ولی حس بدی ندارم. از امروز 16 شهریور 94 من اومدم مرخصی

از این روزا بگم که خیلی خیلی سرم شلوغ بود. 5شنبه عصر رفتم سونوگرافی، کلینیک دکتر شفیعی. مهدی هم اومد و از پسرمون فیلم گرفت. وروجک خان خوابیده بود دکتر شفیعی با دقت تمام همه اجزاشو نشونمون داد. قلب، مثانه، کلیه ها و ....

فداش بشم من، دستش رو مشت کرده بود و پاهاشم زیر دنده های من بود چهره شم نشونمون داد. واضح نبود ولی همونم عالی بود. چشم و دهنش بسته بود و معصومیت تو صورتش موج میزد. حالا نمیدونم حس پدر و مادرانه ما بود یا نه دکتر گفت همه چی نرماله،سنش 36 هفته است و جفت خلفی گرید 3، وزنش هم حدود 3 کیلوه. AF هم نرمال بود.

بعد از سونوگرافی، عکس های آتیله رو هم گرفتیم.مثل همیشه  عالیییییییییییییییی بود. یکیشو زدیم رو شاسی که بالای تختش بزنیم. یکیشم که با نویان خان تکمیل میشه

حالا بگم از احوالات اداره. من مونده بودم که بالاخره شنبه رو چی کار کنم برم؟! نرم؟! همکارم جمعه زنگ زد و گفت پدرش بیمارستان بستری شده و نمیتونه شنبه بیاد اداره! منم هماهنگی کردم و رفتم. این رفتن  همانو، بر خوردن به مافوق ها همان! تا جاییکه یکی از کله گنده های  اداره! منو خواست اتاقش و حالا که دید ضایع شده، بهم گفت اگه میخوای بیای چادر بپوش!!!! درست نیست اینجوری!!! خیلی داغون شدم. خیلی بدم میاد کسی راجع به اینجور مسائل بهم تذکر بده. حالا مانتو من گششششاد، بلندددددد!!!!.

ولی دیدم به صلاحم نیست باهاش کل کل کنم. گفتم چشم. رفتم و به همکارا گفتم هرکی چادر داره یه دوهفته به من قرض بده. نمیدونم چم شده بود. مدام اشک تو چشمام جمع میشد.خلاصه به زور خودمو کنترل کردم و ارزیابی مرکز هم شروع شد. به نظرم بد نبود. تا جواب بیاد ببینم چی میشه. ولی ارزیابا تو جلسه کلی ازم تعریف کردن و حتی گفتن بهتره تشویق بشم

ارزیابی شنبه تا ساعت 19:30  و یکشنبه تا  16:30 طول کشید. این بود که به دکترم نرسیدم. بعد از جلسه هم رییس شرکت گفت که میتونم از فردا برم مرخصی تامین اجتماعی و بهتره برم که بهونه ها بریده شه. منم قبول کردم. یه حس غریبی داشتم. 5 ساله که تو این ادارم. هنوز نرفته دلم برای اتاقم تنگ شد. با همکارا خداحافطی کردم و مواردی که باید رو به کارشناسم گفتم. بار و بندیلم رو بستم و مرخصی من شروع شد.

و امروز اولین روز مرخصیمه. البته چون از اول سال از مرخصی هام استفاده نکرده بودم، امروز با رییس شرکت حرف زدم و قرار شد فعلا از مرخصی های سالانم استفاده کنم وبعد از زایمان، مرخصی تامین اجتماعیم شروع شه. حالا چقدرش رو میتونم استفاده کنم، خدا میدونه. ایشالا که حداقل 2 ماه بذارن.

اینم بگم که بیمه دیوونم کرده دفترچه تامین اجتماعیم تموم شده بود و مهدی شنبه برد که عوضش کنه. و ما فهمیدیم که ای دل غافل!!! شرکت بیمه مونو نریخته و تامین اجتماعی هم میگه تا شرکت پول نریزه از دفترچه خبری نیست!!!!! خلاصه از شنبه هزاربار با رییس شرکت و مسئول تهران و ... حرف زدم. امروز بهم گفتن تا آخر هفته حتما میریزن!!! خدا کنه درست شه وگرنه

چقدر حرف زدم مثل همیشه ازتون میخوام برای من و یکی یک دونه کوچولوم یه عالمه دعا کنین.