قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

صدای پای بهار

امروز مثل همیشه با صدای نویان وروجک بیدار شدم. با چشم های گرد و نازنینش نگاهم میکرد و هووو هووو میکرد که یعنی بیدار شو!!!بوسه ای از وجودش چیدم و سریع کارهاشو انجام دادم که ببرم پیش مادر جونش و منم راهی اداره بشم. وقتی کارت کشیدم، دیدم درخت کنار در نگهبانی، شکوفه داده! شکوفه های سفید و کوچولو. تازه یادم افتاد که چیزی به عید نمونده!!! تازه حس کردم که چقدر آسمون آبی و هوا چقدر بهاری شده. پرواز پرستوها منو به وجد آورد و تلالو خورشید رو با تموم وجودم چشیدم. زمین دوباره نفس میکشه و زندگی تو وجودش جوانه میزنه. و من یادم اومد که چقدر عاشق هوای مطبوع اسفند و حال و هوای عید نوروزم. چقدر عاشق هیاهو خیابون ها و بدو بدو و خریدهای نوروزم.دست فروش هایی که عید نوروز رو نوید میدن.  چقدر عطر بهار که از اواسط اسفند ماه، با تنگ ماهی های قرمز و ترق و توروق ترقه های بچه ها، به کوچه پس کوچه های شهرم سرک میکشه، سرمستم میکنه. صدای دایره زنگی حاجی فیروز و آهنگ های شاد بهاری که از هر کوی و برزنی گوش رو نوازش میده. ننه سرما کم کم بساطش رو جمع میکنه و عمو نوروز و حاجی فیروز سالی بهتر رو نوید میدن.

خدایا شکرت. شکرت که یه بهار دیگه در راهه و بیشتر شاکرم که آرزوی نوروز پارسال، امسال کنارمه و به وضوح " ما ما " و "می می" میگه. نمیدونم منظورش چیه ولی دلم براش ضعف میره. خدایا شکرت که خوشبختی رو با بند بند وجودم حس میکنم. خدایا شکرت.

امسال هم با وجود نویان خیلی بعید میدونم بشه خونه تکونی کرد!!! ولی اصلا ناراحت نیستم. فدای سرش. از بچگی بهمون یاد دادن که سر سفره هفت سین باید لباس نو بپوشیم. حتی مامان نمیذاشت لباس ها رو قبل از روز عید تن کنیم و الانم همون حس و حال سراغم میاد. هنوز فرصت نکردم برای خودم چیزی بخرم ولی حتما یه لباس نو خواهم خرید که رسم نو بودن رو به جا آورده باشم. امیدوارم که تو این روزهای پر هیاهو و شیرین حسابی به همه تون خوش بگذره و حسابی برای مهمونی سال جدید آماده بشین.

"شیشه عطر بهار لب دیوار شکست

و هوا پر شده از بوی خدا

همه جا آیت اوست

دیدنش آسان است

سخت آن است که نبینی اورا"