قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

چکاپ ماهانه مرکز بهداشت

دیروز 9 تیر ماه 1394 و آخرین روز هفته 27 زندگی جنینی نویان خان بود. تو کل این هفت ماه دو ماه پیش فرصت کردم و سری به مرکز بهداشت زدم. چند روزی بود که همش دنبال موقعیتی بودم که دوباره واسه چکاپ برم که بالاخره دیروز فرصت شد. اولش که ماما مرکز بهداشت کلی دعوام کرد که چرا ماه پیش نیومدم. براش توضیح دادم که تحت نظر پزشکم و شاغل و سخته برام که صبحا بیام ولی خب قانع نشد فشارم 12 رو 7 بود که گفت خوبه. صدای قلب نازنین نویان هم شنیدم. فداش بشم من، که اینقدر قلبش تند تند میزنه. رو وزنه مرکز بهداشت 67 کیلو بودم و نمودار وزنم رو که کشید تو محدوده نرمال بود  کلی خوشحال شدم چون حس میکردم زیادی چاق شدم که خدا رو شکر اینجوری نبود بهم گفت روزی نیم ساعت پیاده روی آهسته داشته باشم و اگه دلم درد گرفت قطعش کنم که خودم چاق نشم و فقط پسر گلم وزن بگیره. گفت آزمایش های مرحله دوم بارداری رو بدم دکتر مرکز بهداشت برام بنویسه که من نرفتم پیشش ترجیح دادم دکتر خودم بنویسه خلاصه خدا رو شکر این چکاپ هم به سلامتی سپری شد.

یه تاپ و شلوارک داشتم که مدل تاپش یه جوری بود که جلو شیکمش یه کم کوتاه بود. دیروز پوشیدمش و اینقدر شیکم گنده شدم که کلا شیکمم بیرون بود مهدی با ماژیک رو شیکمم چشم و دهن و زبون کشید و کلی عکس بامزه گرفتیم

دیروز تصمیم گرفتم به دستور ماما روزی نیم ساعت پیاده روی رو برم. بدجور هوس آش عباسعلی کرده بودم. یه آش کرمانشاهیه که تو ماه رمضون موقع افطار (مثل حلیم) میفروشن. توشم گوشت ریش ریش داره و یه کم تنده. با مهدی تصمیم گرفتیم پیاده بریم و آش بخریم. اینجوری هم پیاده روی کرده بودم و هم به مراد دلم رسیده بودم. آشش بد نبود ولی خوب هم نبود به نظرم آش عباسعلی و حلیم رو فقط باید از جاهای معروف خرید. بقیه جاها اون طعمی که باید رو نداره و اییییییییییی تو کلش شاید یه ذره گوشت پیدا بشه!!!! ولی بازم خدا رو شکر که هوسم خوابید

دلم خیلی برای بچه های بلاگفا تنگ شده ای کاش یه جوری پیداشون میکردم و احوالشون رو میپرسیدم. امیدوارم هرجا هستن سلامت و شاد باشن. الهی آممین